ما هنوز به روال عادی زنذگی برنگشتیم 🙄
۱۶ روز خونه مامانم بودم الان ۴روزه که برگشتیم هنوز خودمونو پیدا نکردیم 😕
حساااابی خسته بی حوصله ...
سه روز دختری رو بردیم بیرون ولی امروز از خستگی نه حال بازی کردن داشتم نه بیرون رفتن . تلویزیون روشن کردمو خودمم به چندنفر زنگ زدم
کلافه ایم
هوای بهار فقط خواب مطلبه که ما باهاش قهریم چون دختری اجازه نمیده 😬
کلا هم تایم خوابش بهم ریخته شبا ۱۲ به زور میخوابه صبحا ۹ بیداره همش خوابش میادو کلافه ست اصلا یه وعضیا
خدا کنه زودتر بتونم به روال قبل برگردم و خودمو جمعوجور کنم بتونم باحوصله باهاش بازی کنمو بیرون بریمو این حرفا
شماها چیکار میکنید؟
من تازه میخوام خونه تکونی کنم البته از استرس اونم هست و هم اینکه فکر میکنم خانواده همسرم هفته اول اردیبهشت میخوان بیان اینجا چند روز بمونن .هنوز چیزی به من نگفتن ولی خب حدس میزنم برنامه‌شونو چیدن 😖
همیشه اینجورین روز قبل حرکت کردنشون زنگ میزنن میگن ما داریم میایم 🙄 نتونستم تو این ۹ سال عوضشون کنم 😑
حالا این استرسم ولم نمیکنه 😤

تصویر
۴ پاسخ

منم همینطور دقیقا
اینقدر همش بی حوصله و کسل هستم.خیلی خسته ام

ساعت خوابش تازه شده مثل دختر من در روز عادي🤦🏻‍♀️

ما هم تازه برگشتیم رایان یکم بهونه میگیره چون دورش خلوت شده ولی خوراکش بهتر شده چون شهرستان تو جمع اصلا نمی‌خورد با اینکه صندلی غذا هم خریدم براش ولی زیاد نمی‌خورد فقط می‌گفت بذارین بازی کنم ن غذا ن خواب هیچی نمی‌خوام ، بخاطر همین خوشحالم برگشتیم خونه 😅😅😅

عزیزم قد دخترت چنده

سوال های مرتبط

مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
سلام ماماناخوبید?امروز بیرون رفتید یا مثل ما خونه اید?
شما رو نمیدونم ولی من که بی اندازه خوشحالم ازینکه عید داره تموم میشه و از شنبه برمیگردیم به روتین زندگی!
این دو هفته برای من خییلی دیر گذشت
بخاطر مهمونی و رفت و امد کلا ساعت خواب پسرم بهم ریخته و من هیچ استراحتی نداشتم
مولتی ویتامینشم درست و حسابی ندادم
پریروز به اصرار همسرم رفتم شهرستان درحالیکه میدونستم ایرمان اونجا بدقلقی میکنه و من اذیت میشم ولی قبول کردم و رفتیم و انتظار داشت به من خوش بگذره!
یک و روز و نصفی که ما اونجا بودیم اندازه ی یک هفته خسته تر شدم و اینو فقط مامانا درک میکنن
جای خوابش عوض شده بود فقططط گریه میکرد نمیزاشت لباسمو عوض کنم نمیزاشت به پوشکش دست بزنم و و و ....
خیلی اخلاقش بهم ریخته☹️
لجبازی میکنه
اصلا خودشم نمیفهمه چی میخواد
دیشب که رسیدیم خون دیگه کم اوردم نشستم کلی گریه کردم و بهش گفتم من اینارو میدونستم و با این وجود رفتیم...
این چند روز عیدم که بیشتر خونه بود انتظار داشتم بیشتر همراهیم کنه توی کارا و اونم دوست داشت تو این فرصتی که خونست بیشتر بخوابه!
خلاصه که فهمیدم واقعاااا آقایون نباید انقدر خونه باشن چون علاوه بر اینکه میخوان تو همه چیز فضولی کنن و حوصلشونم سر میره نظم خونه و بچه رو هم بهم میریزن🙂
امیدوارم این دو روزم بگذره
از شنبه خواب و خوراک بچه جون به تنظیمات کارخانه برگرده
منم مثل سابق همون تایم استراحت کوتاهمو داشته باشم

شما عیدتون چطور گذشت? خوب بود?
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
یه بغض لعنتی اومده گلومو گرفته 🥲
از وقتی که عید تموم شده برگشتیم خونمون نتونستم با دخترکم بازی کنم و خوب ارتباط برقرار کنم
دوتامون کلافه ایم
دخترکم هی میگه زنگ بزن مادرجون پدرجون 🥲
فقط شبا که باباش میاد یکم حالش روبه راه میشه اونم در برای یک ساعت چون باباشم خسته ست
امروز که از خواب بیدار شد دیرتر از هرروز بود (ساعت ۱۰/۳۰) گفت بریم دد ولی چون ناهار نداشتیم گفتم نمیشه کلی گریه کرد بعدش دیگه بی حوصله شد منم امروز همش گوشیم زنگ خورد😤
بچم خیلی تنهاست دلم میسوزه براش
بشدت هم بچه اروم و حرف گوش کنیه اصلا خرابکاری نمیکنه نمیتونه با خودش تنها بازی کنه همش وابسته منه و این منو عذاب میده
هر روز میگم از فردا میبرمش خانه بازی فردا که میشه میبینم جون ندارم میگم بمونه واسه یه روز دیگه
ولی اینجوری نمیشه بچم خیلی گوشه گیر داره میشه و این تنهایی و غربت ما داره اذیتش میکنه😭
شوهرمم که نمیفهمه این حرفارو شایدم میفهمه ولی خودشو میزنه به اون راه چون چاره ای نیست کارش اینجاست
خلاصه این بغض لعنتی داره خفم میکنه و در این دنیای همسر بودن مادر بود زن بودن بدجور دلم واسه خودِ دختربچم تنگ شده 🥲🫠
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
امشب که دخترم تو بغلم بود دقیقا وسط منو باباش طبق روال هرشب داشتیم بازی میکردیمو میخندیدمو غرق عشقش میکردیم تا خوابش ببره یهو یاد یکی از اقوام افتادم که هردوتا بچه‌شو از سه ماهگی تو اتاقای تاریک خودشون میذاشت تا بخوابن ! وقتی بچه رو میذاشت تو تخت تاریکش میومد بیرون میگفت مامان کار داره تو بخواب!!!
چرا جدیدا اصرار دارن که نسل جدید بی احساس مث رباط بدون هیچ وابستگی حتی به خانواده تحویل جامعه بدن؟ الان یکسری میان میگن ما درطول روز عشق میدیم ربطی به خواب نداره و هزارتا بهونه دیگه!
بابا چتونه یکم شل کنید بخدا این وابستگی این احساسات این روال زندگی لازمه . بخوای نخوای بزرگتر بشی زندگی رباتی میشه ولی ادمیزاد باید یه دلبستگی داشته باشه وگرنه تو این دنیای نامرد زود سقوط میکنه.
من با نظر یکسری دکترا و روانشناسا دقیقا موافقم که بچه نباید جای خوابش تا وقتی که امادگیشو نداره جدا کرد باید صبر کنید تا خودش بخواد به استقلال برسه حتی شده ۷-۸ سال طول بکشه و چی بهتر از این برای پدرمادر هست؟ مگه ما چندسال میتونیم از وجود این فسقلیا لذت ببریم ؟ پس حتی برای خودمونم شده خاطرات خوب بسازیم بعدا که بزرگ شدن و رفتن یادمون بیادچه شب‌هایی تو بغل هم گفتیمو خندیدیم و گوربابای دنیا لذت بردیم از وجود هم 😍
اینم اضافه کنم منو دخترم کلی باهم بازی میکنیم تا خوابش بگیره بعدش که خوابش گرفت میذارمش تو تخت خودش که چسبیده به تخت ما چون اینجوری هردو راحتتریم اونم راحت با خیال راحت که نمیفته غلت میزنه ولی نیم ساعت قبل از خواب تو بغل هم عشق میکنیم پیشنهاد میدم ازش غافل نشید و با حرص نخواید بچه رو بخوابونید❤️
مامان 🍓آرسام و آوا🍓 مامان 🍓آرسام و آوا🍓 ۱ سالگی
دخترم آوا اصلا اهل بازی کردن نیست نه با ما نه با اسباب بازی هاش نه باهیچی.
فقط کارش اینه راه بیفته بره آشپزخونه کابینتارو بریزه بیرون بره به سماور دست بزنه ،شعله های گاز رو بپیچونه اینور اونور ، در لباسشویی رو باز کنه بره بشینه داخلش ،ماشین ظرفشویی رو روشن کنه، کشوهای لباس و لوازم تحریر ابجیشو بریزه بیرون و... خلاصه تخصصش اینجور چیزاست فقط

ولی آرسام عاشق بازی کردن مخصوصا بازی های هوش و تمرکز کردن و.... هرچی بگی زود یاد می گیره
بااینکه عاشق بازی کردنه ولی آوا اصلا نمیذاره بازی کنه
میاد از دستش میگیره و میره اونم جیغ میزنه و گریه میکنه. فقط نیتش اینه که نذاره بازی کنه چون خودش بازی نمیکنه
یا آرسام شیر میخوره نمیذاره دعوا میکنه که باید شیشه رو دربیاره از دهنش

خودشم که کلا شیر نمیخوره دوس نداره گاهی توخواب میدم بهش

خیلی می شینم وقت میذارم حرف میزنم بازی میکنم باهاش یادش میدم که وقت بگذرونه ولی اصلا تو این هواها نیست 😩نمیدونم چیکارکنم
دوقلوهای شمام اینجورین ؟