چند روزه که به شکل عجیبی سرماخوردم
سرماخوردگی که کم از انفولانزا نداره،بدن درد ابریزش گلو درد شدید ،وسط این مریضی یه مهمونی سنگین و شلوغم هندل کردم،همه اینارو میذارم گوشه طاقچه برای یادگاری،چه عیبی داره؟مریضی که خوب بشه که عیب نداره!
عیب اونجاست که دقیقا روز سال تحویل یکی از اقواممون جوون جووون فوت کرد،عیب اونجاست که چند روز بعد دوست خانوادگی‌مون تصادف کرد و خودش م زنش و بچه اش رفتن ب ابدیت و دختر ۶ساله اش رو اینجا تنها گذاشت!
عیب اونجاست که اون خانومه بود فامیله دورمون که سرزایمان رفته بود تو کما،اخر سر از بچه دوساله و پسری که الان حدودا یک ماهشه دل کند و رفت پیشه خدا!از سر شب که خبرشو شنیدم تا میام بگم چرا؟یادم میاد من که جای اون نیستم!شاید انقدر سختی کشیده که روح سرگردانش تو این یک ماه به خدا گفته که برنگرده،وقتی زایمان کنی جوری گناهانت بخشیده میشه گویی که انگار از مادر زاییده شدی.حتما دلش نخواسته این پاکیو با زندگی تو این دنیا عوض کنه…ولی میدونم تا ابد برای سینه پر از شیری که بچه اش نخورده ناراحته…چی بگم ما نمیدونیم حکمت خدا چیه
ولی خدا جون ماهارو با عزیزامون امتحان نکن…ما بنده های ضعیف توییم..
ممنون میشم برای فرشته فاتحه ایی بخونین❤️
دلتون رها از غم

تصویر
۲۸ پاسخ

خیلی مصیب شنیدی
چقدر هر کدامشان دردناک بودن
تصورشان اشکم را جاری کرد
سینه آدم سنگین میشه
وقتی غم بقیه رو میبینم
میفهمم که خیلی،نعمت دارم و ناشکری این همه غر زدن سره خدا و خودم و زندگیم در حالیکه خودم و بچه ام و خانوادم سلامتی واقعا ناشکریه
رفتگان آسمانی روحشان شاد
اون بچه های کوچک بی پدر ومادر الهی روزگارشان مر باشه از آدمهایی که مثل کوه پشتشان هستن.
الهی امین

ای خدا🥺🥺🥺🥺🥺🥺وای قلبم ب درد اومد برای اون نوزادی ک مادر رو‌ ندیده برای اون‌مادری ک‌بچه‌رو‌ندیده رفت😩

واااای
خدای مهربون بهترینها رو برای اون نوزاد و دختر ۶ ساله رقم بزن

آخ مادر قلبم......💔😭

الهی امین چقدر تلخ و ناراحت کنننده خدا به بازماندهاشون صبر بده هیچی بدتر از این نیست که کمبود پدرو مادر رو تو زندگی تو سن پایین حس کنی خدا صبرشون بده

قلبم هزار پاره شد😭😭💔💔

وااای اشکم در اومد🥺🥺🥺

الهی امین
حتما عزیزم

اخی🥲

ای خدا وای قلبم درگرفت برای اون مادری که بچشو ندیده خدایا شکرت😭😭😭

همش منتظر یه خبر خوش از اون مادر بودم😭

من دلم داغونتر🚶‍♀️❤️‍🩹
فاتحه خوندم

😔😔😔خیلی ناراحت شدم

نمی‌دونم چرا اشک ریختم با تاپیکت😭

وای نسترن🥲😭اشکم سرازیر شد💔

آمین آمین آمین 💓

چقدر ناراحت کننده بود🥺

واااااااااای

بمیرم😔😔😔

وای بغض گلوم داره خفم میکنه برای بچه ای که مادرش و ندید

اخی خدا به بازمانده هاشون صبر بده😔
واقعا سختههههه..

چ دردناک😭💔

🖤🖤🖤

الهی بگردم🥺😔
خدا آدمو با عزیزش امتحان نکنه الهی😭

بمیرم خداا😭😭

سینه ی پر از شیری که بچش نخورده ...🥲🥲🥲🥲💔💔💔💔

چقدر بد وارد سال جدید شدین همش انرژی منفی
مرگ اسمش تن آدم میلرزونه 🤦‍♀️خدا رحمتشون کنه طفلک بچه هایی که مادرشون فوت‌ شدن

چطورممکنه سرزیمان بری توی‌کما؟برای چی ؟ینی با بیهوشی بوده؟!

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
دلتنگی 🥺 مامانا چهارشنبه پسرمو بردم متخصص دکتر چشم پزشک کودکان گفت متاسفانه هیچ کاری نمیشه کرد چشمای پسرم بخاطر بیماری که داره ژنتیکی ( یک نوع بیماری میتوکندریال) دوباره نوشتم اونایی که نمیدونن ، بخاطر همین بیماریش دنبال نمیکنه و نوشتن بینایی خفیف داره و عمل و درمان عینک هیچی نداره هیچ کاریش نمیشه کرد گفت همون بخاطر مغزشه فرمان از مغز نمی‌رسه گفتن همون دکتر مغزو اعصابش ادامه بدید ببرید نمیدونین چه حال بد وخفگی دارم که بچم جلو چشمام داره پر پر میشه من نمیتونم هیچ کاری کنم حیف این بچه نیست الان باید راه می‌رفت پسرم وای خدا دارم می‌سوزم جیگرم داره آتیش میگیره لعنت به من که بخاطر ژن بیماری لعنتی که تو بدن من و باباش بود منتقل شده و بخاطر ما مریض شد لعنت به دکتر ژنتیکی که قبل بچه دارشدن رفتیم مشاوره و آزمایش ولی متاسفانه اون دکتر احمق تو گرفتن آزمایشات کوتاهی وبی مسئولیتی کرد و بررسی های دقیق تر نکرد از ژن های ما لعنت به شانس بد ما که یه بچه معصوم قربانی شد لعنت به این دنیا من چیکار کنم حسرت تو دلم موند بچم به من نگاه کنه بخنده بازی کنه لقمه بگیرم بزارم دهنش بخوره شیرین زبونی کنه حرف بزنه بگه مامان هرچیزی که بپذم باید حسابی میکس کنم تا بخوره دارم میمیرم ازاین غم بزرگ که مثل نوزاد یک ؛ دوماهه میمونه ای کاش خدا همون‌طور که ۷ سال نداده بود دیگه نمی‌داد حکمت خدا چه قشنگ بود که نمی‌داد لعنت به ما که با حکمت خدا جنگیدیم و آخر خودش داد ولی چه حیف که پسرم مریض بود ومن تو ۱۰ ماهگی متوجه بیماریش شدم حسرت ها و ای کاش هایی که تو دلم میمونه تا ابد قدر سلامتی بچه هاتونو بدونید 😓💔💔💔
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
و حالا من موندم و وجدان درد سرزنش عذاب وجدانی که هرروز میاد سراغم لحظه‌ای از یادم نمیره خدا نگذره از اون دکتر ژنتیک که درست حسابی آزمایش ننوشت ژن های مارو دقیق بررسی نکرده بودن فقط یه آزمایشی گرفتن که چندتا بیماری و بررسی کردن که حالا بچه ما اون چندتابیماری ونمیگیره خلاصه کوتاهی کرد بی مسئولیتی کرد ازش نمی‌گذرم هیچوقت دوم از دکتر اطفال و نوزادان که این دوماه کامل ۱۰ بار من دکتر های مختلف بردم این بچه رو همشون معاینه میکردن ورزش میدادن بدن بچه رو میگفتن سالمه مشکلی نداره فقط داروی کولیک میدادن جالبه واقعا تو ۲ ماهگی اون خانوم به اصطلاح محترم تو مرکز بهداشت اولین نفر بود به شل بودن بچه من شک کرد و زمزمه کرد با خودش ولی به ما هیچی نگفت مگه هرماه بچه هارو چکاب نمیکنن قد وزن دورسر دو مورد تغذیه اینا مگه نمیپرسن بعد چندوقت پیش که بهشون گفتم میگه ما موظف بودیم واکسن رو بزنیم من شک کردم دیدم این بچه فرق داره با بچه های دیگه ولی اصلا شک نکردم که بگم فقط به شل بودن بدنش شک کردم خیلی ناراحت شدم حالا گذشته ها گذشته فکرشو نکن اینقدر راحت به من اینجوری گفت من از هبچکدومشون نمی‌گذرم که اینقدر راحت کوتاهی کردن تشخیص ندادن واسه نمی‌دونم هضم نمیشه این قضیه ها برام نامفهوم مونده چون پای بچم درمیون اومد نمیتونم فکر نکنم کنار نمیام بچه خیلی مهم ترین همه چیز من تو زندگی پسرم شد بعد چندسال خدا بهمون هدیه داد خیلی برام سخته کناراومدنش...
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
درد و دل شبونه ؛ عشق مادری ....🤰🤱

خواهرا نمی‌دونم کدوماتون مثل من قبلا به شدت ترسو بودید ولی مطمئناً وقتی مادر شدید این عشق به فرزندتون این ترسا از شما دور کرد مثل من.
بله عشق مادری خیلی حس قشنگ و شیرینه نمی‌دونم حکمت خدا چه قدر قشنگه بعضی وقتا که وقتی باردار میشید و یه فرشته کوچولو تو وجودتون رشد می‌کنه وقتی مخصوصا چند ماه آخر که لگد زدن نی نی هاتونو حس میکنید تکون خوردناش سونوگرافی رفتنی شیطونیاش همه رو می‌بینید حس میکنید چه قدر شیرینه 😍😢😢😢😢😢🥺🥺🥺🥺
منم عشق مادری تو وجودم شعله ور شده بود بعضی وقتا با خودم فکر میکنم منی که اینقدر ترسو بودم از معاینه زنان اسپکلوم عکس رنگی ازهمه اینا وحشت داشتم طوری که کارم به مشاوره کشید و تو چندجلسه کامل درمان شدم در این حد شدت داشتم منی که یه زمان اونجوری بودم پارسال زایمان کردنی اولین بارم بود میرفتم اتاق عمل نمیدونین موقع عمل نفس کم میاوردم انگار سنگ گذاشته بودن روی سینم ولی همه اون سختیاش ترساش استرس هارو به جونم خریدم و آخ نگفتم فقط منتظر بودم بچه مو بیرون بیارن و من صدای قشنگه اش رو بشنوم وقتی صداشو شنیدم وای دنیا مال من بود خیلی عجیب و شیرینه♥️🥺
حتی وقتی شکمم رو فشار میدادن گاهی خودمو کنترل میکردم که جیغ نزنم ولی گاهی هم از درد نمی‌تونستم چیزی نگم دست پرستارو گرفتم که دیگه فشار نده یا وقتی اومدن انژیوکتم یادمه خراب شد اومد دوباره از اول انژیوکت بزنه دردم گرفت ولی آخ نگفتم به پرستار یادمه قشنگ برگشتم گفتم من دردای بیشتر از اینو کشیدم این که چیزی نیست اونم با شوخی با انگشتش زد دستم گفتم آخ با خنده گفت چیشد تو که گفتی درد نداره
خواستم بگم چه قدر این عشق بین مادر و بچه عمیق قشنگه که حاضری درد بکشی ولی بچت آخ نگه ....
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱۶ ماهگی
پارت پانزدهم
بعد از اینکه جنسیت بچه ام معلوم شد مدام برادر شوهرام تیکه مینداختن که پسر خوبه و پسر شیرین و از این حرفها
و تمام طول بارداریم مادرشوهرم میگفت فلانی گفته تو که نوه ات هم بدنیا بیاد عروست نمیزاره ببینیش خدا میدونه درمورد من چی گفته که اونم اینجوری گفته منم گفتم والا الان که باردارم هرروز اینجایی اخه این چه حرفیه
بعد که دخترم بدنیا اومد شروع کرد که اره یکم بزرگ شه بده به من خودت یکی دیگه بیار و گفت خواهرم رفته پیش دکتر بچه دومش پسر شده توام برو 😒من واقعا موندم همینجوری هیچی به ذهنم نرسید
حتی قبل از عروسی هم میگفت خدا کنه علی بچه هاش مث بچه های من پسر بشن از کجا بیاره پول جهیزیه بده (این برای اون زمانی بود که فکر میکرد من جهاز نمیارم ولی کاملا ضایع شد)
خلاصه که الان بچمو دوس دارن ولی من یادم نمیره حرفاشونو که چقدر هی تو بارداری میگفتن خداکنه پسر باشه و فلانی میگه پسره و علائمت همه مث پسره و .....
ما خودمون داداش نداریم ولی بابام وقتی فهمیدی دختره گفت خداروشکر خدا یه دختر دیگه هم بهم داد
ولی مادرشوهرم سه تا پسر داره همه میگفتن تو دختر نداری باید خوشحال باشی که نوه ات دختره و به من میگفتن خیلی عزیز میشه براشون چون دختر ندارن ولی هیشکی نمیدونست که اینا چقدر خداخدا کردن پسر شه که حتی من یه جایی تو بارداریم به شوهرم گفتم خدا کنه دختر شه اینا دیگه یدفعه خودشونو جمع کنن و دخمل هم شد الهی دورش بگردم من
خلاصه که انقدر بارداری بهم فشار روحی وارد کردن و استرس دادن که من اواخر بارداری دچار پنیک شدم 😔
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
من همیشه فصل پاییز و خیلی دوست داشتم برخلاف یه سری آدماکه پاییزودوست ندارن میگن دل گیره هوا زود تاریک میشه دلمون میگیره غم داره ولی من همیشه عاشق پاییز بودم پارسال پسرمم اتفاقا ۳ مهر بدنیا اومد وقشنگترین روزای زندگیم همون چندروز اول بود انگار زندگی من تو پارسال متوقف شده ولی تا امسال خیلی چیزها تغییر کرد خیلی جریان ها برام اتفاق افتاد که همش بد بود یه سری راز ها تازه برام برملا شد که این خودش یه غم بزرگ تو دلم گذاشت پاییز پارسال یادمه یه عکس از پاهای کوچولوی پسرم گرفتم ویه متن نوشتم متنش این بود ؛ این اولین وآخرین پاییزی که بااین پاهای کوچولویی که راه نمیرن میگذرونی ، پاییز بعدی روی برگها قدم میزنی جان مادر ... بچه ها نمیدونین امسال که مرداد جواب آزمایش پسرم اومد وفهمیدم بیماری ژنتیکی ( میتوکندریاال) داره و الآنم همچنان کاردرمانی میبرم از ۲۱ مهر ماه هفته ای ۳ بار امسال بدترین سال شد برام مخصوصا این پاییز بدترین غمگین ترین دلگیر ترین پاییز شد که حسرت ها که سوخت که آرزوهایی که همش به باد رفت وهدر شد میگذره ولی ردش تا ابد توقلبم میمونه باور میکنین از یه جایی به بعد تو زندگی خیلی چیزها برام بی اهمیت شده دیگه هیچی جز پسرم برام مهم نیست 💔🥺😓😔 امیدوارم لااقل پاییز بعدی همه چی تغییر کنه حال دلم خوب بشه بچم خوب بشه شادی به دلم به زندگیم برگرده دعاکنین برامون برای همه بچه های مریض دعا کنین چون من از دل مامانایی که مثل خودم همچنین شرایطی مثل ما دارن کاملا خبر دارم میفهمم یه مادر چی می‌کشه فقط یه مادری دلسوخته از دل مادرایی که بچه های مریض دارن با خبره خدایا این فرشته کوچولوهاتو خوب کن اوناتواین دنیا بی گناه ترین هستن معصومن خودت رحم کن 😭🙏💔🥺🥺🥺🥺😥😥😥😥
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱۷ ماهگی
سلام مامانا میخواستم از تجربیاتم با شما به اشتراک بزار شاید بکارتون بیاد.یه ماه قبل من تاپیک گذاشتم که چیکار کنم رادمهر واس غذا بدوه .من دنبالش واس غذا دادن ندوم. چند روز بعدشم گفتم من مولتی پدیا میدم یه چیز که خوب باشه رو معرفی کنید که خیلی از مامانا لطف کردن از تجربشون گفتن خدا هیرشون بده اما خدا مامان مسیحا رو خیر اساسی بده مولتی ویتامین اسماویت رو معرفی کرد واسم تقریبا رادمهر از یکسالگی اشتهای غذا نداشت.بعد چند روز خوردن اسماویت بچم تمایلش به غذا زیاد شد به اندازه میخوره ولی وقت میگم رادمهر غذا میخوری پس نمیزنه دستم رو.تا سیر بشه.(به غذا هم میگه گگا) و مهمتر اینکه چون اسماویت سیستم ایمنی رو قوی میکنه منو و باباش که این ویروس جدید تنفسی رو گرفتم بلکه بیست روز درگیرش بودیم رادمهر کمتراز یک هفته درگیر بود و توی همون مریضی هم سرحال بود بنظرم قد وزنشم بالا رفته ولی هنوز اندازه نگرفتم. پسرکوچولوی من که رفته کلاه نوزادیش رو اورده تا سرش بزارم.
تقریبا از بدو تولد به بچم هیچکی نگفت پسر .همه گفتن چه دختری،که بعد ما باید میگفتیم این اقا پسر ماست،
راستی بچه های شماهم اب زیاد میخورن🌹