شرح زایمان (پارت ۲)

آمپول فشار رو بهم وصل کردن
یکم گذشت و دردام شروع شد
عین دردای پریودی
همون تیرکشیدنای رو مخ واسم تداعی شد😅
اما قابل تحمل بود
بعد نیم ساعت درد واسم طوری شد که نفس عمیق نمیتونستم بکشم
دستگاه رو نگاه کردم دیدم نارنجی چشمک زن شده
همسرم پیشم بود
سریع رفت بیرون و با کادر زایشگاه برگشت
همشون ریختن سرم
آمپول فشار رو قطع کردن
سر تخت رو دادن بالا
ماسک اکسیژن گذاشتن و...
یه لحظه واقعا هنگ بودم و چون ترسیده بودم بدنم شروع کرد به لرزیدن
اما میدونستم ترس کارو خراب میکنه
و فقط تنفس عمیق شکمی داشتم
هیچ کس بهم نمیگفت چی شده
همه درگیر منو چک کردن مانیتور بودن
اما از اونجایی که قبلا اطلاعاتمو برده بودم بالا فهمیدم
که احتمالا آمپول فشار به بچه ام نساخته‌...
و افت ضربان قلب داشته
یکم بعد پزشک خودشو رسوند و ان اس تی رو دید
و گفت افت طولانی بوده و اصلا صلاح نیست آمپول فشار رو ادامه بدیم و سریع باید بریم سزارین
و اینطور شد که بدون هیچ وقفه ایی
سریع منو بردن اتاق عمل...


حس من چی بود ؟
خب من تو بارداری ، کلی آگاهی کسب کرده بودم
واسه این لحظه هم خودمو آماده کرده بودم :)
اما نمی خواستمش
با تمام وجود نمی خواستمش
خیلی اون لحظه دلم گریه میخواست
اما سلامتی بچه ام از همه چی مهم تر بود
بخاطر همین صبوری کردم و گذشتم از این اتفاق :)

(فک کردی تموم شد ؟ هه خیال کردی ، ادامه داره 😂)

۵ پاسخ

بقیش

بسلامتی

خب بعدش

بچه ها من با جزئیات و بدون اغراق میگم که اطلاعاتتون بره بالا
شاید برای شما هم اتفاق بیوفته
و برای اینکه سوپرایز نشید و بتونید خوب مدیریت کنید این اطلاعات لازمه
من زایمانم اونطور که میخواستم پیش نرفت
اما تونستم مدیریت کنم احوالمو تا واسم زیاد سخت نگذرهه

قدم نو رسیده مبارک باشه لطفا بعدی رم بزار تا بیدارم😂❤ممنونم

سوال های مرتبط

مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۴ ماهگی
قسمت چهارم تجربه زایمان طبیعیه اول
خلاصه دردام خیلی زود شدت پیدا کرد و دردا خییلی شدید شدن انقدر که فقط میخواستم یلحضه فقط ولم کنه بتونم یه نفس بکشم
فقط و فقط دردا و زورا رو میشه با تنفس عمیق و شکمی کنترل کرد و تحمل کرد
دیگه خانم دکتر نگران شد چون ضربان قلب افت شدید داشت و منو از تخت اوردن پایین هی دستگاه ضربان قلب بچه رو بهم وصل میکردن منو موقع انقباضات رو پاهام مینشوندن و مجبورم میکردن زور بزنم دوباره انقباض که تموم میشد پا میشدم و نفس عمیق میکشیدم تا ضربان بچه افت نکنه
و دیگه دفعه اخر نشستم رو پاهامو هرچی زور داشتمو زدمو با دستام پاهای دکترو با تمام قدرتم فشار میدادم که ساعت ۱۲ونیم شب بدنیا اومد و زیرم سریع تشک انداختن و رو زمین زایمان کردم و بچه به دنیا اومد و خدارو شکر سالم بودو بچه رو گذاشتن تو بغلم اون لحظه بود که تمام دردام اروم گرفت و اروم شدم خیییلی لحظه خوبی بود
بنظرم درد زایمان رو خدا خیلی کمک میکنه و فقط با توسل و دعا و استغفار میشه تموم کرد و فققططط خدا و حضرت زهراست که اون لحظه میتونن به دادت برسن
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
رفتیم قسمت زایشگاه اونا ب دکترم زنک زدن که مریضت اومده دکتر گفت اولین دوز آمپول فشار رو بهش بزنین پرستار اونحا گفت نه ما شب آمپول فشار شروع نیمکینم از صبح ساعت ۵ اولین دوز رو میزنیم ولی دکتر گفت باشه ولی حتما باید ضربان قلب بچه مانیتورینگ باشه و دایم ازش آن اس تی گرفته بشه منم رفتم خیلی سر خوش از اینکه آمپول فشار امشب نمیزنن لباسمو عوض کردم بردنم تو اتاق گفتن بخواب ساعت ۵ میایم برا اولین دوز اجازه هم ندادن هیچ کس پیشم بمونه حالا من از ساعت ۱۲ که همه رفتن تا پنج صبح از ترس خوابم نمی‌برد آخه حالت عادی خودم هیچ درد زایمانی نداشتم تا ۳۸ هفته که بودم دیدم فقط اومدن آن اس تی رو وصل کردن بهمم میگفتن که باید حتما رو کمر بخوابی هیچ تکونی نخوری تا نیم ساعت که نوار قلب خوبی گرفته بشه برا رو پرنده باید بزاریم دایم یعنی تا صبح من خشک شدم گفتم باشه حالا تحمل میکنم دیگه فردا ازم جدا میکنن شد ساعت ۵:۳۰ صبح که دیدم اومدن برا اولین دوز رو زدن گفتم لااقل آن اس تی رو ازم جدا کنین گفت نه تا لحظه زایمان باید بهت وصل باشه انگار دنیا رو سرم خراب شد حالا آمپول فشار رو زدن بعد نیم ساعت درد های کاذب شروع شد همزمان وقتی اون دردها بود این دستگاه هم وصل بود بهم شکمم سفت تر میشد درد داشتم فقط با کلی التماس برا دستشویی برام باز میکردن پنج دقیقه بعد دوباره همون ماجرا که تکون نخور به کمر حتما بخواب آنقدر دلم میخواست رو دست بخوابم فک کن درد هم داری ... خلاصه شد تا ساعت ۹ دکترم اومد گفت همینجور ادامه بدین تا ساعت دو اکه دردهای خودش شروع شد روند رو ادامه میدیم تا ساعت دو اکه دستگاه بهم وصل بود آمپول فشار بود درد داشتم به محض اینکه جدا میکردن درد هام از بین می‌رفت هیچ دردی نداشتم ...
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد
مامان علیسان مامان علیسان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 ۱ ماهگی
(پارت دوم )تجربه سزارین
پاهام بی حس شد و گز گز کرد اونجا ی استرسی افتاد تو جونم اینم بگم خیلی آدم ترسویی ام 😁پارچه سبز جلو روم زدن ...داخل سرمم یچیزایی زدن ..دو سه نفر هم بالا سرم بودن از جمله دکتر بی هوشی ...دیگه شروع کردن به عمل کردن .. ی فشارای ریزی به شکمم وارد میکردن که خوب برای اینکه بچه رو دربیارن طبیعی بود میشد تحمل کرد ...بعدش ی فشار از بالا دادن بچه رو کشیدن بیرون ...صدای گریه آریا دراومد بند دل منم پاره شده با گریه آریا گریه کردم 😭🥲همه ازش تعریف میکردن میگفتن نکا چه نازه چه سفیده مامانش 🥲
آریا رو آوردن کنار صورتم بهترین حس بود برا همه دعا کردم ❤
خلاصه آریا رو بردن همینطور که تو حال و هوای خودم بودم یهو حس کردم چهارتا دست با فشار زیاد از جای معدم محکم فشار دادن تا به پایین بچه ها نمیخوام بترسونم من اونجا مردمو زنده شدم از فشاری ‌که بهم وارد شد درسته بی حس بودم ولی از جای معدم که بی حس نبودم 🤦‍♀️🤦‍♀️سه بار قشنگ شکممو فشار دادن و تمیز خالی کردن ...بار سوم کم آوردم فقط داد زدم آیی معدمممم که اونجا سریع دکتر بیهوشی منو بی هوش کرد ...وقتی به خودم اومدم دیدم تو اتاق ریکاوری ام ....
ادامه پارت بعد :
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۳
رفتم تو اتاق عمل واسم آمپول بیحسی زدن اصلا نفهمیدم ۵ دقیقه ای هم پاهام بی حس شدن و پرده کشیدن و عمل رو شروع کردن من تازه داشتم در و دیوارارو نگاه میکردم که شکمم رو به تکون هایی دادن و صدای گریه بچه شنیدم دیگه اوردنش چسبوندنش به صورتم حتی تو اتاق عمل گذاشتنش رو سینم شیر بخوره من با نینی درگیر بودم که پردرو برداشتن و گفتن تموم شد رفتیم ریکاوری
تو ریکاوری گفته بودن میلرزیدو اینا لرزش در حد وقتی که تب و لرز میگیری و چیز خاصی نبود
باد ۱ ساعت اوردنم تو بخش
شوهرمو مامانمو دیدم بهم گفته بودن سرتو بالا نگیر که سردرد نگیری منم سرمو بالا نگرفتم اما خیلی حرف زدم سردرد نگرفتم چون پمپ درد و اینا گرفته بودم درد خاصی مداشتم موقع راه رفتن هم بخاطر پمپ درد بازم درد نکشیدم خلاصه که همه چی راحت بود من خودمو واسه بیشتر از این ها آماده کرده بودم اما همه چیز قابل تحمل بود و من الکی گندش کرده بودم به نظرم حتما پمپ درد بگیرید