نمی‌دونم چرا انقد ترسو شدم🥹
سر پسر اولم خیلی دل و جراتم بیشتر بود با اینکه سنم کمتر بود اما الان سر سید محمدجواد همش میترسم
بغل کسی نمیدمش میترسم بیوفته بیرون نمیرم میترسم مریض شه الآنم ک با همه این اوصاف ویروس گرفته و مریضه میترسم پوآر بینیش کنم همش میگم مغزش طوری نشه
می‌دونم عقلانی نیست ولی دست خودم نیست 😮‍💨
بعد از زایمان افسردگی گرفتم همش ب شوهرم گفتم یجا بریم حتی مسافرت کوتاه حتی ۱روزه الان طوری شدم ک بهم میگه بریم دیگه حال ندارم برم بهش میگم نمیام قبلاً سر پسر اولم هم افسردگی گرفتم چندسال درگیرش بودم نمی‌خوام دوباره درگیر بشم
از دست شوهرم خیلی عصبیم خودم و می‌شناختم بهش گفتم نمی‌خوام دوباره برام تکرار بشه تا حالم بد نشده بریم تا بچه کوچیکه
ولی طبق معمول کارش اولویتشه احساس می کنم تو ۱۰۰درصد زندگی شوهرم ما ۱درصدم نیستیم
واقعا حس میکنم مثل تایم اضافه فوتبال ما براش وقت اضافه ایم
امروز از صبح نشستم تا غروب ک بیاد خونه غذا نتونستم بخورم همش بچه جیغ میزد مریضه فقط باید راه میرفتم الان ب بدبختی رو پام خوابید ولی باباش حتی زنگ نمیزنه بپرسه بچه آروم شد
عصری اومد دوساعت سریع رفت گفت سرمون شلوغه😮‍💨
واقعا دلم گرفته وگرنه من اصلا آدم دردودل نیستم

۷ پاسخ

خواهرم ما زنا خیلی چیزاروباید تحمل کنیم شوهرمنم اینطوریه هروقت بهش نیاز دارم نیست بعضی وقتا بهش حق میدم خرجا خیلی سنگین شده یک نفر کارمیکنه ۵نفر میخورن اما بعضی وقتا مثل شما خسته میشم به اخلاقای خوبش فکرکن بزار آروم بشی

عزیزم چقدر منی .... خیلی دلم میخاد برم بیرون ولی همش تو خونه ام اصلا دل و دماغ هیچ کاری ندارم....

حق داری، همه انگیزه و عشق یک زن به زندگیش،،،،، انرژی که از سمت شوعرش باید دریافت کنه

به ترسات بها نده عزیزم و سعی کن باهاشون مقابله کنی،هر چی بیشتر بهشون بها بدی ،ترسات بیشتر میشن
در مورد شوهرت هم زندگی خیلیامون اینطور شده چون شرایط اقتصادی سخت شده،مردا مجبورن وقت بیشتری برا کارشون بزارن
چه میشه کرد؟باهاش صحبت کن شاید نمیدونه تو دل تو چی میگذره
در مورد مسافرت هم سعی کن به این حست غلبه کنی و بری،حالا هر چی بشینی فکر کنی که چرا فلان موقع شوهرم منو نبرد مسافرت،هیچی حل نمیشه..ولی حالا که شرایط کاری شوهرت جوره برید،مطمئنا حال و هوات عوض میشه

عزیزم این ها برای همه هست فقط برای تو نیست به نظرم طبیعیه میتونی با وقت گذروندن حل کنی

اوم می‌دونم چی میگی عزیزم
از این زاویه ها هم تا بحال دیدی ک سرکار نرن چیزایی ک می‌خواییم فراهم نمیشه
اونا هم قطعا دوس دارن پیش خونواده شون باشن
بعد مرد ها واقعا مث خودمون جزئی نگر نیستن با خودش میگه صب ک دیدم شون شب هم میرم خونه می بینم یا اینقدر سرشون شلوغ میشه دیگه ی زنگ نمیزنن
من همیشه با دخترم ب همسرم زنگ می‌زنیم
منم گاهی احساس میکنم زیادی غرق کارش شده
از ی سمت هم میگم داره کار مردم راه میندازه
گاهی نمی‌دونم من کم تحمل شدم یا همسرم بی توجه
قبل از زهرا کلی کارای خونه میکردم ب خودم می رسیدم اصلا متوجه زمان نمی‌شدم الان بیشتر حس میکنم نیس

حتما با یک مشاور صحبت کن

سوال های مرتبط