همیشه دعا میکردم که خداکنه تاوقتی جنبه بزرگ کردن دوتا بچه رو ندارم بچه ی دوم رو باردار نشم، متنفررررم ازاینکه بین بچه هام فرق بگذارم...
من دیدم، برای بچه های برادرم دارم میبینم که چه قدر بین پسر اول و دومشون فرق میگذارم و من از اعماق قلبم میسوزم...
شاید من زیادی بزرگش میکنم و میکردم اما دلم برای مظلومیت اون یکی بچه (که معمولا اولیه) آتیش میگیره💔🥲
الان که 47روزه آرین به دنیا اومده....
من از دخترم دور شدم🥲خیلییی دور...
فاصله ای که ازش ترس داشتم، فاصله ای که ازش متنفر بودم و هستم....
قلبم ازجا کندهدمیشه وقتی نگاه به دخترم میکنم اما واقعا نمیتونم، یعنی نمیگذاره آرین که من یکمم به خواهرش رسیدگی کنم، همه ی این مسئولین افتاده به گردن همسرم...
وقتی میبینم عسل چه جوری دورش میچرخه، چه قدر باهاش بازی میکنه، همراهش میره بیرون، اما من به جاش هی مجبورم امر و نهی اش بکنم، از خودم بدم میاد😓
به خاطر غذا همیشه باهاش بحث دارم...
موقع تعویض پوشک آرین....
موقع خواب آرین...
وقتی آرین بالا میاره...

من چه قدر مامان بدی شدم و امروز درک کردم💔
حالم از خودم بهم میخوره😭😭😭😭
همه اش تازگیا میگم کاش دوسال پیش بچه دار میشدم و دوتارو باهم بزذگ میکردم، الان به جای اینکه عسل رو از برادرش دور کنم داشتن باهم بازی میکردن🥲
فقط از صمیم قلبم امیدوارم زود این روزها بگذرن تا من بتونم یه روز، فقط چندساعت با دخترم وقت بگذرونم😓

۱۵ پاسخ

وای منم دقیقا تو این حالم اعصابم انقدر خورده و ناراحتم فاصله سنیشون هفت سال هست و اصن نمی‌زارم بیاد سمتش البته نه از منظور بد ها دوسداره بغل بگیره ولی خوب نمیشه خیلی هم ازش دور شدم منو قبلاً بیشتر از همه دوست داشت ولی الان نمیدونم 🥺

چقدر حرف های من بود 🥹

ولی من معتقدم ک تو بهترین مامان دنیایی💜وقتی درک این موضوعات رو داری و متوجه احساسات بچه ات هستی،خودش نشون میده ک تا چه حد مسئولیت پذیر و مادرخوبی هستی
تنها راهی ک الان ب ذهنم میرسه اینه ک یه وقتایی با عسل صحبت کنی و راجب احساساتت طوری ک عسل متوجه بشه حرف بزنی،از دوست داشتنت و اینکه دوست داری باهاش وقت بگذرونی صحبت کن

وای من استرس گرفتم من دخترم شیش سالشه پیش دبستانی میره وخیلی وابسته خودمه فقط از خدا میخوام بعد دنیا اومدن این یکی بازم بتونم هوای دخترمو داشته باشم چون خیلی حساسه ومیریزه توخودش اگه از چیزی ناراحت بشه

عزیزدلم درست میگی واقعا سخته🥲 همه چی رو بسپر به زمان .... درست میشه ان شا الله...
🥺 همینکه این دغدغه رو داری یعنی تو مادر خوبی هستی❤️

عسل چند سالشه؟

دخترت مگه چند سالش؟

دخترت چندسالشه؟
چرا انقدر خودتو اذیت میکنی
دخترتم نوزاد بوده همینقدر مراقبت کردی ازش
چرا توقع دارین بدون عیب باشین مگر چندتا دست دارین یا چقدر توان
همه ما با اومدن خواهر و برادر این درگیری پدرو مادر رو چشیدیم
باهاشم کنار اومدیم
قرار نیست همه چیز همیشه عالی باشه
انقدر خودتو اذیت نکن

من که بعضی وقتا کوچیکه گریه کنه توجه نمیکنم و با خودم میگم اشکال نداره اگه ده دقیقه هم گریه کنه و به بزرگه رسیدگی میکنم.

منم نسبت به پسرم اینجوریه ام

عزیزم منم دوتا بچه ی دیگه به غیر از سامیار دارم ولی موقع های که بچه خوابه به اونا رسیدگی میکنم حتی وقتی باهاشون صحبت میکنم اخر هر حرفم یه قشنگم یا عزیزم به حرف هام اضافه می‌کنم

من هی میگم کاش زودتر آورده بودم

هر چی بگذره بهتر میشه
الان ارین بینهایت به نگهداری و پرستاری نیاز داره
کم کم وابستگی و اختیارش کم میشه و دوباره عسل بهت نزدیکتر میشه

درست میشه گلم انقد سخت نگیر به خودت تو هم حق داری دلیل نمیشه اینا که مامان بدی هستی مطمئنم که بهترین هستی یکم بگذره عادت میکنی روتین میشه همه چیز برات و میتونی دوتاشون رو هندل کنی خودت رو اذیت نکن و اول همه چیز سعی کن یه مامان شاد پرانرژی باشی برای جفتشون

دلم خیلی گرفته،خواستم اینجا تایپ کنم شاید یکم دلم آروم گرفت😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان دخترکم✨ مامان دخترکم✨ ۴ ماهگی
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۲ ماهگی
پارت۵
دیگه از اون روز تا همین یک هفته پیش شیر خشک ندادمش و هفته قبل همون شیر خشک گیگوز رو بهش دادم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد.
روز بعد هم که مرخص شدم اومدم خونه، تا روز سوم خیلی اذیت شدم و همیشه شیاف میذاشتم، برای شیردادن واقعا اذیت بودم... اما بهبودم رو کامل حس میکردم... روز ۵ ام دردام کمتر شده بود اما بازم سوزش رو داشتم...
دیگه از روز ۸ و ۹ خب بهتر شده بودم اما خوب خوب نه!
اما تونستم روز دهمم با قطار از تهران تا نیشابور بیام.
تا روز ۱۵ یا۱۶ برای بلند شدن و دراز کشیدن دردی رو حس میکردم که با احتیاط کارامو میکردم.
الان که ۲۱ روزه عمل شدم تقریبا خیلی خیلی بهتر شدم، فقط کمرم کمی درد داره و برای بلند شدن باید به پهلو برگردم و تا بتونم بلند بشم...
✅اینم ی توضیح کامل از پروسه سزارین از روز اول تا امروز✅
من با روسری شکمم رو میبندم و راضی هستم، چون گن که استفاده کردم و خیلی تنگ بود، باعث شد درد بخیه هام بیشتر بشه درصورتی که خوب شده بودم اما به خدی دردم رو زیاد کرد که مجبور شدم از شیاف استفاده کنم.
الانم نمیگم کاااملا خوب و بی درد هستم، اما خداروشکر از پس بیشتر کارای خودم و مهوا برمیام. وقتی در عرض ۲۰ روز بهبودم اینطوری پیش رفته،انشالله تا روز چهل بهتر از الانم میشم.
اگر تاپیکامو ببینید، من به حدی درد داشتم که همیشه کلافه بودم. توی خونه گریه میکردم و میگفتم من دیگه خوب نمیشم... اما خداروشکر گذشت...