اینقدر خود زایمان وحشت نیس که زایشگاه ماماها وحشترن... منم زایمان طبیعی فقط نیم ساعت طول کشید.. ولی چقدر اذیت شدم سه چهارتا ماما کنارم بودند با مشت میزدند اینقدر شکمو فشار دادند که مرگو با چشم خودم دیدم ایقدر باسنمو با مشت زدند تا یک ماه اصلت نمیتوستم خوب بشینم باسنم خیلی درد میکرد.. 😔😔
من ۳۹ هفته بودم.. رفتم پیش دکترم معاینه کرد..۲ سانت بودم.. معاینه تحریکی کرد از همون شب دردام شروع شد.. صبح ساعت ۷ رفتم بستری شدم تا ۷ شب ک دخترم بدنیا اومد.. با اینکه خیلی درد کشیدم و خیلی طولانی شد ولی برام شد یه خاطره شیرین.. مخصوصا موقعی ک دخترمو بغل کردم و اولین بار شیر خورد😍
توی تایپکام هست🥹🤌
ترجیح میدم بیادم نیارم🥲
منکه راحت روز قبل از زایمانم رفتم ازمایش دادم پرونده باز کردم فرداشم رفتم اتاق عمل با بیهوشی کامل مثل یه خواب عمیق میدید و به شدت راضی بود پرسنل عالی دکترم عالی اصن حس بد نگرفتم و خیلی دوس داشتم مخصوصا وقتی دخترم دیدم انقدر شیرین قشنگ و لپ داشت پرستارا نبات صداش میکردن
هی خواهر🤣🤣 منم گفتم طبيعي زایمان میکنم یاد زایمان زن داییم افتادم تو زایشگاه گفتم نه سزارین زنداییم گفت ماما همراه بگیر من به شوهرم گفتم مادرشوهرم گفت نماما همراه الکیه یه خرج اضافه پول الکی به ماما نده شوهرم گفت عزیزم خودت که میتونی من هیچ نگفتم اخرای ماه بودم ماه ۹ بودم شوهرم دید گوشه گیر شدم شبا از ترس جیغ میزنم کم حرف شدم من ک شوخ میکنم اروم شدم گفت چیه عزیزم گفتم من از زایمان طبیعی میترسم فهمید چخبره گفت برات ماما همراه میگیرم بعد چند مدت یهتر شدم به مامانش گفت زنم ماما گرفتم دخالت نمیکنی بشدت از اتاق عمل میترسم تا رفتم پیش دکترم معاینه گفت ببین لگنت وحشتناک تنگه در حدی که ۴۰ هفته بودم گفت تا یک هفته لگنت باز نشد سزارین ، من ۷ماهگی همبستری شدم بخاطر فیبروم ک باید سریع سزارین میشدم ولی با استراحت مطلق اوکی بود مادر شوهرم میگفت الکیه فلان من درد داشتم شوهرم با همه برخورد کرد ۴۱ هفته شده بودن داشتم میرفتم بالا هفته ام که لگنم از ۱سانت باز نشد مادرشوهرم نبریش پول بدی به سزارین ها شوهرم به هیچکس محل نداد دکتر بیمارستان ام الیلا فقط بود بقیه میگفتن دولتی من رفتم دولتی پرسیدم کن فیبروم دارم لگنم باز نمیشه ماما همراه دارم گفت با دستگاه میکشیم بیرون بچت زنده میاد بیرون ولی از نظر ذهنی ۵۰ به ۵۰ باشه چقدر گریه کردم
من ۳۵ هفته لکه دیدم رفتم بیمارستان دولتی کنار خونمون بعد معاینه گفت بچه داره میاد یه سری مزخرفات دیگه اونجا تعهد دادم ولم کردن رفتم بیمارستان خصوصی معاینه کرد گفت دهانه رحم بسته شیاف مسکن داد امدم خونه تا ۳۸ هفته رفتم سزارین 🫠
وایییی چ سخت
منم شنیدم و یکی از خانواده همسرم همینو میگفت . بیمارستان دولتی کلا اصرار عجیبی دارن ب زایمان طبیعی حتی اگه خطرناک باشه . طفلی واسه اون ۳ روز آمپول فشار زده بودن با اینکه باید سریع عمل میشد فشارش بالا بود
۳۹ هفته و ۵ روز سزارین اختیاری شدم
خوب بود من راضی بودم😍
عا با دکترم دعوام شد میخاست معاینه کنه بهممیگفت پاتو باز نکن باز نکنی پرتت میدم بیرون آخرشم اومد خودش عملم کرد
زورش اومد جای برش و خراب زده کرم خودشو ریخت
خیلی تلاش کردم با ورزش و ....
نشد نزاعیدم ۴۱ هفته کامل رفتم بیمارستان بستری شدم با آمپول فشار ، بردن ورزش و توپ و آب داغ البته دهانه رحمم سفت و کلفت بود نرم نشده بودم
ماما همراه ک نیومد بالا سرم خدا خیرش نده
بچه مدفوعکرد بعد ۱۲ ساعت درد سزارین شدم ک بهترین حس بود کاش از اول عمل میکردم
و وقتی لپ دخترم و گذاشتن رو ورتم دنیام عوض شدددددد
خوب نبود🥲پر از ترس و ناراحتی بود برامون همسرمم که زانوش شکسته بود با عصا اومد بیمارستان و....
نمیخام یادم بیاد🥲
کدوم بیمارستان اذیتت کردن؟
من چهل هفته رو پرکردم دخترم عنوز بدنیا نیومده بود ظهر خوابیده بودم بلندشدم رفتم سرویس بهداشتی دیدم خونریزی دارم بماند که چندروز بود لکه بینی داشتم ولی گفتن جدی نیست به شوهرم گفتم بریم بیمارستان گفت بابا توچندروزه وضعت همینه چیزی نیست گفتم نه پاشو بریم سریع رفتم دوش گرفتم اماده شدم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن کیسه اب سوراخ شده با۱سانت بستری شدم حالا اصرار میکردم بزارین برم خونه وقتی دردام شروع شد میام گفتن نه باید بمونی بیمارستان خلاصه باامپول فشار بعد ۴ساعت ونیم دخترقشنگم بدنیا اومد 😍
گفتم تو تاپیکام😁
یاداوری روز زایمانم برام مثل کابوسه~~~
فکر میکردم قشنگترین روز زندگیم میشه ولی نشد
انقدر رنج و غم اون روزا زیاده که تا اخر عمرم با پوست و گوشت تنم عجینه
من ۳۸ هفته سه روز درد زایمان داشتم و وقتی برا معاینه رفتم ی سانتو گیر کرده بودم بیمارستان گفته بود تا چهارسانت نشی نمیتونیم بستریت کنیم منم تو این سه روز هم درد داشتم هم هی پله بالا و پایین میشدم راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم انقدر خسته شده بودم نا نداشتم و مادرشوهر و خواهرشوهرم اینا میگفتن چقدر تو لوسی این ماهدردته درد زایمان نیست اگ اینجوری پیش بره تو نمیتونی طبیعی زایمان کنی منم روز سوم دکترم زنگ زد که بیا بیمارستان بستریت کنیم تا ما کارای بیمارستان انجام دادیم شده بودم ۳ سانت بعد دو ساعت و نیم ورزش و کلی درد شدم ۵ سانت و اومدن کیسه ابمو زدن دکترم هنوز نیومده بود و تو ی بیمارستان دیگه هم ی زایمان دیگ داشت وقتی کیسه ابمو زدن پنج دقیقه هم نشد فول شدم حالا زنگ میزدن به دکترم که بیاد پرستارا منو خابونده بودن رو تخت پاهامو بهم قفل کرده بودن و شوهرمم دستامو گرفته بود که من زور نزنم و نمیزاشتن زور بزنم منم از درد داشتم میمردم التماس میکردم که ی دکتر دیگ بگید بیاد و نیم ساعت طول کشید تا دکترم بیاد منم با دوتا زور سریع دخترم بدنیا اومد و راهت شدم 😂
من سزارین بودم و حسابی راضیم هیچی احساس نکردم
طبیعی بودم خیییلی سخت بوووود اما جون تو روز تولد باباش دنیا اومد خیلی خوشحال بودم😂😂 ولی بازم برگردم عقب طبیعی رو انتخاب میکنم خیلی حس خوبیه بچرو میزارن بغلت اون لحظه از تهههه دلت فقط خداروشکرمیکنی
بدترین تجربه بود برام💔😩
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.