۱۵ پاسخ

خودت بچت عادت دادی به بردن اونجا. خوشت میاد بهت بی احترامی کنن با بچت ؟
واسه خودت و بچت ارزش قائل باش.

خوب نرو مجبوری این کارارو تحمل کنی بچه روببرپارک خانه بازی حوصلش سرنره

باورم نمیشه 😐

چه مادری داری 😐😐

من هرجا که ببینم بچمو دوست ندارن اصلا نمیرم…ما هم با مامانم اینا تو یه ساختمونیم یروزایی شده بچم خودشو پاره کرده حواسشو پرت کردم اصلا نبردم…سوار کالسکه بکن ببر پارک برید پیاده روی…کلاس ثبت نامش کن…روح و‌روان بچت مهم تره اسیب میبینه این بچه

به نظرم عصرهاباکوچولوت بروپیاده روی بهترازخونه مامانه.. آدم حاظره ازهرکی حرف بشنوه ولی ازمادرش نشنوه

مطمئنی مادرته🧐

خب برای چه میری
عادت کرده باشه

زیادی بردی عادت کرده حالا هم کم ببر بازم عادت میکنه

وای خب،با بابات درموردش صحبت کن.
یا نرو اصلا تا دلتنگ بشن بعد که گف دلیلشو بگو تا درست نشه نمیام

مامان خودته یا نامادری یعنی چی آخه مشکل اعصاب داره باید بره دکتر به نظرم اصن نرو نری لطمه کمتری ب روحیه بچت میخوره تا این که بری اینجور رفتار کنن

نرو خب یجوری دیگه خودتونو سرکرم کنید. ادم جایی ک احترام خودشو بچش حفظ نشه نباید بره چه غریبه چه خانواده.

مگه میشه مامان آدم اینکارو بکنه🥲🥲 چقدر ناراحت شدم

🙄🙄😳😳😳مامانتون چرا اینجوری میکنه

وای مگه میشه مادرت اینجوری کنه من بودم دیگ پامو‌نمیذاشتم بچتو ببر پارک اونجا نبر

یعنی مامانت میگه ک برا خودمون درست کردیم

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟