من کلا فوبیای بیمارستان و دکتر و این چیزا دارم اصن انقد بهم انرژی منفی میده که کلی استرس میگیرم و جدا از اون ترسه، وقتی مریض شم تا بتونم خودمو با داروهای گیاهی و طب سنتی معالجه میکنم و جواب گرفتم خداروشکر با همسرم هم تو این قضیه تفاهم داریم😐😁
از قبل بارداریم هم ترس زایمان داشتم به لطف خاطرات عجق وجق و وحششتناااااکی که از اینو اون میشنیدم از محیط سرد بیمارستان رفتار بد پرسنل و معاینه و ....ماجراهای خودشون.
من خیلی دوست داشتم زایمانم به روال "طبیعی" باشه
میگفتم میخوام ببینم دردی که ازش انقد بد میگن چجوریه😂
خلاصه تااینکه
توسط چندتا کانال با زایمان در منزل اشنا شدم
تجربه هاشونو میخوندم مطالب و نکاتی که میذاشتن و خیلی علاقمند شدم که منم تو خونه زایمان کنم اما خب میترسیدم و ریسکش بالا بود و مطمئن بودم که شاید با مخالفت بقیه روبرو بشم.

من تا ۲۴ هفته فقط یه سونوی جنسیت رفتم😎 اونم بخاطر سیسمونی! و بعدش یه دکتر زنان که انقد بد باهام برخورد کرد که چرا آزمایشات و سونوها رو انجام ندادم چرا دیر اومدم چرا انقد بی تفاوت و مادر بی قیدی هستم😔 که چشام پر اشک از مطبش اومدم بیرون، حالا جالب اینکه سونو و وضعیت جنین و خودم از نظرش خوب و نرمال بود!
چون اعتقاد داشتم که خلقت خدا بی عیب و نقصه و اونی که بهم بچه داده خودش پشت و پناه فرزندم هست و دوست نداشتم جنین کوچولومو با اشعه های دستگاه ها و سونو و غربالگری هاشون دستکاری کنن و بعضا منو با خطای پزشکی خودشون بترسونن
خلاصه بدون هیچ شکی رفتم جلو
دامه تایپیک بعد👈

۱۰ پاسخ

عزیزم طرز تفکر تون فکر میکنم خیلی بسته هس
هرچیزی به وقتش لازمه
همون خدایی که میگید افرینشش بی نقص هس پس این همه کودک سندروم دان و مشکلات دیگه از کجا اومدن؟!
لطفا درمورد علم و پیشرفت علوم اینجور نگو

بنظر من بیفکری غربالگری ها از نون شب هم واجب تره خدایی نکرده بچه مشکل ژنتیک داشته میزنی بعد تو سر خودت مگ نسل قدیم الان😐😐

موضوع اول اینکه غربالگری ها از نون شب واجب ترن و موضوع دوم که زایمانه مطمئن باش اون کانالها پیام های نارضایتی شونو نمی‌زارن که تو ببینی

عزیزم کاملن درسته حرفت منم عقیده عین شما
ولی من تمام سنو ها رفتم
چرا چون گفتم اگ مشکلی داشته باشه خدایی نکرده تو بارداری با دارو رفع شه اگ من نخورم رفع نشخ من در آینده خودمو نمیتونم ببخشم
چون هست مشکلاتی با دارو رفع میشع

چه باحال مادر همسرم ۹تا بچشو خودش دنیا میاره

👌🏻👌🏻

ای جانم عزیزم منم نرفتم سونو های پر هزینه و الکی چون حتی اگر مشکلی بود برای بچم من سقطش نمی کردم پس به استرسش نمیارزید فقط سونوی جنسیت رفتم و سونوی 8 هفته که برای اولین بار صدای قلبشو شنیدم😍😍😍 و آخرم سونو مجبور شدم شب قبل زایمان برم بخاطر نوار قلب بد نوزاد که دکتر سونوگرافی دروغگو و بیشعور نوشته بود عادیه وضع پسرمو مشکلی نیست با اینکه سه دور دور گردنش بند ناف پیچیده شده بود! فقط خدا بود که پسرمو نجات داد و نفسش گرفته بود و چهار ساعت تو دستگاه بود و اینکه وزنش رو 3500 زده بود با اختلاف 500 تا بالا پایین پسرم شد 2700🫡

منم سر دخترم اصلا غربالگری هارو نرفتم گلم
همینطور سر این یکی فسقلم😘

✅✅✅

منتظر ادامشم

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
با همسرم درمیون گذاشتم اولش مخالفت کرد بعد که خودش رفت از چندتا اساتید طب سنتی تحقیق کرد و پرسید متوجه شد یه چیز طبیعیه و توی خیلی از کشورای غربی هم زایمان هاشون تو خونه انجام میشه دیگه کم کم راضی شد

خب یه سری تدابیر بهم گفتن باید انجام بدم که یخورده برام سخت و حوصله سَر بَر بود ولی تا حدودی انجام دادم
گذشت و گذشت تا رسیدم به هفته های اخر ورزشا رو بهم گفتن و اینکه مهم تراز همش رابطه🔞
ولی من جز ورزشها نتونستم تدابیر دیگه رو انجام بدم تقریبا ماه اخر خونه مامانم بودم و همین مسئله مشکل ساز شد!!!

با ماما در ارتباط بودم شرح حالمو میگفتم و قرار شد زمانی که دردام شرو شد حرکت کنم! به کجا؟؟ به یه شهر دیگه با فاصله ۴ ساعت، بله من انقدر به انتخابم مطمئن بودم که قبول کردم برم یه شهر دیگه!!

خلاصه چهل هفتم تموم شد و هیچ دردی نداشتم
شبی که فرداش وارد ۴۱ هفته میشدم لک دیدم و تماس گرفتم تدابیر دادن انجام دادم
و
بالاخره روز موعود فرا رسید🥺😍

ادامه تایپیک بعد
مامان 🦋ترنمم🦋 مامان 🦋ترنمم🦋 ۱ سالگی
یادمه پارسال آذر ماه بود که رفتم کیش ..
بنده خدا همسرم کلی برنامه ریخت برای این سفر که به من خوش بگذره چون فوق العاده افسرده شده بودم بعد از زایمان
زایمان خوبی هم نداشتم خیلی حالم بد بود دختر عمم با من زایمان کرده بود همه میگفتن بجه تو ریزه یه طفلکی هم میگفتن و میرفتن نمی‌فهمیدند با این حرفشون چی به سر من مادر میاد ..
خلاصه رفتم کیش ی ذره از آدما دور بشم تو کشتی بودم ک یه خانمی گفت بچت چند وقتشه منم با ذوق گفتم نزدیک ۴ ماه گفت وا چقدر ریزه ..
زدم زیر گریه دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم لعنت فرستادم برای هرکسی که اینجوری میگه .
مسافرت کوفتم شد تو فرودگاه یه خانمی رو دیدم بچش تو کالسکه بود دیدم چقدر داشته ماشالله رفتم گفتم چند وقتشه
گفت فارسی نمیفهمم زنه روس بود
خدا خدا میکرد بگه دوسالشه یه سالشه
یه چیزی نگه ک دوباره بهم بریزم..
الان یک سال گذشته از اون موقع ولی هیچ وقت یادم نرفته چقدر مقایسه شدم ک بچت ریزه ریزه ..
ی دفعه یادم افتاد گفتم اینجا بنویسم .
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱۷ ماهگی
مامانا امروز چقد روز بدی برام بود...
بچه هام خیلی بیقرار بود‌‌ن...آخه پسرم از چهارشنبه مریضه و من و دخترم و مامانم از پنجشنبه...همه اول تهوع و استفراغ و دلپیچه...بچه هام بعدش تب کردن با استفراغ...پسرم همچنان اسهال...و کلا بی میل به غذا شدیم...دخترم امروز همش گریه میکرد اصلا اصلا آروم نمیشد‌....یعنی دیوونه شده بودیم من و مامانم.... هرچی عرق نعناع با نبات هم می‌دادیم نمی‌خورد یا یه قاشق فقط‌....پسرمم اونو دیده بود بدتر بی‌قراری میکرد دوتاشون وسیله پرت میکردن همو میزدن و گریه..مامان طفلیم همین هفته هست کیست چربیش زیر بغل بدجور اذیتش کرده و بیحالش می‌کنه و از یه طرف هم می‌ترسه و دکتر نمیره .... اونم نمیتونی بچه هارو آروم کنه حال خودشم خوب نبود منم داغون....دل‌پیچه داشتم یکم کته و ماست خورده بودم و حالت تهوع و حالم بد...😭😭دیگه به قدری عصبی شده بودم دستم بشکنه دخترم رو یدونه زدم از پشتش از بی که گربه کرد اشغاللرو پرت میکرد و داداشش رو میزد ☹️😭باورم نمیشه منی که عاشق بچه بودم چرا اینجوری شدم...دو روز هم استعلاجی گرفتم سرکار نرفتم که مواظب بچه ها باشم خودم سر شیفت کلی بالا آوردم داشتم میمردم.....خیلی سخته خودت مریض باشی و بچه هات مریض باشن و مامانت مریض ...آخر شب انقد بهم ریخته بودم میگفتم کاش یه قرص آرامبخش بخورم آروم شم☹️☹️حالا هم نگران فردام که دوباره بچه ها از صب که پاشدن همین باشن.....
مامان پناه💫 مامان پناه💫 ۱ سالگی
سلام صبح تون بخیر عزیزانم☀️
من تا سه بیدار بودم خسته و سر درد شدید اومد سراغم🥺
همسرم بیدارشد گف بخواب من هستم😍
تا ۵ صبح همسرم بیدار بود ☺️
میگفت نیم ساعت بعدی که تو خوابیدی تب پناه اومد پایین😍
ممنون بابت تاپیک قبلیاون و جویای حال پناه بودین و ممنون از دوستانی که راهنمایی کردن و بهم گفتن چیا انجام بدم💓
و عزیزانی که قراره واکسن۱۸ماهگی به بچه های گلشون بزنن😍
اصلااا و اصلاااا استرس نداشته باشین یعنی من اونقد به خودم استرس داده بودم و اروم نبودم به پناه هم منتقل کرده بودم🥺
حتما شیاف استا و دیکلوفناک، شربت بروفن، قطره استامیفن در دسترستون باشه ☺️
من با اینکه خونه مادرشوهرم بودم و مادرشوهرم کمک حالم بود ولی باز استرس داشتم☹️🥲
خلاصههه از تجربیات من اینکه تا وقتی که من بیدار بودم استرسمو منتقل کرده بودم به پناه، همسرم که بیدارشد اروممون کرد و من خوابیدم همسرم با کمال ارامش پناه رو خوابونده بود و تبشو اورده بود پایین☺️😍
عکس: مربوط به چندروز پیش📷
مامان ایرمان مامان ایرمان ۱ سالگی
مامانای عزیزم سلام و خدا قوت❤️
یه سوال دارم و ممنون میشم از تجربه هاتون بهم بگید
من معمولا پسرمو هر روز با کالسکه میبرمش بیرون و کمتر پیش اومده پیاده بریم که خودش راه بره
راستش ترجیح میدم بشینه و منم اون تایم پیاده روی رو حداقل راحت باشم تا اینکه همش بدوام دنبالش😆
الان که جدیدا دارم بدون کالسکه میبرمش بیرون که راه بره اینطوریه که دیگه اصلااا رضایت نمیده برگردیم خونه
از خیابونم بخوایم رد شیم مجبورم بغلش کنم و انقد مقاومت میکنه بغلش نکنم که خدا میدونه
فقط میخواد بدوعه اینور اونور
بغلشم نکنم دیگه
حس کنه میخوایم برگردیم خونه یا مسیرشو عوض کنم انقد گریه میکنه که توخیابون همه نگامون میکردن
امروز قشنگ دو ساعت تمام تو خیابون دنبالش بودم تا با هزار کلک و ترفند رفتیم خونه
اینطوری که واقعا فرسایشیه!
خییییلی خسته تر میشم
و انقد دیر میرسیم خونه که ناهارم نمیرسم درست کنم
بنظرتون بهترین واکنش چیه?

ممکنه بخاطر این باشه ک همش با کالسکه بودیم و الان برای این کار ولع داره?
حس میکنم یکم بگذره براش عادی بشه و منطقی تر برگردیم خونه!
مامان ایرمان مامان ایرمان ۱ سالگی
کاشکی یه اکسیر جادویی بود وقتی آدما دیگه خیلی خیلی خسته میشدن از زندگی یه جرعه ازش میخوردن و یهو جون تازه میگرفتن!
کاشکی همه اینو یاد میگرفتن که همدیگرو درک کنن
شرایط رو درک کنن
من واقعا خسته ام
یک هفتست که پسرم مریض شده هم ویروس گرفته هم سه تا دندون داره با هم در میاره
صورت و بدنش تا دیروز پر از دونه شده بود
هیچی نمیخوره و فقط گریه میکنه و بغل میخواد
من نه استراحت دارم نه میتونم راحت چیزی بخورم
و هیچکس نمیفهمه من چه بار جسمی و روانی سنگینی رو دارم به دوش میکشم
خسته شدم انقد خودمو واسه همه توضیح دادم
نمیتونم بخاطر این وضعیت برم مهمونی الان چون پسرم اصلااا حوصله نداره این چند روز
و همه انگشت اتهام به سمتم میارن بابت اینکه چرا لاغر شده چرا بردیش بیرون مریض شده چرا غذا نمیخوره حتما غذای تورو نمیخواد چرا نمیاریش تو جمع اجتماعی نشده
سرم داره میترکه ازین حرفا و قضاوتا

مامانم درکم نمیکنه و فقط برام شده مشکل مضاعف
از سر و کله زدن باهاش کلافه شدم
اگر رابطه خوبی با مادرتون دارید لطفا قضاوتم نکنید چون مامان من برام هیچ وقت اون آدمی نبوده که از مشکلات زندگی پناه ببرم به آغوشش
مامان آرزوی مادر مامان آرزوی مادر ۱ سالگی
الهی هیچوقت داخل دستشویی گیر نکنید و در بروتون بسته نشه و بچه ی ۱۶ ماهتون پشت در هق هق نزنه
من که این صحنه رو ۲۰ دیقه پیش دیدم😭😭
حموم دستشویی ما یکیه از آخر فقط ی سه مایه فلزی بود که با بسم اله که مبادا شیشه روی بچم بیزه گرفتم و شیشه رو بعد از یک ساعت و نیم جیع زدن شکستم این درحالی بود که غذای بچم داشت میسوخت و من از ترس بوی دود غدا که بچم خفه نشه با کلی استرس موفق شدم شیشه رو بشکنم و بچم رو ببینم
ولی مرگ رو دیدم و زنده شدم
فقط میگفتم‌من زنده میمونم چون داشتم خفه میشدم خییلی سعی وردم آروم یگباشم توی جیغ های بچم
از بس گررریه کرد پشت در خابش برد منم تا دیدم خابه از لای درز دیدم که جایی که بچه نیست رو شکستم و ب هر بدبختی بود خودمو آزاد کردم
خداروشکر ولی حسی بود بسسسیاربد 😭😭
جالب اینجاست وقتی به شوهرم زنگ زدم گفتم یشتر نگران شیشه شد تا نگران منو بچه‌اش😬😬😬😭😭😭😭😭😭
این دستگیره لعنتی با ضربه‌ای که دخترم به در زده بود خود به خود بسته شده بود خیلی سخت گذشت خیلی سخت گذشت خیلی سخت گذشت شما هم اگه درهای این شکلی دارید یه فکری به حالش بکنید
مامان دیار مامان دیار ۱۶ ماهگی
سلام مامانها❤
امیدوارم حال خودتون و نینی هاتون خوب باشه🙏

توروخدا هرکس تجربه ای داره راهنماییم کنه

من چند ساله علائم بیماری آندومتریوز رو دارم و اهواز چندتا دکتر رفتم و گفتن آندومتریوز داری

دردهای خیلی شدید شکم و کمر دارم دو هفته قبل از پریودی ، حالت تهوع و بی حسی بدن ، یعنی تمام این دو هفته زندگی من مختل میشه واقعا دردهام زیادن خیلی خیلی

دو ماه پیش رفتم پیش پروفسور البرزی که شیراز هست و توی درمان این بیماری خیلی معروف هست و ازم آزمایش و سونوگرافی گرفت و در کمال تعجب گفت اصلا تو آندومتریوز نداری ، با وجود تمام دردها و علائمی که داشتم گفت آزمایش هات خوبن و هیچی نشون نمیدن

ولی من همچنان درد دارم و دارم میمیرم از درد امروز کلی گریه کردم از درد و ناتوانی که حتی جون نداشتم بلند شم به بچه ام غذا بدم😔

الان با یوی از فامیلامون صحبت کردم که پرستار بخش زنان هست و با پزشکی کار میکنه که اونم درمان آندومتریوز رو انجام میده ولی صد در صد به پای پروفسور البرزی نمیرسه
ااین فاميلمون معتقده که احتمال زیاد من آندومتریوزی دارم که مخفی هست و توی آزمایش ها نشون داده نمیشه


توروخدا اگر تجربه ای دارین از این موضوع راهنماییم کنید من دیگه نمیدونم چکار کنم