تجربه زایمان طبیعی-۲
خلاصه رفتم خونه تا شوهرم مامانم بره بیاره ساعت ۱۲ شب شد
اومدم بیمارستان بستری کردن گفتن چرا دیر کردی فلان فلان
من با درد خیلی کم بستری شدم اونم فکر کنم به خاطر معاینه بود
یکی هم از شانس من کنار تختم درد. داشت های دردش میومد جیغ میزد داد میزد منم اون روز تا صبح ۶ نخوابیدم
تا صبح دوتا نوار قلب گذاشتن
قلب بچه خوب بود ولی انقباض نشون میداد منم هیچی که هیچی دکتر هم یبار دیگه اومد معاینه تحریکی کرد خلاصه یه نیم ساعت دردم اومد باز آروم شدم
دیگه گفتم فردا صبح مرخص میشم میرم تا دو سه روز که طبق گفته ماما چهل هفته میشم میام

۱ پاسخ

بقیش هم بگوشی

مقالات مرتبط

مدفوع نکردن نوزاد
مدفوع نکردن نوزاد تا چند روز طبیعی است؟+علت و درمان خانگی
بیرون بردن نوزاد تا چهل روز
بیرون بردن نوزاد تا چهل روز اول تولد و مراقبت‌های لازم
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
سلام خانما منم اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم
پارت ۱
تقریبا ساعت ۵ ظهر بود کمرم درد گرفت که دردش خیلی کم بود میگفتم درد کاذب ولی ادامه دار بود تا روز بعد صبح که دوش گرفتم درد کاملا قطع شد وعصر ب دلیل اینکه بچه تکون خوردناش کم شده بود رفتم زایشگاه
ونوار قلب ومعاینه شدم گفتن ۲سانت باز هستی
بعد ی ساعت دوباره معاینه تحریکی شدم گفتن که دوسانت ونیم باز هستی برو پیاده روی کن ی ساعت دیگه بیا بستریت کنیم برای زایمان رفتم پیاده روی کردم نیم ساعتی ورفتم خونه وبعد ۳ ساعت برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کردم همون دوسانت ونیم بودم گفتن پس صبح بیا نوار قلب بگیریم صبح هم رفتم که دردم خیلی کم بود معاینه شدم باز همون دوسانت ونیم بودم رفتم دوباره ی ساعت پیاده روی کردم ومعاینه کردن ۳ونیم سانت بودم ب گفته ماما وبخاطر اینکه کیسه اب دور جنین زیاد بستری شدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
روز ۴ شنبه بود ۳ بهمن ماه درد های زیادی داشتم دردم اونقدر زیاد بود که شب از درد پریدم و خوابم نمی برد تا صبح نشستم نرفتم بیمارستان صبح ساعت ۷و نیم رفتم بیمارستان ۴۰ هفته بودم گفتم درد دارم و ازم نوار قلب گرفتن ۳ بار گفت یکم مشکل داره نوار قلب بزار معاینه ات کنم معاینه کرد یک سانت بود گفت طبیعیه ولی چون نوار قلب یکم مشکل داشت برو سنو رفتم سنو گفت آب دور جنین نیست و بدون آب هست جوری جواب سنو رو نوشت که بستری کنن منو منم نشون بیمارستان دادم منو بستری کردن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دنیز مامان دنیز روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی- ۳
با فکر این صبح هفت تو بیمارستان بودم
اینم بگم ماما همراه هم میخواستم از بیمارستان بگیرم گفتم حالا که نمیزام بمونه فردا میرم مطب یکیشون وقت میگیرم
خودم خونه خیلی ورزش میکردم پیاده روی و ورزش های کگل
یهو صبح ساعت ۷ گفتن یبار دیگه نوار بگیریم باز انقباض شدید نشون داد منم خیلی کم درد داشتم تعجب کردم
دکتر اومد دید گفت بزار معاینه کنم
همین که معاینه کرد کیسه ابم پاره شد منم موندم تو شکک که خدایا یعنی این که امروز زایمان میکنم دیگه از اون به بعد دردام بیشتر شد هعی رفته رفته سعی کردم داد اینا نزنم ولی دیگه امانم بریده شد
به اونا گفتم ماما همراه می‌خوام گفتن میخوای چیکار باید قبل بستری می‌گرفتی فلان فلان
منم دیگه تا امید‌ آخه فعلا ۲ سانت بودم اونجوری درد داشتم به. این فکر میکردم ۷ سانت ۸ سانت می‌خوام چیکار کنم
تا ساعت ۱۰‌همون دونیم سانت سه سانت بودم
درد داشتم ناله میکردم
دو نفر ماما همراه داشتن ولی اصلا درداشون کنترل میکردن منم دوبار رفتم به کمرم آب گرم زدم
و حرکت پروانه رو تخت انجام میدادم ولی دردا نمیزاشت حتی یه نفس درست هم بکشم
خلاصه ساعت ۱۱ اینا بود فاصله دردام کمتر و دردام بیشتر بود دیگه هیچ کاری نمی‌تونستم انجام بدم
قبلا میگفتم حتما تمرین تنفس اینارو انجام میدم تا زایمانم کم درد شه ولی اون موقع اصلا نمی‌تونستم کاری کنم
همش میگفتم خدایا گوه خوردم فلان فلان
تو اون ۱۰ ثانیه که آروم بودم یه خوابی میومد سراغم که نگم حس میکردم سه روز خوابیدم باز دردا شروع میشد باز ۱۰ ثانیه می‌خوابیدم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جانان وآیهان مامان جانان وآیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
دو روز بود که معاینه تحریکی شده بودم و دردام یکم بیشتر شده بود ولی منظم نبود روز دوم از ساعت ۴ صبح دیگه منظم شد و هر ۲۰ دقیقه یکبار زیردلم و کمرم میگرفت ولی خیلی درد معمولی بود
منم شروع کردم به راه رفتن و پله رفتن تا ساعت ۱۲ و نیم که فاصله دردا ده دقیقه شد و لکه بینی شروع شد
بعد تا رسیدم بیمارستان و بستری شدم ساعت ۲ و نیم بود و دردا هم قابل تحمل و کم بود
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت 2


صبح ساعت 7رفتیم بیمارستان تا بستری بشم ساعت 9شد ماما همراه معاینه تحریکی انجام داد بعدش یه قرص 25میلی نمی‌دونم چی بود از واژن گذاشتن من یکم دردام شروع شد فقط ورزش میکردیم با توپ چند تا ورزش دیگه ساعت 6عصر شد که ماما همراه گفت هنوز یه سانتی و باز نشدی فعلا دوباره معاینه تحریکی با الکل انجام میداد برام خیلی سوزش داشت واقعا
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان دنیز مامان دنیز روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی-1
سلام خوبید اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم
چون ((ان‌ تی )) برا ۲۶ اردیبهشت زده بود من
۲۵ شبش رفتم بیمارستان قبل اون ۲۱ رفته بودم گفت ۱ سانتی خلاصه شب ۲۵ ماما باز معاینه کرد گفت یه سانتی برو هنوز ۳۹ هفته ۳ روزی ولی طبق ((آن تی)) ۳۹ هفته ۶ روز بودم
خلاصه گفت برو نوار هم بگیرم منم قبلش عصرانه خورده بودم ولی آن اس تی یکم نوار بد نشون داد ماما گفت برو یه چی بخور باز بیا
همین که میخواستم برم دکتر اومد گفت وایسا خودمم معاینه کنم
گفتم آخه ماما کرد گفت نه برو ببینم رفتم نگو دید یه سانتم یهو معاینه تحریکی کرد من همینجوری موندم یکم درد داشت
آخه دو بار رفتم گفتن ممنوعه نمی‌کنیم
دکتر گفت این آماده زایمانم دهانه رحمش تحریک کردم
نامه بستری بده ساعت حدود ۸ شب بود
منم مامانم ازم دوساعت فاصله داشت
گفتم نه میرم خونه میام گفتن عواقبش دست خودته
مامان لنا و اِلا مامان لنا و اِلا ۱ ماهگی
بچه ها من رفتم بیمارستان .NST گرفت قلبش و حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد ۲ تا انقباض قوی
نشون دکتر داد ماماعه،دکتر اومد معاینه کرد گفت ۲ سانت ۲ سانت نیم‌ باز شدی دردات برا زایمان .و معاینه تحریکی هم کرد و گفت لک دیدی نگران نباش ب خاطر معاینه هست .خلاصه میخواست بستری کنه گفتم وسایل نیاوردم و دخترم‌خونس.گفت پس ساعت ۶ بیا بستری شو
دردام بیشتر شده از بعد معاینه ،شکمم سفت میشه 🥺
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان 👼🏻tanya👼🏻 مامان 👼🏻tanya👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آریا 😍☃️✨ مامان آریا 😍☃️✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و سزارین بیهوشی 🫠 1
خیلی قبل زایمان پیاده روی و پله میرفتم ورزش میکردم کپسول گل مغربی استفاده میکردم و.....
خلاصه دیدم دو روز مونده تا زایمان و من علائم ندارم فقط گاهی داخل واژنم تیر میکشید گفتم برم معاینه شم ببینم چند سانت بازم .
رفتم درمانگاه گف پنج سانتی برو بیمارستان
منم خوشحال از اینکه بدون درد انقد باز شده رفتم و به ماما همراهم خبر دادم گف بستری شدی خبرم کن . دیگه منم رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن 3 سانت . ان اس تی گرفتن درد نداشتم اما انقباض نشون داد به دکترم گفتن نزدیک به چهار سانته و چهل هفته کامل اونم کف بستری شه🫠
ماما همراهم با ماما اونجا صحبت کرده بود و اونا هم به خاطر اینکه خودشون راحت باشند الکی به ماما همراهم گفتن چهار سانت و چند فینگر و .....
دیگه ماما همراهم اومد و پر انرژی ورزش داد و آب داغ گرفت و طوری که دردام شروع شد
گف خب یکساعت شد بریم معاینه شو رفتم معاینه شدم به دست یکی دیگه گفتن سه سانت . اونم رنگش پرید و عصبانی شد که به من گفتن چهار سانته من پاشدم اومدم و.....
خلاصه با حرفاش منو نا امید کرد که تو زایمان نمیکنی من وقتم تموم بشه راس 6 ساعتم میرم و..
ادامه تاپیک بعد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرش و آیدا🤰 مامان آرش و آیدا🤰 ۲ ماهگی
پارت سه.. تجربه زایمان..
دیگه ساعت 4راه افتادیم ترافیک بود. تو ماشین داشت دردا شروع می‌شد. شوهرمم گازشو گرفته بود. مسخره بازی می‌کرد میگفت زائو دارم برین کنار😂😂دیگه ساعت 5رسیدیم بیمارستان. راستی قبلش زنگ زدم به ماما همراهم داستان گفتم. گفت تو برو من الان اومدم. از من جلوتر رسیده بود بیمارستان.بنده خدا.. تا من رفتم سریع اومد کمکم تا نوار قلب گرفتن و معاینه کردن گفتن سه سانتی هنوز. گفتم اونجا گفتن 4سانته هی داره میاد پایین☹️خلاصه من شرایطم گفتم و بستری شدم.. دیگه کار ماما شروع شد. خیلی کم درد داشتم. دکتر اومد شرایطم گفتم ک زایمان اولم چطور بوده. به ماماها گفت این خانم هیچی بهش تزریق نکنین تا به روال خودش زایمان کنه..
خانم ماما شروع کرد ورزش دادن به من.. طب سنتی می‌گرفت. مثلا وسط انگشتام فشار میداد. مچ پاهامو.. فشار میداد. دردام داشت بیشتر می‌شد ساعت 8 بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دیروز توی ۳۷ هفته ۴ روز دکترم گفت باید صبح بیای بستری بشی چون لگنت تنگه ۳ سانت هم باز شدی ولی جز کمردرد جزیی درد دیگه ای نداشتم، امروز صبح اومدم معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی برو بستری شو ساعت ۱۱ بستری شدم سرم بهم زدن با یه سیسی آمپول فشار کم کم دردام شروع شد بعد اومد گفت ۴ سانتی کیسه آبمو زد ساعت ۳ دیگه شدید شد فقط رو توپ ورزش میکردم تا یه ساعت اومد معاینه کرد گفت عالی شدی ۶ سانتی دیگه طاقت نداشتم رفتم رو تخت فقط داد میزدم یه کم دردم آروم میشد خوب بود ولی وای از اون لحظه که دردم میگرفت ولی خوب پیشرفت کردم آخرش حس مدفوع داشتم نگو فول شدم بچه داره میاد خلاصه با یه عالمه بخیه پسرم ساعت۶ به دنیا اومد نگم براتون که چه حس شیرینیه
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
تجربه زایمان
38 هفته و یک روز بود که دوروز قبلش ترشح داشتم کم بود به ماما گفتم گفت احتملا عفونته ولی برو زایشگاه تست کیسه اب بده رفتم ماما معاینه کرد گفت کیسه اب باز شده شب ساعت 10 بستری شدم ماما اومد بهم ورزش داد دهانه رحمم 3 سانت بود اما درد نداشتم ساعت 1 شب اپیدورال شدم اصلا درد نداشتم فقط حس فشار داشتم از ساعت 5 صبح دگه فشار تحمل نداشتم تا ساعت 9 ونیم که بچه بدنیا اومد از زایمان طبیعی خیلی راضی بودم سوالی داشتین درخدمتم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کوچولو مامان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دو روز بود شکمم درد میکرد اولین روز دردم کم بود از هر ده د
قیقه یبار می‌گرفت ول می‌کرد شب به شوهرم‌گفتم پاشو بریم بیمارستان یه معاینه بشم ببینم باز شدم یل ن رفتم گفتن یه سانتی اون بدرد نمیخوره بستری نکردن بعد اومدم خونه شب دردم زیاد شد از هر پنج دقه می‌گرفت ول می‌کرد شدیدم شده بود تا صب نخوابیدم صب شوهرم گفت پاشو بریم بیمارستان گفتم ول کن یه سانتی دیگ نرفتم بعد شوهرم رفت سرکار من نتونستم تحمل کنم زنگ زدم باز برگشت رفتیم گفتن دوسانتی و بستری کردن ساعت ۱۲ ظهر دوتا سرم زدن دیگ بعد سه ظهر دردم غیر قابل تحمل بود جیغ و داد میکردم به چه غلت کنمی افتاده بودم زود زود میومدن معاینه میکردن میگفت خوب پیش میری تا ۹ شب طول کشید تا بدنیا بیاد وقتی بچه اومد بیرون انقد راحت شدم کلا دردام ریخت یه ربع کشید بخیه بزن اونم زیاد درد نداشت
مشاهده ۹ پاسخ دیگر