۵ پاسخ

ناراحت نکن خودت مردها ی وقتایی کارایی میکنن ک اصن توقع نداری منم پسرم یک سال نیم مریض شده شوهرم دیروز رفته باغ صب اومد دخترمم کوچیک گفتم یکم بگیرش بهونه ات میگیره برد تحویل مامانش

عزیزم بعد زایمان همینطوری مخصوصا بچه اول فک میکنی همچی بدتر شده ولی چیزی نیست

منم پسرم دو روز بود ک خابش کم بود بعدش درست شد

عزیزم ممکنه بعضی روزا کم خابی رو‌بچت داشته باشه ولی منظم میشه نگران نباش
منم شوهرم ی شب با دوستاش رفت باغ پسرم دو ماهش بود تا ۵ صب اومد خونه ولی چون سالی ی بار از این کارا میکنه گفتم ساید اونم نیاز داشته باشه تو فشار باشه زیاد غر نزدم

غم نخور منم خونه خودم نیستم هم عروسم منو برد خونش حداقل یه شب استراحت کنم

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۵ ماهگی
سلام من دیشب با یه حرف آدم بیشعور قلبم تیکه داره شد من بعد زایمان همینطوری عصبی هستم و دنبال بهونم انقد دلم پره نمیتونم به خونوادم بگم من دوروزه پسرمو ختنه کردم اومدم خونه مادر شوهرم مادرشوهر م خوبه کمکم می‌کنه پدر شوهر احقم مدام زر میزنه دیشب به من میگه چون تو به بچه شیر ندادی اون هیچ حسی به تو نداره براهمین به تو اعتنا نمیکنه خیلی قلبم شکست خیلی گریه کردم با اینکه جوابشو دادم ولی هنوزم ناراحتم واقعا همچین چیزیه ؟یا شوهرم میگ تو عرضه نداری بچه جم کنی همه هم سن و سالانه بچه بزرگ کردن من یعنی واسه واکسن ختنه اومدم اینجا این نشون بر بی عرضگی منه یعنی بچه من گریه می‌کنه دوماه کولیک داشت آروم نمیشد تقصیر منه؟من بی عرضم منم یه مامان اولیم و بی تجربه دیشب به شوهرم میگم بریم خونمون من ارومترم پدر شوهر احقم میگ میخوای بری بچرو بکشی گفتم ۹ماه سر دل من نفس کشیده یعنی تو بیشتر از من دوسش داری گفتم یعنی من دشمنشم میگ آره تو دشمنشی انقد لعنتیه از دیشب محل سگ برنداشتم ازش دیدم گفتم نمیام به مادر شوهرم گفتم میخوای بیای بیا من هفته یه بار اونم جمعه در حد چند ساعت بیشتر نمیام و نمیزارم دیگ کسی بچمو دست بزنه
مامان بلوبری مامان بلوبری ۱ ماهگی
من مادرشوهرم دوران بارداریم و روزی ک زایمان کردم و بعد زایمانم خیلی مراقبم بود یعنی بیشتر کارامو‌ میکرد خواهر شوهرمم از روزی ک زایمان کردم تا دیروز مراقب هم خودم هم بچه بود کارای خونه میکرد بچه رو نگهمیداشت شبا مهمون می اومد پذیرایی میکرد خلاصه خیلی هوامو داشتن منم واسشون بد نبودم تا حالا بعد الان همش حس میکنم منت سرم مثلا نمیتونم حرف بزنم انگار مدیونم بهشون من تب شیر کردم باید هر دوساعت یبار شیرمو بدوشم دیشب شیرمو دوشیدم بچم از خواب بیدار شد شیرخاست دیگع سینم شیرنداشت دیدم مادرشوهرم رفت تندی شیرخشک ذرست کرد اورد داد به بچه چند روز پیش هم بهش داده بود من رفته بودم دکتر من اومدم دیدم بچه داره بالامیاره با یه وضع خیلی بد گفتم به بچه شیرخشک ندین به معدش سازگار نیست اذیت میشه خلاصه هر وقت شیرخشک شده بعدش دل درد گرفته زبون بسته و مکافاتش واسه من شده دیشبم تا الان بچه فقط داره گریه میکنه و شیرنمیخوره واقعا اعصابم خورد شده ن میتونم چیزی بگم حرفم بزنم میگن بی چشم رو ن میتونم حرف نزنم اینجوری بچم‌از درد هلاک میشه ۱۵ روز زایمان کردم یه روز خوش به چشم ندیدم زایمان افتضاح یک هفته ورم شدید کردم الانم تب شیر هر کس از راه میاد یه حرفی میزنه دیگع اعصاب و روان ندارم بچم تا دورش شلوغ میشه شروغ میکنه به گریه و بی قراری شوهرمم ک دیگه هیچی هزار الله اکبر به اون ک تو مخی تر از همه واقعا چرا اینجور میشه اوضاع زایمان ادم