مامانای عزیز چون بهم گفته بودید تجربه زایمانو بذارم منم گفتم براتون بنویسم شاید به دردتون خورد
پارت۱
من ۳۸ هفته و دو روز بودم که تو خونه هی دلم و کمرم درد میگرفت اما اون قدر زیاد نبود که مشه تحمل کرد منم اهمیت نمیدادم چون بهم کفته بودن درد زایمان انقدر زیاده نمیشه تحمل کرد و اینا
بعد دیدم که اصلا دردام تموم نمیشه یه ذره ترسیدم که یه وقت بچه چیزیش نشه ساعت ۵ صبح به شوهرم گفتم بریم ددکتر nst بدم خیالم راحت شه قشنگ صبحونه هم خوردم و رفتم

۲ پاسخ

من خوابم میاد پاک نکن که بعداً بخونم 😘

خب بعدش

مقالات مرتبط

درد مفاصل بعد از زایمان
درد مفاصل و زانو درد بعد از زایمان و علت آن
تفاوت شیر خشک با شیر مادر
8 تفاوت شیر مادر با شیر خشک که نمیدانید!
سوالاتی که باید قبل ازدواج پرسید
سوالاتی که باید قبل ازدواج پرسید | سوالات ضروری خواستگاری
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان و علت آن

سوال های مرتبط

مامان 👶🏻🧒🏻نیک و آلما مامان 👶🏻🧒🏻نیک و آلما ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ۱
من دو سه روزی بود که خونه درد داشتم روز قبل از زایمان نشسته خ‌ونه رو جارو زدم خونه رو تمیز کردم شبش مادر شوهرم پدر شوهرم اومده بودن کمرم خیلیدرد میکرد چون معاینه تحریکی شدم لک بینی هم داشتم صبح واسه دخترم لقمه کرفتم که دردام میگرفت ول میکرد ساعت شیش اینا بود خوابیدم دوباره با درد بیدار شدم ساعت ده رفتم حموم دردام میگرفت ول میکرد لحظه گرفتنش مثل درد شدید پریودی بود دیگه ساعت یک نوبت دکتر داشتم که نامه بگیرم صبح بستری شم ساعت دوازده و نیم تو راه دردام دیگه زیاد شد به همسرم گفتم مستقیم بریم بیمارستان نمیخاد بریم دکتر من نمیتونم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
دیگه گفتم خدایا سپردم به خودت
دکترم هم گفته بود دیگه هر سه روز یکبار بیا چکاپ شو.تو این مدت که رفتم یه بار ان اس تی گرفت که اولاش خوب نبود ولی آخرش نوار قلب اوکی شد که گفت خوبه
منم هر شب گل مغربی میذاشتمو تو ابزن می‌نشستم و کلی آناناس و خرما خوردم واسه نرم شدن دهانه رحم.کلی هم هرروز ورزش و پیاده روی میرفتم که راحت زایمان کنم
۳۸ هفته و ۶ روز بودم که ساعت ۱۱ شب که خواب بودم تا ۱ هی با درد از خواب بیدار میشدم اما اهمیت نمیدادم میگفتم درد کاذبه
تا اینکه دیدم نه فاصله دردا داره نزدیک میشه
مامانم هم این هفته آخر اومده بود خونمون که موقع زایمان پیشم باشه.مامانم و همسرم خواب بودن من بیدارشدن نکردم رفتم یه دوش آب گرم گرفتم اومدم به ماما همراهم زنگ زدم گفتم چیکار کنم برم بینارستان؟گفت هرموقع دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو
مامان اهورا💙 مامان اهورا💙 ۴ ماهگی
منم امروز صبح زود زایمان کردم
برگردم بیام یه تجربه اساسی براتون میذارم. فقط خیلی پشیمونم که از اول گفتم طبیعی از ساعت ۴عصر دیروز تا ۶صبح امروز درد کشیدم.شب قبلش هم خرده دردام از ۱۲شب شروع شده بود.
طبیعی اصلا اون چیزی نبود که فکر میکردم. اخرش هم سزارین شدم.
امیدوارم هیچ کس دو درده نشه.
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۵ ماهگی
زایمان طبیعی
قسمت سوم
صبح شد و من وارد ۴۱ هفته شده بودم
یعنی ۴۰ هفته و یه روز بودم دردام بیشتر شده بود همسرم گفتم باز بریم بیمارستان ولی گفتم هنوز زوده رفتیم سنو من تو سنو درد داشتم دردام یه خورده منظم شده بود ولی فاصله درد ها هنوز خیلی نزدیک به هم نبود من تو نوبت سنو رو صندلی بودم هر چند دقیقه یه بار انقباض داشتم ولی تحمل میکردم انگار نه انگار درد زایمان بود راحت اومده بودم سنو و کسی اصلا متوجه نمیشد من درد دارم چون واکنشی نشون نمی‌دادم
بلاخره اسم منو خوندن رفتم تو سنو دادم
همه چیز خوب بود
برگشتیم خونه همسرم باز گفت بریم بیمارستان و من گفتم صبر کنیم بلاخره ظهر شد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
دیگه وقتی کیسه ابمو پاره کردن بعد از اون دردام کم کم شروع شد و بردنم تو یه اتاق که تنها بودم کسی کنارم نبود و دردامو تحمل میکردم و دردام هر یک دقیقه شده بود و من فقط با نفس عمیق و چنگ زدن به دسته تخت و اینا رد میکردم ساعت ۵ صبح بود که ماما همراهم اومد خودشو معرفی کرد منم دردام زیاد شده بود طاقت درد نداشتم گفتم بیدردی میخوام ک گفتن میزنن واسم و با ماما همراهم ورزشامو شروع کردم روی توپ ورزش کردیم عالی بود و کمرمو ماساژ میداد دردامو اصلا نمیفهمیدم و رفتیم تو حموم اب گرم رو کمرم گرفت خیلی خوب بود و دردام اصلا حس نمیشد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان بلوبری مامان بلوبری ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت دوم؛
دردام انقدر زیاد بود که وقتی میگرفت کل بدنم قفل میکرد سرهمین گفتم برم نردیک ترین بیمارستان برام مهم نبودکه دیگه بیمارستان که قراربود برم خودمو نشون بدم بعد به مامانمینا زنگ زدم اونام اومدن منو معاینه کرد گفت دوسانتی من پرام ریخت اون لحظه گفتم من دارم میمیرم از درد اصلاقابل تحمل نبود گفت برو فردا صبح بیا معاینه مجدد ساعت یازده شب بود اومدم بیرون مادرم گفتم اینجوری گفتن مامانم قاطی کرد که من بچموببرم بیرون یچیزی بشه بیمارستان مقصره خلاصه منو ازترسشون بستری کردن چون میدونستم بیام خونه تاصبح دووم نمیارم
مامان فاطمه،محمدطاها مامان فاطمه،محمدطاها ۱ ماهگی
سلام خانوم گلیااا
اومدم از تجربه زایمانم بگم شاید کمک کرد بهتون
من امروز ۳۹ هفته و ۵ روزم میشد نماز صبح که پاشدم دیدم خونریزی دارم فهمیدم که وقتشه
دیگه راه افتادیم سمت بیمارستان دردام هر ۵ دقیقه یه بار بود
رسیدیم بیمارستان به مامانم گفتم از پله ها بریم زایشگاه هم طبقه چهارم بود
رفتیم اونجا معاینه شدم ۵ سانت بودم
بعد بستری هم اپیدورال گرفتم
خداروشکر به غیر از آخرش که بچه میخواست به دنیا بیاد که البته درد داشت اما خدا خیلی کمک کرد درد زیادی نکشیدم......
من از ۳۸ هفته هر شب یه دونه شیاف گل مغربی میزاشتم
فعالیتم زیاد بود
ورزش میکردم
توکلمممممم فقط و فقط به خدا بود
ناد علی و انشقاق هم زیاد خوندم
بخیه هم خوردم چون وزن بچم یه خورده زیاد بود
ولی با این حال روحیمو حفظ کردم و نهایت همکاریو با دکتر و ماما داشتم
شماهم توکلتون به خدا باشه و روز زایمان قوی و پرانرژی باشید 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان دخملم مامان دخملم ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بالاخره منم بعد۲۰روز وقت کردم تجربه زایمان بزارم براتون من ۳۸هفته و ۲روز بودم بدون هیچ دردی رفتم پیش ماما خصوصیم که معاینم کنه ساعت ۶غروب رفتم پیشش معاینه شدم ساعت۷غروب درد گرفتم ولی دردام منظم نبود میگرفت و ول میکرد ولی فاصله بین دو درد زیاد بود همش با ماما در ارتباط بودم میگفت فعلا نیا تا دردات منظم بشن خلاصه دیگه همینطوری درد داشتم و داشتن شدید تر میشدن تا ساعت۳صبح که ماما زنگ زد گفت بیا بیمارستان.
رفتم بیمارستان دوباره معاینم کرد گفت برو ۲ساعت پیاده روی کن بعد بیا
ساعت۶صبح با دردای نا منظم بستری شدم بیمارستان البته بگم اینو دردام خیلی قابل تحمل بودن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
یکشنبه شب بود که 36هفته و 5روز بودم که احساس میکردم زیر دلم درد میکنن دردپریودی میگرفت یه خورده اینطوری بود بعدش ول میکرد ساعت 9شب بود درد هام شروع شد.احساس کردم همینطوریه ودرد زایمان نیست اما درد هام داشت شدید میشد ومداوم رفتم دستشویی لکه بینی داشتم
به مامانم گفتم گفت نشونه اینه که داری نزدیک زایمانت میشی.هم خوشحال بودم هم ترس واسترس داشتم نمیدونستم قراره چی بشه تا صبح دردشو تحمل کردم خیلی شدید شده بود تاصبح هی زیر دلم میگرفت ول میکرد تا اخرش که داشت مداوم میشد.
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فسقلی جان😍 مامان فسقلی جان😍 ۳ ماهگی
🧸♦️زایمان طبیعی♦️🧸پارت ۱
من دیروز ساعت ۴صبح بود حس کردم زیرشکمم دردمیکنه رفتم سرویس دیدم یکمی ترشح قهوه ای دارم، انقباض هم داشتم ولی هربیست دقیقه یه بار بود تقریبامنم گفتم دردارو تحمل میکنم تانزدیک تر بشن انقباضا،صبح که شد شوهرمو صدازدم دردامم داشت نزدیک میشد وهر۱۰دقیقه یه بار بود که رفتم دوش گرفتم ویکمی صبحونه خوردم که بریم بیمارستان تومسیر هم دردام دیگه۵دقیقه یه باربود
رفتم بیمارستان و ان اس تی گرفتن ومعاینه کردن
درد داشتم ولی هنوزهمون دو سانت بودم که زنگ زدن به دکتر ودکترم گفت بستری نکنید بره خونه تا بیشتر باز بشه وبعدبیاد من واقعا نمیتونستم تو اون شرایط چیکارکنم چون دردام زیاد بود ولی تصمیم گرفتم برم خونه تا کمتر خسته بشم وقتی خونه ولی دردا دیگه هر دو دقیقه یه بار بود و وحشتناک میگرفت واسه دکترم زنگ زدم گفت بیا مطب خودم معاینت کنم ساعت دو ونیم بودکه دکتر تومطب معاینه کرد و گفت نزدیک چهارسانتی وبرو بستری شو،به ماماهمراهم که خودش بهم معرفی کرده بود هم زنگ زد گفت زود خودشو برسونه بیمارستان.
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان amir hosein🐣💙 مامان amir hosein🐣💙 ۳ ماهگی
پارت ۵ زایمان طبیعی👇💙
کیسه آبمو که پاره کرد و رفت ساعت و دیدم ساعت ۳و ربع بود
ساعت ۳ونیم بود که حس کردم یه دردایی زیر دلم و کمرم هی میپیچه ول میکنه...تا ساعت ۴ دردام کم بودن و قابل تحمل مثل درد پریودی..
ساعت ۴ بود دیدم دردام داره زیاد و زیادترمیشه هر ۳دقیقه میگرف ولمیکرد
ولی با نفس عمیق دردارو رد میکردم
ساعت ۴وربع بود که حسِ مدفوعه شدیددد داشتم
ماماهه رو صدا زدم گفت بایدبرم دسشویی نمیتونم وایسم دارم مدفوع میکنم.
گف بزار اول معاینت کنم ببینم چندسانتی..همینکه معاینه کرد گف افرین کمتراز یساعت فول شدی و ۱۰سانتی..
گفتم خب بزاربرم..گف نه اون سربچس فشارمیاره فکرمیکنی مدفوعه..
گفتم نه واقعا مدفوع دارم....
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان ویهان مامان ویهان ۴ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان (پارت اول)
من دوشنبه ۹٫۲۶ زایمان طبیعی کردم
از شب قبلش درد های منظم داشتم یعنی همزمان دل و کمرم می‌گرفت اومدم چند بار چک کردم هر ۱۵ دقیقه یکبار می‌گرفت و ول میکرد من اهمیت ندادم زیاد آخه من از یک ماه قبل درد داشتم و یه لکه دیدم و شیاف میذاشتم از اون موقع خب برگردیم به روز دوشنبه
صبح شد و حس کردم ترشحم زیاد شده رفتم دستشویی رو دستمال کامل ترشح صورتی رنگ زیاد دیدم یکم ترسیدم چون هنوز ۳۶ هفته بودم رفتم به مامانم گفتم و مامان گفت حالا عصر بریم مطب دکتر
حدود ساعت دو بود و من از دیروزش میلم به غذا نمی‌کشید و دو سه روز هم بود حس تهوع داشتم و ساعت دو کلا بالا آوردم
دیدیم فایده نداره رفتیم سمت بیمارستان (بیمارستان تا خونه کلا پنج دقیقه راهه)
رفتم سمت زایشگاه و به مسئول اصلی شرایط رو گفتم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۴ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....
مشاهده ۴ پاسخ دیگر