۹ پاسخ

ای ننه لباشو دستای کوچولوش🥰
قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم ❤️
مرسی از تجربت گفتی گلم😊

ای خدا خدا ماشالله خدا حفظش کنه

ای خدااا 😘🥹

مگه ۳۹هفته احتمال داره بچه پی پی کنه؟؟

اوخی ننه مبارکه

قدم نورسیده مبارک خداحفظش کنه برامنم دعا کنید یه دوربن نال پیچیده گردنش استرس دارم

قدمش مبارک باش عزیز خداروشکر که هردوسالم هستین همین مهمه مهمه سز یاطبیعی نیست مهمه سلامتی مادرو بچه هست
خسته نباشی

مبارکع گلمممم.چند هفته دنیا اومد؟؟

ووووی ننه ام🥹🥹🥹🥹😍😍😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲
تحت بغلیم ک گفتم بچه دومش بود درداش شروع شده بود اما اپیدورال گرفته بود ، خوشحال بود ک ۵ سانت دکتر بیهوشی میاد اما هرچی زنگ ژد دکتر ببهوشی ظاهرا مسافرت یود و نیومد و طفلک تا اخر درداشو کشید و تا صبح زایمان کرد، حالا من این وسط بچه اولمم بود تا حالا این صحنه ها و دردا و ... رو ندیده بودم که دیگ هر لحظه با اون صدا ها و صحنه ها استرس و نگرانیم بیشتر میشد ، خلاصه ساعت ۶ صبح شد و اومدن تو سرم امپول فشار زدن و گفتن حق نداری ببشتر یا کمترش کنی ، منم دیگ منتظز بودم دردام شروع بشه ، ۳ ساعت گذشت و انگار نه انگار ، هی میومدن معاینه که منم ۱ سانت هم نبودم دردم نداشتم ، باز اومدن سرم فشار رو جریانش رو بیشتر کردن و گفتن الان دیگ شروع میشه منم که منتظر ، خلاصه تا ساعت ۱ بعدظهر منتظر بودم اما هیچ دردی شروع نشد ناهار اوردن منم پا شدم همشو خوردم که خوب سرحال باشم ک دیگ صد در صد عصر زایمان خواهم کرد ، حالا بماند که در این بین چندین نفر اومدن کنارم و بغل گوشم کلی درد کشیدن و در اخر زایمان کردن و رفتن منم هر لحظه با دیدن اون صحنه ها روحیه ام رو باخته بودم و به استرشم اضاف میشد ، دیگ خسته شده بودم همه زایمان کردن جز من از شب قبلش بستری بودم و همش معاینه ،
ساعتای ۲ بعدظهر شد که دکترم اومد و گفت الان ۲۴ ساعته کیشه ابت پاره شده منم گریه کردم و میگفتم منو ببرین اتاق عمل دکترم به حرف نکرد گفت یه امپول فشار دیگ تزریق کنن تو سرم ، بماند که این وسط از استرس و نگرانی و دیدن اون صحنه ها نفس تنگی شدید منو گرفت و ...
مامان محمد💛 مامان محمد💛 ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمانم
سشنبه۲۱ اسفند ماما همراهم بهم گفت بیا بیمارستان و با علائم کاهش حرکات بستریت کنم
منم رفتم بدون هیچ دردی
ساعت ۳ رفتیم زایشگاه وساعت ۵ ب من یک چیزی وصل کردن مثل سوند ک ب دهانه رحم وصل میشد و اونو تا ۳ سانت باز میکرد
تا ساعت ۷ دهانه رحمم ۳ سانت شد دردا شروع شده بود و هر ۳ دقیقه میگرفت
رفته رفته دهانه رحمم نرم تر شد (ماما هی برام گل مغربی میزاشت و ورزشم میداد)
تا اینکه شدم ۶ ۷ سانت معاینه شدم و گفتن سر بچه خیلی بالاس و باید خیلی زور بزنم پایین بیاد ساعت ۱ صبم کیسه ابم و پاره کردن
خلاصه کلی ورزش و زور و درد ولی فایده نداشت سرش بالا بودشده بودم ۸ سانت ولی چ فایده ک سرش بالا بود فقط درد الکی کشیدم
خیلی دردای بدی بود با وجود معاینه و وصل بودن دستگاه ان اس تی
خسته تربن بودم و از ماما درخاست داشتم یک کاری کنه منو سز کنن
با متخصص و جراح صحبت کرد و قرار شد خود متخصص معاینه ام کنه و تگلیف مو روشن کنه
برای اخرین بار با درد خیلییییی زیاد و طولانی معاینه شدم گفت لگنت عالیه دهانه رحمت هم نرمه ولی سر بچه تو کانال زایمان نیست و برو برای سوند گذاشتن و سزارین
هم خوشحال بودم هم نه اخه من دوس داشتم طبیعی بیارم ولی خب قسمت نبود با اینکه درد ۸ سانت رو هم کشیدم
ساعت ۱۰ صبح رفتم اتاق عمل و ۱۱ بچم بغلم بود بهترین حس دنیاس
خیلی سخت بود برام خیلییییی ولی می ارزه ب بوی تنش 🥲🥺😍😍😍😍😍😍
مامان 👧🏼A🐥S🤱🏼 مامان 👧🏼A🐥S🤱🏼 روزهای ابتدایی تولد
پارت بعدی ۲
تجربه سزارین دوم 🤰🏼🩸
بچه رو نشون دادن عکس گرفتن ازش خداروشکر سالم بود 🥺
بچه رو دیدم زدم زیر گریه ، خیلی احساساتی شدم
فقط منتظر بودم عمل تمام بشه منو ببرن بخش و لرز تموم بشه 😭
فکمو با دستم نگه می داشتم ولی نمیشد که نمیشد
ذکر میگفتم که این لرز تموم بشه ولی اصلا
عمل تموم شد بچه رو آوردن برای شیردهی
خدارو شکر چون تازه شیر داده بودم دختر بزرگم رو
شیر داشتم ، بچه شیر خورد
یه ربع تو اتاق عمل منو نگه داشتن ، وقتی می‌خواستن ببرن بیرون سریع بابام رو دیدم اومد نوازشم کرد و پیشونیمو بوسید🥺
بعد مادرم و مادر شوهرم اومدن 🥺
من آنقدر لرز داشتم هیچی رو چشمام نمی‌دید
رفتم بخش ، و ملاقاتی ها شروع شد ❤️
بی حسی که رفت ، شونه هام و دنده هام درد داشت ،
و نمی‌دونم چرا شکمم درد میکرد به غیر بخیه 🥲
بچه هم همش شیر میخواست
و چون من ساعت ۵ و نیم از اتاق عمل اومدم بیرون اصلا وقت نمی‌گذشت تو بیمارستان 🫠🙃
منم منتظر بودم صبح بشه ترخیص شیم از این محیط بریم بیرون
ساعت ۴ صبح اومدن و گفتن میتونی کم کم مایعات و یه چیز بخوری
چهار و نیم اینا خوردن رو شروع کردم 🫠
ساعت ۵ و نیم صبح اومدن سوند رو درآوردن ، درد نداشت ، سر دختر اولم سوند رو درآوردن درد داشت این یکی نه ،
بعد گفتن راه برو ، 😭
وااای که مگر میشد ، منم دستشویی داشتم ، حالا چجور برسم به دستشویی ؟!
ادامه پارت بعدی
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین
روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان اول رفتم زایشگاه ازم nstگرفتن گفتن خیلی انقباض داری درد نداری ک نداشتم بعد بردنم بهم انژیوکت وصل کردن و کلی شرح حال گرفتن و بعد سوند وصل کردن من از سوند خیلی میترسیدم و خودمو سفت میکردم ولی اصلا اونجوری ک‌فکر میکردم نبود ساعت ۸ گفتن آماده ای بریم اتاق عمل رفتم رو‌ولیچر بردنم اتاق عمل یکم محیطش برام ترسناک بود چون اولین بارم بود ولی زیاد استرس نداشتم کلی آدم اونجا بود هرکسی مشغول ی کار بود دکترمم اومد کمک کردن رو تخت نشستم گفتن کمر و گردنت رو خم کن آمپول بی حسی بزنیم من ترسی نداشتم از اون ولی چون دریچه نخاعی من تنگ بود یکم اذیت شدم و چند بار سوزن زد تا تونستن جای درستی پیدا کنه وقتی تزریق تموم شد پام شروع ب داغ کردن کرد درازم کردن و جلوم پرده کشیدن سرم وصل کردن حس میکردم چیزی روی شکمم میکشن گفتم من بی حس نیستم هنوز شکمم رو پاره نکنید گفتن نه نترس هنوز داریم بتادین می‌زنیم بعدش دیگه نفهمیدم کی شکمم رو پاره کردن صدای گریه بچم پیچید و دنیا مال من شد تمیزش کردن آوردن کنار صورتم بوسش کردم بعد بردنش لباس تنش کنن..بعد حس کردم حالت تهوع دارم گفتم بهشون ی آمپول تو سرم زدن اما خوب نشدم و بالا آوردم بعدش باز گفتم سردردم بهم آرامبخش زدن دیگه چیزی نفهمیدم یهو چشامو باز کردم دیدم چنتا مرد می‌خوان بزارنم رو تخت دیگه ببرن ریکاوری تقریبا یک ساعتی تو ریکاوری بودم دوبار اومدم شکمم رو فشار دادن ک چون بی حس بودم زیاد درد نداشت بعدش هم بردن بخش و پسرم رو آوردن برای شیر خوردن ..در کل از انتخابم راضی ام بازم برگردم عقب سزارین انتخابمه الآنم درد ندارم ۸ ساعتی شیاف میزارم تو بیمارستان هم پمپ درد داشتم که اصلا دردی حس نکردم
مامان آوید مامان آوید ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان در بیمارستان رضوی مشهد
تقریبا ۴۰ هفته ام پر شده بود دکترم گفت که دوشنبه برو بیمارستان برای ent ؛ اگر لازم باشه پرسنل به من زنگ میزنن ؛ من رفتم اتاق معاینه ؛ رفتار پرسنل خوب نبود از همون اول استرس به من وارد کردند و خیلی هم نوبتم طول کشید با اینکه خلوت بود ؛ خلاصه معاینه شدم و گفتن هنوز یکی دو روز دیگه جا داری ولی با این حال به دکترم زنگ زدن و جواب آزمایش ها رو بهش دادن و اون گفت برای فردا طبیعی ؛ بستری بشم ؛ با اینکه هیچ دردی هم نداشتم و دهانه رحمم هم اصلا باز نشده بود ؛ اینجا بود که پرسنل استرس وارد کردند و بهم گفتند زود برو کاراتو بکن و وسایلتو بیار و .... که بستری شی ؛ من بیرون داشتم با همسرم حرف میزدم که یکی از اون خانوما با لحن بد بهم گفت خانم زود باش دیکه بیا بهت لباس بدن برو لباساتو دربیا و اینا ؛ خیلی بد بود
خلاصه که من رفتم اتاقم و لباسامو تحویل دادم دوباره بهم الکترود و فشار اینا وصل کردن تقریبا ۵ دقیقه بعدش ضریان قلب بچه کند شد و صداش نمیوومد به پرستار گفتم اومد و رفت و بتز دوبار اومد بهم دستگاه اکسیژن وصل کردن و به دکترم زنگ زدن یهو گفتن دکتر گفته سزارین اورژانسی ؛ منو بگو داشتم میمردم سوند وصل کردن داشتم میلرزیدم و یخ زده بودم خیلی بد بود بلاخره رفتم اتاق عمل ......
مامان آراز مامان آراز ۱ ماهگی
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰