سلام خانوما
رایان دو ماهه نبود که گذاشتم پیش مامانم اینا با همسری رفتیم سفر ی روزه که بیشتر برای خرید بود و دنبال عروسک موزیکال بودم که فروشنده این مستر پوو رو پیشنهاد داد از دم که میکشی موزیک ملایمی داره خوشم اومد خریدم ، شب که رسیدم خونه ،رایان بغل خواهرم بود تا منو دید لباشو برچید و گریه کرد 😅😅😅 مامانم می‌گفت از صبح ی بارم گریه نکرده بودا الان تورو دید دلش پر شد که چرا تنهاش گذاشتی 🥹🥹🥹
بعد تا این عروسک رو نشونش دادم هیجانی شد بستمش به تشک بازیش هرسری ک موزیکش پخش میشد هیجانی میشد دست و پاشو تکونی میداد آواهایی از خودش در میورد خلاصه که این مستر پوو شده یار شفیق آقا رایان 😍😍
امروز با آقا رایان دوتایی رفتیم خرید سخت بود ولی تونستیم مادر و پسری خرید کنیم کوله پشتی بردم که خریداری میذاشتم توش و پسرو تو بغلم بعضی وقت ها هم راه می‌رفت و از جلوی مغازه اسباب بازی فروشی رد شدی با ذوق جیغ میکشید اسباب بازی میخواست از الان اینجوری کنی نمی‌دونم بزرک بشه چطوری کنترلش کنم .... 🥴🥴🥴 به نظر من بزرگترین چالش بچه ها همین کنترل کردن خواسته هاشونه ، و ما والدین هم باید ی کاری کنیم که بچه برای خواسته هایش تلاش کنه نه اینکه همه ی خواسته هاشو بی چونه چرا برآورده کنیم خیلییی سخته واقعا این قسمت تربیت بچه ها ....

تصویر
۵ پاسخ

نسیم جان یه سوال .
اکثرا توی تاپیک هات میبینم میگی تقریبا هرروز با پسرت خرید یا پارکی جایی ،
غذا اینارو قبلا آماده میکنی یا شب قبلش ؟
چون من گاها نمیتونم .فقط روزایی که غذا دارم راحتر میرم بیرون .
ممنون میشم یه کم از روزمرگیات هم بگی به ما که چطور برنامه میچینی که راحت میری بیرون

ایده خوبی شد برام عزیزم که کوله ببری برا خرید .لااقل برا خریدهای دونفره خوبه .چون کنترل بچه با کیف های دوشی سخته .
ممنون🙏🙏
خرید برا خونه منظورته عزیزم یا خریدای بچه ؟که میذاری توش

چقدرم بامزست

آخییی چه با نمک

دختر منم عین همین پو رو داره اما نمی‌دونستم آهنگ پخش می‌کنه خخخ فردا امتحان کنم ببینم برای ماهم آهنگ داره یا نه

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
شب همگی بخیر خانوما
دیگه بزرگ شده خوابیدنی هاپوشو هم بغل می‌کنه می‌خوابه عاشق هاپو هستش از صبح تا شب میگه هاپو 😅😅 بیرون میریم دنبال هاپو میگرده هی میگه هاپو😐😐
امروز که رفتیم پارک با چالش جدیدی روبرو شدیم اونم اینکه دست بچه ها توپ میبینن میخوادش با اینکه توپ خودشم میبرم بازی کنه ولی بازم توپ بچه هارو میبینه اونارو میخواد و امروز توپ یکیو گرفته بود و میخواست فرار کنه با اون توپ😬😐😐 کلی حرف زدم که مامانی توپ ما نیستش برای نی نی هست هی میگه نه نه من من 😑 هرچقدر گفتم نداد به نی نی آخر سر اشاره کردم که بیا توپ رو بگیر و کلی گریه کرده با گریه پارک رو ترک کردیم 😶😶 حتی تو تاپ سواری هم نمیومد پایین که بقیه ی بچه ها سوار بشن
خلاصه که پارک رفتن خیلی سخت شد و هرروز هم میخواد بره پارک 😢😢
و خود منم ی فوبیا دارم میترسم تنهایی ببرمش بیرون یا پارک هر لحظه احساس میکنم شاید ی لحظه گمش کنم یا بدزدنش با اینکه کلا پشت سرشم یا دستشو میگیرم ولی این ترس اصلا ولم نمیکنه .....🥲🥲🥲 یعنی تا میرسیم خونه نفس راحت میکشم که خداروشکر بسلامتی برگشتیم خونه
آیا شماهم این حس رو دارین یا من خیلی حساس و ترسوام؟؟!!!!
نی نی های شما هم خوابیدن؟؟؟؟
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۲ سالگی
بیهوده ترین کاری که انجام میدین و براش کلی وقت میذارین چیه؟
مثلا کلی وقت‌میذاریم اونکار رو انجام میدیم درحالی که میدونیم اگر انجام ندیم هم میشه
یا مثلا به زودی دوباره به حالت قبل در میاد ولی هدف از انجام دادنش اینه که حالت خوب میشه🫠
برای من یکیش مرتب کردن اسباب بازیای آریا پسرمه❤️
یعنی میدونم به محضی که بیدار بشه میزنه میترکونه چون بشدت دوست داره همه چیزو بپاچه و بریزه و کلا از حالت مرتبی دربیاره😂ولی بازم وقتی خوابه جمع میکنم اتاقشو خالی میکنم
تا بیدار که شد دوباره اسباب بازی هارو دونه دونه بیارم و براش جذاب باشه
تجربه هم ثابت کرده وقتی همه اسباب بازیاش جلوی چشمش باشه و پخش و پلا باشه
کمتر میتونه خودش باهاشون سرگرم بشه
واسه همین میذارم توی کم دیوارش و فقط یه سری عروسک پولیشی و اینا تو اتاقش جلوی چشمه بقیه اش همیشه تو کمد دیواریه
بعد کم کم و دونه دونه میارم براش هی خوشحال میشه انگار تازگی داره🥹❤️تا اینکه تا اخر شب باز همشو پخش میشن تو خونه😂🫠🥹❤️
خیلی کارای این مدلی میکنم که واقعا وقت تلف کردنه😂
مثل مرتب کردن تخت خواب و تا کردن و دونه دونه مرتب چیدن کشوی لباس و دستمال و…،یا مثلا گذاشتن قابلمه و ظرفا سرجاشون با اینکه میدونم صبح باز باید بیارم بیرون و استفاده کنم🥴
اینا اختلال و وسواسه فکریه خودم میدونم ولی نمیتونم کاریش کنم🫡
ولی از دیدن لباسا و اسباب بازیای آریا هیچوقت سیر نمیشم🥹چندماه یکبار که لباسای کوچیک شده رو جمع میکنم بغضی میشم از گذرزمان که آدم اصلا متوجهش نمیشه🥲🤍۳ماه دیگه تولد دوسالگیشه
انگار همین دیروز بود راجب تولد یکسالگیشون حرف میزدیم🥺
مامان رادین مامان رادین ۱ سالگی
سلام. خواستم تجربه ی از شیر گرفتن پسرم رو بگم براتون
اول اینکه در سوره ی احقاق آیه 15اومده که کل دوران بارداری و شیردهی با هم 30ماه میشه یعنی یک بچه 30ماه از مادر تغذیه می‌کنه پس از 21ماهگس میشه بچه رو از شیر گرفت.
دوم اینکه نمی‌دونم کدوم خانوم توی گهواره روش 4در 4رو پیشنهاد داده بود که من دیدم و رفتم در موردش سرچ کردم ولی خیلی ازش ممنونم.
سوم اینکه طبق روش 4در 4 ما طی 16 روز بچه رو از شیر میگیریم.
الان من روز 10 هستم. تا اینجای کار نه سفتی سینه پیش اومده نه اذیت داشتیم. با اینکه همزمان پسرم داره دو تا دندون هم در میاره ولی این به تدریجی گرفتن و این دید و بازدید عید کمک کرده تا سراغی از شیر نگیره مگر روزی 1بار که اونم سرگرمش میکنیم. فقط مسیله خواب روزش هست که فعلا توی ننو میخوابونیمش اما احتمالا تا چند ماه دیگه خواب ظهرش قطع بشه. بازم بستگی به خستگی و عادت خودش داره.
خوراکش کمی بهتر بشه. با اینکه شب ها فعلا مجاز به شیردهی ام اما همونم کمتر بیدار میشه. یعنی اگه قبلاً 3بار یا بیشتر بیدار می‌شد توی خواب شیر میخواست الان 1بار شده. در کل روش خوبیه. امیدوارم مرحله ی آخرشم به همین خوبی طی بشه. و امیدوارم شما هم راحت بتونین با فرشته هاتون این مرحله رو طی کنین.😘
مامان کُپل مامان مامان کُپل مامان ۲ سالگی
سلام بر اساس تاپیک قبلم پسرم ساعت یک بیدار شد واس شیر ی کم اولش نق زد و سرجاش جابجا شد ولی بعدش افتاد رو گریه ی نیم ساعت گریه کرد هرکاری میکردم آروم نمیشد بغلم هم نمیومد طاقت آوردم شیر بهش ندادم البته چون فردا جمعه هست و شوهرم خونه بود خیالم راحت تر بود کلی گریه کرد تا باباش اومد بغلش کرد بردش سالن رفتم چندتا ژله دادم دستش اومد بغل خودم تو یخچال سس خرسی دیدی گفت بهم بده دادم دستش آوردمش تو اتاق ی خورده بازی کردیم ب سس اشاره کرد که یخ هست منم پتو دادم روش گفتم خرسی یخ کرده میخواد بخوابه کلی بازی کردم آروم شد و کم کم خوابش گرفت خودش رفت رو تشک دراز کشید الان خوابه ژله ها هم تو دستش حس میکنم هنوز خوابش سنگین نشده راستی با شوهرم قهرم با هم حرف نمی‌زنیم چون پریشب باهام دعوا کرد کلی بی احترامی بهم کرد
چقدر خوب بود اگه شوهرا خیلی از جاها با ی کمک کوچیک ی بار رو از رو دوش ما برمیداشتن الان پسرم هرکاری میکردم بغلم نمیومد که ببرم سرگرمش کنم ولی باباش اومد بغلش کرد بعد اومد بغل خودم آروم گرفت کاش همیشه همینجور بدون غر زدن ی ذره کمک میداد دعا کنید دیگه پسرم راحت بخوابه تا صبح