مامانا امروز رفتم فروشگاه دخترمم بردم، یه دختر جوون پشت صندوق بود،
بعد من رفت آخر فروشگاه یدفعه دیدم دوید اومد گفت واااای عزیزم بدش به من و دستشو دراز کرد منم آروم و با خوش رویی گفتم عزززیززززم نه نمیدمش . بعد دستشو آورد بزنه به صورتش گفتم عزیزم نکن،
یه نگاهی کرد و گفت خیلی بچه دوست دارم چه خوش اخلاقه و...
و رفت به کارش برسه، بعد من رفتم حساب کنم با یه لحن عجیبی گفت بچه خودته؟؟😁گفتم بله عزیزم.
نمی دونم چرا بقیه نمی فهمن دستشون آلودس توی این اوضاع ویروس به همه جا زده حالا همه به کنار اگه تو مریض باشی ویروسش باز به کنار اینم بچه که نباید بغل غریبه بدی.
اگه دختر من بزرگتر بود یا زبون داشت نمی زاشت بغلش کنن. اما نمی دونم از ظهر تا حالا فکرم درگیره، بابا ول کنید یکی وقتی با بچه میاد، ما که مسئول احساسات بقیه نیستیم که با بچه ما خوش بگذرونن یا ناراحت بشن.
اولویت اول بچموون و سلامتیشه.
والا شماها چکار میکنید؟

۸ پاسخ

با کارت موافقم
به هیچ وجه بچه نباید بغل غریبه داد
حالا دور از کثیفی و آلودگی
اینقدر ادم مریض پیدا شده
من ک اصلا جرعت نمیکنم بچمو بدم دست ادم غریب حتی به آشناها هم شک دارم از کجا معلوم مریض جنسی نباشن یا پدوفیل نباشن
نمیشه به هیچکس اعتماد کرد

همسرم بچمو داد بغل یه فروشنده غریبه نتیجش شد اینکه از شنبه تب شدید کزد تا چهارشنبه الانم بدنش ریخته بیرون دونه قرمز زده من مردم و زنده شدم سر ویروسی که به بچم انتقال داد تازهههه بوسشم کرد شوهر من خیلی احمق بازی درآورد

افریننن افریننن

همین کاری که شما کردی درسته
الویت فرزندان هستن هرکی میخواد ناراحت شه یا هرچی

آفرین کارخوبی کردی ازالان ازحریم بچت مراقبت کن نده اصلا بغل غریبه ها بهش میگفتی توازصبح توفروشگاه دستتوهزارجازدی الان میخوای به بچه من بزنی یه دقیقه بازی میکنن یه هفته بچه دورازجونش مریض میشه حالا اگه واسه خودشون باشه عمرا بذارن

هر کی خواست بغل کنه بگو نه شرمنده بغل غریبه ها نمیره گریه می‌کنه.

خیلی خوب کاری کردی، من ک دخترم الحمدلله جدیدا غریبی میکنه ی بهونه گیر آوردم هرکی میخواد بغل کنه میگم غریبی میکنه گریه میکنه 😬

من و پدرش اصلاا و اکیدا نمیدیم
حتی اقوام و اشناها
ن تنها نمیزاریم بغلش کنن بلکه نمیشه دست هم بهش بزنن

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۶ ماهگی
مامانا بیاین ....
پدر شوهر من رفته شهرستان مادر شوهرم خونه تنها بود شوهرم دیشب آوردش خونه ما بعد این مادر شوهر من یه عادت بدی که داره بچه رو خیلی بد بوس میکنه یعنی بوس نیست دیگه مک زدنه از وقتی که اومد دست و پاشو کرد تو دهنش طوری که ببخشید آب دهنش معلوم بود بعد سینه و گردنشو خورد و مک زد بعد لب و دهن و بینی رو کرد به دهنش منو شوهرمم رو حساب اینکه ناراحت نشه هیچی بهش نگفتیم چون چندبار گفتیم ناراحت شد و داستان درست کرد برامون و می‌گفت من دوسش دارم که ماچش میکنم گذشت و این اینکارا رو کرد ماهم هی به دل می‌گرفتیم ولی چیزی بهش نگفتیم صبح که بیدار شد رفت دستشویی من تند تند لباس یاسینو عوض کردم و چون مدت زیادی تو پوشک بود پوشک باز کردم شلوار خالی پاش کردم تا اون بخاد بیاد دیدم اومد نشست کنار بچه و دوباره شروع کرد به ماچ کردن و خوردنش و دستشو گذاشت لا پای بچه دید پوشک نیست دیدم خوشحال شد و شلوار بچه رو کشید پایین منم فهمیدم میخاد چکار کنه تندی دویدم دیدم سرشو برده پایین دهنشو باز کرده🫠اونجای بچه رو هم میخاست کنه دهنش وای انقد حرص خوردم دیگه تحمل نکردم ، بچه رو ازش گرفتم گفتم بابا چرا اینجوری میکنی زبون بسته گناه داره روش تاثیر بد میزاره من فقط یکم بازش کردم هوا بخوره به جا اینکه یادش بدی اونجاشو بپوشونه خودت شلوارشو درمیاری و میری سر وقتش منم تند بچه رو پوشک کردم حالا میخاست بره بیرون کار داشت گفت خیلی ناراحتم کردی خدافظ خانوما شما قاضی کار من اشتباه بود؟ میزاشتم هربلایی میخاست سرش میاورد؟
مامان محمد مامان محمد ۹ ماهگی
می خوام یه ذره درد و دل کنم و نظر شمارو بپرسم
من و همکارم ( معلم )هم‌زمان بود بارداریمون دختر اون یک‌ماهی زودتر به دنیا اومد
حدود یک ماهی که از زایمانمون گذشت قرار شد بریم محل کارمون( مدرسه ) همکارا رو ببینیم و کادو می خواستن بدن دختر اون ۵۰ روزش بود و پسر من ۲۵ روز من بچرو نبردم تو گرمای تابستان بود و محل کار هم الوده . همه به من تیکه انداختن که تو خیلی حساسی و بچه رو داری سوسول بار میاری
هفته ی پیش به خاطر بیمه قرار شد بریم دوباره باز من پسرمو نبردم به خاطر این ویروس و مریضی اون باز دخترشو اوورد دیدم چقدر ریزه میزه و کوچولو مونده . هر کی از راه رسید این بچه رو ماچ کرد و بغل گرفت یکی از همکارا هم یه ابنبات چوبی باز کرد داد دستش اون طفلی هم شروع کرد خوردن . با تعجب به همکارم گفتم میزاری بخوره ؟ گفت اره من بچمو مثل تو سوسول بار نمیارم ......
حالا سوالم اینه من واقعا حساس و سوسولم ؟ کار اون درسته ؟
همه ی همکارا جلوی اون کارشو تایید می‌کردن که کارش درسته .
شما بودین بچه رو میبردین مدرسه ؟
مامان علی اکبر و آجیا مامان علی اکبر و آجیا ۱۰ ماهگی
۱- مرداد: سونو و آندومتریوز و داروی هورمونی و اگه نشدم جراحی،باید به بچه شیرخشک می دادم که دارو بخورم،اما قبول نکرد هیچ جوره، گفتم حکمتی هست و بی خیال دارو شدم،اما دردا...
۲- شهریور: رفتیم خدمت سلطان،من بودم و درد و رویی که نداشتم برای خودم شفا بخوام، قرارمون بعد زیارت رواق امام بود،دیدمش چشماش خونی بود،اومدم کنارش و گفتم زیارت قبول ان شاء الله حاجت روا.گره افتاده به کارش و می دونستم دلش پر از درده.گفتم خیلی از آقا خواستم باز شدن گره کارت رو،گفت من اما فقط سلامتی تو رو خواستم،نگاهم به قرمزی چشماش بود...
۳- آبان: درد و بیمارستان و سونوی مجدد،دلنگران و مضطرب بودم.سونوی قبلی رو دادم و دراز کشیدم رو تخت،هی نگاهش به مانیتور بود و جواب سونوی قبلی. صدای قلبم رو می‌شنیدم،پرسید مطمئنی سونوی خودته؟ گفتم بله چطور؟چندبار چپ و راست تو مانیتور نگاه کرد و گفت تایپ کن در ناحیه LLQ تصویر هتروژن هایپواکو در سطح قدامی مشاهده نشد،من فقط مشاهده نشد رو بلد بودم.پرسیدم میشه لطفا توضیح بدید چی شده؟گفت نمی دونم سونوی قبلیت درست بوده یا نه اما اینجا هیچ خبری از آندومتریوز جداره شکم نیس.ببین اصلا چیزی وجود نداره و من متعجب به مانیتور خیره بودم که چیزی هم از اون تصاویر سیاه سردر نمی آوردم.از اتاق اومدم بیرون و نگاهم به چشمای مضطربش بود. گفت چخبر؟ و من براش گفتم،گوشه چادرم رو گرفته بود و سرتاپا لبخند بود.مبهوت گفتم باورم نمی شه یعنی واقعا دیگه نیس؟گفت چطور باورت نمیشه؟مگه امام رضا دعاهامون رو بی جواب میذاره؟گفتم من که اصلا روم نشد از آقا واسه خودم شفا بخوام،گفت عوضش من خیلی از آقا خواستم،یاد چشمای قرمزش افتادم و لبخند زدم،گفتم خیلی گریه کرده بودی؟ لبخند زد و گفت داشتم از غصه ت می مردم دختر...
مامان ❤️امیر حسین ❤️ مامان ❤️امیر حسین ❤️ ۶ ماهگی
واقعا چرا بقیه باید باعث ناراحتی بقیه بشن ، من یه زن داداش دارم الان 10 ساله عروسمون شده به ولای علی تا حالا نشده یه حرفی بهش بزنم یا بخوام تو زندگیمون دخالت کنم من 26 سالمه اون 38 سالشه هر دومون باهم بچه دار شدیم تقریبا بچه هامون مثل هم هستن وزن هاشون هم تقریبا با اختلاف 200 الی 300 گرم فرق داره فقط قد بچه برادرم بلند تره از قد بچه منه و این باعث میشه اون لاغر تر دیده بشه ، بعد امروز رفته بودیم مهمانی خالم به من و زن داداشم یه سری مواد غذایی گفت که به بچه هاتون بدید که بیشتر جون بگیرن و تپل بشن بعد زن داداشم قدش 155 وزنشم 52 هیکلش خدایی قشنگه ولی من قدم 164 وزنم 78 و تپلم ، یهو زن داداشم گفت وای تپل چیه تا یه شکم زایمان کنه 3 برابر قبلش میشه و تپل و زشت میشه و یه نیم نگاه به من کرد دفعه اولشم نبود که می‌گفت بخدا اینقدر ناراحت شدم که حد و حساب نداره از اون موقع تا حالا انگار یه چیزی گلوم رو داره فشار میده مگه من خودم دوست دارم که تپل باشم بخدا خیلی ناراحتم واقعا چرا بقیه باید باعث ناراحتی همدیگه بشن 😭😭😭😭