اخ که مادر بودن یه وقتایی چقدر سخت میشه...
گوجه گیلاسیم چند وقته حسابی مریض بوده و چنان فشاری بهم وارد شد این‌ مدت که مردم و زنده شدم...
وضعیت جسمیم خودم خوب نیست. کمردرد بعد زایمانم هنوز باهامه و بعضی وقتا مثل این چند روزه حسابی شدید میشه
چند شبم هست که دختر شبا مرتب از خواب بیدار میشه و منم بدخواب میشم و عحیب کم خوابی دارم...
خلاصه که خستم...خیلی خستم....
یهویی میشنوم که یه صدایی دردنم میگه اخه این چه اشتباهی بود چرا وقتی توانشو نداشتی بچه دار شدی؟؟!
اما میدونی من تو جوابش چی میگم؟ میگم که زندگی هیچ وقت قرار نبوده اسون باشه. اصلا ما اومدیم به دنیا که سختی بکشیم...‌ زندگی مرتب تو هر مرحله سخت تر میشه و تنها کاری که ما میتونیم بکنیم قوی تر شدنه!

پ ن: این قوی تر شدن رو باهمبن یه بجه ادامه میدم و غلط بکنم یه بچه دیگه بیارم. اینو مرتب به شوهر بچه دوستمم تکرااار میکنم🤣

منم همش حس ناتوانی میکنم وخودما سرزنش میکنم همش میترسم بچم مریض شه فکرمی‌کنم مادرخوبی نیسم حوصله ندارم چکارکنم

وای چقدر منی
و چقدر عذاب وجدان میگیرم بابت حرفهایی که صدای مغزم میگه و شرمنده میشم و صدای دلم همه رو جبران می‌کنه🥺🥲

ای خواهر منو چی میگی ک‌ اشتباهی دوباره باردار شدم😫
دخترم ۵ماهشه

منم همینم