تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب از اونجایی که ان تی برای من بکم دی زده بود من اماده بودم برای همون روز چون واسه دخترمم دقیقا روز ان تی زایمان کردم، یک هفته مونده بود هر روز میرفتم دوش میگرفتم کلی شیو و تر و‌تمیز، تا رسیدیم به ۲۹/ ۹ ناهار دلتون نخاد ماهی گذاشتم گفتم بذار جمع و‌جور کنم ظرفارو بشورم بعد برم حموم که بوی ماهی ندم دوباره ، آقا داشتم ظرف میشستم یهو‌دیدم ترشح ازم خارج شد رفتم سرویس دیدم اووو سبز رنگه یجا خونده بودم اگه سبز بود یعنی بچه مدفوع کرده دگ پریدم تو‌حموم همسرمو صدا زدم وقتشه زنگ بزن به مامانم ، بیمارستان تامین اون طرف خونمونه سریع دخترمو سپردم به عمش خودمو رسوندم به بیمارستان ویلچر گرفتیم رفتیم بلوک زایمان ، همسرم رفت کارای پذیرش رو انجام بده منم رفتم اتاق معاینه ، دکتر میرزایی اون موقع شیفتش بود جانش قوربان کلی باهام حرف زد روحیه داد گفت دوفینگری اما هنوز بچه پایین نیومده ولی بیا ریسک نکنیم زایمان کن ، گفتم باشه دگ همسرمم اومد کلی باهامون حرف زد سوال پرسید بگو بخند خلاصه با روحیه خوب رفتم که بستری بشم،

۵ پاسخ

ادامه 🥲🤰🏽

منتظر ادامه هستیم😁

افرین به شما مادر اگاه👏👏👏

اون ترشح هات جی بودن ؟؟؟
منکه موقع پسرم کلی ازم لخته سبز ریخت رفتم بیمارستان نگاه کردن فرستادن منو سزارین

خبببب بعدشش

سوال های مرتبط

مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۱ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد
مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳
اقا من رفتم حموم زود یه دوش گرفتم و با نینی تودلم یکم درد و دل کردم ‌😅اخرین حموم با شکم پر بود 🥹شیو کردم از ناف به پایین و بیکینی رو
اومدم بیرون موهامو سشوار کردم زنگ زدم به شوهرم اومد دوتا سیخ جوجه کباب کرد بدون نون خوردم و ساک و وسیله هامو برداشتیم و راهی بیمارستان شدیم کارامون خیلی طول کشید دکترم مدام داشت زنگ میزد زود باش بیا من میخوام امشب عملت کنم خلاصه ک من ساعت ۱۱ شب بالاخره رسیدم بیمارستان و مستقیم رفتم با نامه اورژانسیم رفتم بلوک زایمان و اونجا سونو انتی و نامه دکتر قلب و اخرین سونو و ازمایشم رو تحویل دادم شوهرمم رفت پذیرش بیمارستان و اونجا کارامو انجام داد
منو بردن داخل اتاق بلوک زایمان بهم گان دادن لخت شدم اون گان ابی رو پوشیدم یه ظرف نمونه گیری ادرار بهم دادن و یه سرنگ خون گرفتن برای ازمایش بعدشم ان اس تی ازم گرفتن و به دکترم زنگ زدن گفتن ان اس تیش خوبه
دکترمم زنگ زد بهم گفت همه چی اوکیه صبح میام برای عملت
تا صبح مانیتور بودم
مامان یارا مامان یارا ۱ ماهگی
سلام خانوما منم می‌خوام تجربه مو از زایمان بگم #پارت ۱
خوب من 36 هفته و 2 روز بودم که دکترم بخاطر مسمومیت بارداری ختم بارداری داد دکترم گفت ساعت 8 بیا بیمارستان تا ببینیم کی زایمان می‌کنی منم کنم وایی نه من میترسم و فلان گفت پس هزینه بده تا اختیاری سزارین کنیم بیمارستان منم دولتی بود فقط چون دکترم اونجا بود رفتم اونجا
منم چون هیچ کاری نکرده بودم و کلی استرس داشتم گفتم الان نمیرم و ساعت 6 صبح گفت برو پس فقط نذار کسی معاینه کنه خودشم تو برکه بستریم نوشته بود
منم برگشتم خونه و با همسرم رفتیم کادو زایمان گرفتیم😁🤪 رفتم حموم ولی اون شب با همسرم تا صبح حرف زدیم اصلا خوابمون نبرد از استرس از هیجان
صبح رفتم و وای نگم که فضای بیمارستان چقد سنگین بود تو زایشگاه گوشیمو ازم گرفتن که اینجا قانونش اینه منم مامانم پیشم نبود باید هی بهش زنگ میزدم استرس داشتم باید با همسرم صحبت میکردم چقد حالم بد بود اونجا واقعا استرس بدی داشتم بعد دیگه هی فشار میگرفتن و ان اس تیم تا دوساعت خوب بود بعد یهو ضربان بچم رفت 😭 خدا می‌دونه چقد گریه کردم هم استرس اتاق عمل داشتم و این مسئله اضافه شد چقد اشک ریختم واقعا برای کسی ایشالله پیش نیاد 😭😭
مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان
رفته بودم بیمارستان فاطمیه زنگ زدم ماما همراهم که بیمارستان بوعلی هست گفتم اینجوری شده می‌خوام بیام بوعلی زایمان کنم گفت چون هفتاد پایین هست بیای بوعلی ارجاع میدیم فاطمیه شاید بچه بره دستگاه بوعلی بخش نوزادان اینجا خیلی مجهز نیست همون اونجا بستری شو دیگه من کلی گریه که کارام مونده بود ۳شنبه وقت کاشت ناخن داشتم سرویس چوب نرسیده کلی لباس ست سفارش داده بودم نرسیده دیگه همسرم کلی دلداری داد گفت مهم این دخترمون سالم بیاد بقیه چیزا مهم نیست فدای سرت دیگه یکم آرومم کرد و لباسامو عوض کردمو رفتیم کارای بستری انجام دادیم رفتم با همسرم و خواهرم خدا حافظی کردم با استرس رفتم بخش زایمان دیگه رفتم کلی نوار قلب گرفتن و همه چیز اوکی بود آمپول فشار زدن برام ساعت ۸شب بود دردام کم‌کم شروع شد شروع کردم اسکات زدن دیگه دردا داشت زیاد میشد که به پرستار گفتم می‌خوام زایمان بدون درد بگیرم گفت باشه با اتاق عمل هماهنگ میکنم دکترم تایید کنه باشه دیگه دردا شدت گرفت به ماما گفتم مدفوع دارم گفت بزار معاینه کنم معاینه کرد گفت ۷سانت بازی برو سجده باسنتو تکون بده دوباره بهش گفتم مدفوع دارم معاینه کرد گفت فولی سریع بقیه صدا کرد رفتم سر تخت زایمان ساعت ۱۱شب دخترم به دنیا اومد خدارو شکر همه چیزش خوب وزنش ۳کیلو قد۵۱ دستگاهم نرفت خدارو شکر
مامان اهورا مامان اهورا ۳ ماهگی
#تجربه_سزارین_یک
چون تو این مدت کلی تجربه زایمان خوندم داخل گهواره و بهم کمک کرد میخوام تجربه سزارینم رو بگم شاید برا کسی مفید باشه
#پارت یک سزارین
من ماه های آخر بارداری کلی گشتم تایه دکتر پیدا کردم که سزارین اختیاری انجام بده برام و یه بیمارستان خوب و قیمت معقول چون دکتر خودم راضی به سز نمیشد 
خلاصه که دکترم  رو پیدا کردم و چند هفته آخر رو رفتم پیشش
قرار بر این شد ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین بشم و یه تاریح رو با همسرم انتخاب کنم ما ۱۹ آذر رو انتخاب کرده بودیم  و اون موقع ۳۵ هفته و ۵ روز بودم
یه مراقب رفتم بهداشت تو این بین که گفتن شکمت زیاد اومده پایین و تقریبا تا هفته های آینده زایمان میکنی و چون زایمان من طبیعی بود کلی ترسیدم که نکنه قبل سز اختیاری درد طبیعی بیاد سراغم و به همین خاطر هفته بعدش یه نوبت دیگه پیش دکتر گرفتم و رفتم بهش گفتم
گفت اگه شکمت اومده پایین نشونه نزدیگ شدن به زایمانه پس ۳۸ هفته و ۵ روز خیلی دیره خواست معاینه لگنی انجام بده که من نزاشتم چون حس میکردم با معاینه دهانه رحمم بزودی باز میشع خلاصه که تاریخ سز رو گذاشتیم ۳۸ هفته و یک روز۱۵ آذر
ادامه تو تاپیک بعدی