یادش بخیر وقتی بیبی چکم مثبت شد🥹چقد لحظه ی شیرینی بود دلم تنگ شد🤱🏻یه روز قبل از پریودم بود برعکس ماه های قبل که از چند روز قبل پریودم هی بیبی چک میزدم اون ماه اصلا سمت بیبی چک نرفتم چون رفته بود سونو و دکتر گفت فولیکول ندارم منم از ۱۱ سیکلم دیگه اقدام نکردم چون عفونت داشتم شروع کردم پماد واژینال استفاده کردن🥴یه روز قبل پریودم دلدرد داشتم میخواستم دمنوش بخورم پریود شم زودتر داروهای جدیدمو شروع کنم گفتم بذار یه تست بزنم رفتم دسشویی زدم و کلا بیخیال گذاشتمش رو آینه روشویی گفتم مثبت نمیشه که😆دو سه دقیقه گذشت رفتم سراغش دیدم دو خط شده🥹بعد آوردم به همسرم نشون دادم گفتم این دوتا خطه؟گفت آره گفتم دو خط ینی مثبت گفت نه بابا تا آزمایش ندی باور نمیکنم😂فرداش رفتیم آزمایش دادم تا لحظه ای که جوابش اومد هم همش منتظر بودیم منفی باشه چون قابل باور نبود برامون ولی مثبت بود نشستیم کلی با هم گریه کردیم از خوشحالی🤣البته اون موقع منتظر روشا خانوم بودیم ولی تبدیل به آقا ایلیا شد🥹😂

تصویر
۹ پاسخ

مبارک ایلیا خان
ایشالا همیشه کنار هم خوشحال و سلامت باشید
ایشالا روشا بانو تو نوبت بعدی بهتون بپیونده

یادش بخیر
منم با شوهرم قهر بودم صبح زود رفت سرکار من رفتم پیش زن داییم گفتم نمی‌فهمم چطورم شده حال ندارم رنگم زرد شده گفت بزار بریم یه تست بگیریم برات انشالله که مثبتع گفتم برو ها من سه روز دور کردم همیشه سر چهار روز پریود میشم گفت حالا بزار خدا رو چ دیدی ما گذاشتیم چند دقیقه بعد منو زن داییم با دوتا دخترش رفتیم سر تسته دیدیم مثبت شده
بعد زن داییم ب شوهرم زنگ زد
اومد خونه گفت باور نمیکنم رفتیم صبحش آزمایش دادم از هشت تا یازده دوتایی همونجا بودیم جوابش مثبت شد خداروشکر 🥺🥺🥺🥺

عزیزم بسلامتی😍😍😍
منم منتظر نی نی نبودم دوماهش بود تست دادم مثبت شد
به اقام گفتم گرفت خابید😂منم کنارس خابیدم

عزیزم دیقا درس مث مال من منم همینجوری شد انقد ذوق کردم نمیدونستم بخندم گریه کنم وای یادش بخیر

اخی یادش بخیر
واسه من ۴ فروردین بود که هاله انداخت یه حس خوشحالی و پر از استرس
استرسش بخاطر سابقه سقط و ۴۰ تا مهمونی که ۵ فروردین دعوت کرده بودم🫢

😍😍ایشاالله همیشه خدا سوپرایزتون کنه

عزیزم خدا حفظش کنه
پیامتو خوندم کلی گریه کردم و یاد خودم افتادم
چه لحظه شیرینیه واقعا
امیدوارم همه زنای سرزمینم اون گریه و حس قشنگو تجربه کنن🥹😍🙏🏻

بهترین حس دنیاس
منم ۱۸ اردیبهشت فهمیده بودم
یه سال تو اقدام بودیم
تنبلی تخمدان داشتم
امپول و قرص استفاده گرده بودم
هر روز بی‌بی میزدم منفی بود
دو روز مونده بود ب موعدم ...
با ناامیدی شب ساعت ۱۲ بی‌بی زدم
منفی شد
میدونستم منفی میشه
رفتم خوابیدم
هر صبح نگاه میکردم
نکنه مثبت باشه ولی هر سری منفی میشد
این سری مثبت شده بود هاله انداخته بود
یکی دیگه رو برداشتم ...
اول منفی شد
گفتم خراب بود پس
بعد ۱۰ دیقه رفتم دوباره نگاه کردم
هاله بود!
رفتم بتا تیتر دادم گف مثبته
ولی ۴ روز دیگه دوباره ازمایش بده ...
اون ۴ روز ۴ قرن گذشت برام
خدای شکرت برای وجودت پسرم

ای جانم ، خاطرات ما رو هم زنده کردی 🥹🥹🥹

سوال های مرتبط

مامان هاکان🐤💙 مامان هاکان🐤💙 ۵ ماهگی
پارسال دقیقا ۴ اردیبهشت بود که پنج روز از موعدم گذشته بود که یهویی دلشوره گرفتم به هر بهونه به شوهرم گفتم برم بیرون نذاشت اخرش بهش گفتم بیبی چک بخر بیار برام بعد قط کردم نیم ساعت بعدش مامانم زنگ زد گفت الان حرم امام رضام گوشیو میگیرم سمت حرم هر چی خواستی ازش بخوا منم چشامو بستمو گفتم ای امام رضا بیبی چکم مثبت شه نی نی داشته باشم و قط کردم بعد یه ساعت شوهرم اومدو بیبی چکو اورد و موزی موزی میخندید برام میگفت ای کوچولو چیکار کردی این برا چیه منم گفتم الکیه دیگه میخام خیالم راحت شه انگار کیست دارم پریود نمیشم بعد اونکه رفت رفتم و امتحان کردم و دیدم عه یه خط افتاد ناراحت شدم دلم شکست ولی دلشوره عجیبی داشتم بعد پنج دقیقه رفتم دیدم عه دو خطه عکسشو گرفتم فرستادم برا ابجیم زنگ زدمو گفتم برو نگاه کن یه چی فرستادم بعد نگاه کردو زنگ زد از خوشحالی گریه میکردیم باهم اخه دو سال اقدام بودم ولی سر موعد پریود میشدم تخمدانم تنبل بود 🥲🥲اولین بیبی چکم مثبت شد و ابجیم زنگید با خوشحالی از شوهرم کادو پدر شدنشو خواست 😍😍😍اومد خونه باورش نمیشد میگفتی الکیه همرو گول زدی تو و من هزاران بار شکر میکنم بخاطر دادن فرشته کوچولوییممم هاکان مامان عاشقته❤️❤️❤️
مامان 💜لنا و لیا🩷 مامان 💜لنا و لیا🩷 ۵ ماهگی
پارسال همچین روزی سرما خورده بودم. همش میرفتم دکتر امپول و دارو میخوردم. شبش یه بی بی چک داشتم تو خونه. همینجور از سربیکاری گفتم بزنم ببینم چی میشه. دیدم منفی شد گذاشتمش همونجا رفتم خابیدم. صبح پاشدم دیدم یه خط کمرنگ داره🥲. یدونه دیگه زدم درجا مثبت شد.باورم نمیشد باردار بودم🥹
گذشت تا منتظر بودم دو هفته بشه که برم سونو قلب. دقیق یه روز قبل سونو آبله گرفتم. هرجا میرفتم قبول نمیکردن سونوم کنن.بماند که چقد حالم بد بود و استرس داشتم. دوهفته گذشت تا خوب شدم. رفتم سونو. دستگاه گذاشت رو شکمم گفت بارداری دوقلویی. قلبشون تشکیل شده
گفتم چیییییییی😳😳. اصلا هنگگ بودم
تمام ۹ماه با استرس گذشت. بارداری قبلیم تو هشت هفته ایست قلبی کرده بود. همش توهم میزدم که اینم اینجور میشه. بخاطر آبله که گرفتم استرس داشتم. چون میگفتن خطرناکه. و برعکس تصوراتم بچه هام سروقت سالم و سلام بدنیا اومدن. خداروشکر میکنم بابت وجود دخترام. تمام زندگی منو باباشون شدن. 😍❤️ت
مامان حمیدرضاوحلما🧿 مامان حمیدرضاوحلما🧿 ۶ ماهگی
#پارت یازدهم
تا اینجا گفتم که منشی دکتر بهم گفت برای زدن آمپول‌ها می‌خوری به تعطیلات عید دیگه نمی‌تونی که بیای سونو انجام بدی ببینم تخمدانات فعال شده یا نه برو توکل بر خدا اقدام کن انشالله نتیجه می‌گیری
خلاصه منم ناامید که یک ماه دیگه باید منتظر بمونم تا دارو مصرف کنم برگشتم خونه مامانم عمل کرده بود پیش مامانم بودم ازش مراقبت می‌کردم اصلاً تو فکر بارداری نبودم یعنی منتظر بودم دوباره پریود بشم که برم دکتر بعد از تعطیلات عید یگه اصلاً به فکر بارداری نبودم تا اینکه طبق معمول همیشه که پریودم نامنظم می‌شد ۱۲ روز دیر پریود شدم بازم فکر کردم که تنظیم پریودم‌به خاطر تنبلی تخمدان به هم خورده دیگه می‌خواستم از این چیزای گرم دم کنم بخورم که پریود بشم چون فکر نمی‌کردم بدون دارو باردار بشم به خاطر همین اصلاً به فکرش نبودم خلاصه بازم مثل همون دفعه قبلی مامانم بهم گفت که کاش یه آزمایش بتا بدی بعد بیای دم کرده بخوری بازم من گفتم نه بابا بارداری کجا بود تنظیم پریودم به هم خورده به اصرار مامانم رفتم آزمایش دادم جوابشو که گرفتم دیدم نوشته عدد بتا بالای ۱۵۰۰ 😳
اصلاً باورم نمی‌شد که مثبته چون می‌گفتم تا نرم دکتر و دارو مصرف کنم باردار نمی‌شم خلاصه همون روز بعد از ظهرش رفتم سونو از روی عدد بتا خودم شک کرده بودم که ممکنه دوقلو باشه ولی خب امیدی نداشتم به اون صورت خلاصه دکتر سونوگرافی دستگاهشو که گذاشت روی شکمم توی مانیتور دو تا کیسه دیدم
شوکه شدم زبونم بند اومد همونجا هزار بار خدا را شکر کردم که دوباره منو لایق دونسته و بهم دو تا فرشته کوچولو داده حال اون روزمو نمی‌دونم چه جوری بنویسم یه حالی بود سرشار از خوشحالی همراه با استرس که خدایا نشه بازم همون اتفاق بیفته 🥺