تجربه من برای دومین بار استرس پیام های گهواره که میزارن قبلن خو استرس و کابوس سر کلاژ شدن داشتم طول سرویکس 😐🥲که چند روز الکی خودمو استراحت مطلق کرده بودم و چه عذابی کشیدم ، و اما الاااان یکی از مامانا که مثل اینکه دکترشونم این حرفو زده بهشون 😐 در مورد آب دور بچه یا همون مایع آمنیوتیک دیدم نوشته مقدارش ۸ و دکتر گفت ریسک برای زایمان طبیعی و باید سزارین بشه 🫥 از اونجایی که من مقدارش ۷ بود تا دیدمش گرخیدم و اومدم سوال گذاشتم دیدم فایده نداره 🥲 همه جوابهایی میدن که بیشتر ترسیدم خلاصه سونومو که از بیمارستان رفته بودم nst دادم همونجا بیوفیزیکال هم گرفتن ازم برداشتم و سریع رفتم سایت دیدم دکترم نوبت نداره تماس گرفتم خیلی عجله ای که اینجور شد پرسید سونو نشون دکتر ندادی گفتم نه یه نوبت میخام استرس دارم گفت اگر میتونی تا نیم ساعت دیگه خودتو برسون حالا من لقمه اول برداشته بودم که غذا بخورم🫠 آقا بدوووو سریع جمع کن آمادشو که بریم بدو بدو رفتیم خلاصه نشون دکتر دادیم گفت همه چی خوبه گفتم آب دور بچه همه چی یعنی خوبه گفت آره تا کارم تموم شد چند بار پرسیدم پس یعنی مشکلی نیست آب دور بچه خوبه 🥲 گفت آره میخوای قسم بخورم 😐😂😂😂خندیدم گفتم اوکی خدافظ 😵‍💫 خلاصه اینکه آقا جان هر پیامی می‌بینید تورو خدا مثل من نشین استرس نگیرین من به معنای واقعی هلاک شدم 🙃

تصویر
۴ پاسخ

نکته : و البته اینو بگم مقدار آب دور بچه وقتی هفته های آخر میشیم خب کمتر و کمتر میشه و این کاملا طبیعیه قرار نیست مقدارش مثل اول باشه

منم از گهواره خونده بودم سوند درد داره روز زایمان از عمل نمیترسیدم از سوند میترسیدم سوند زدم اونجوری که فکر میکردم درد نداشت

بخدا که منم هر روز با استرسم

اصلا من به مجازی توجه نمیکنم
اوایل منم ی کم درگیر گوگل کردم بعد دیرم چرت زیاد بیخیال دکتر پس برای چی میریم
اول خدا
بعد دکتر متخصص
بعدم خودمون رعایت کنیم همه چی خوب میشه
انشالله شماهم به زودی زایمان کنید صحیح و سلامت🤲🏼🤲🏼🤲🏼

سوال های مرتبط

مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 ۱ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان دختر کوچلو مامان دختر کوچلو ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی :
خب سلام 😁
بلخره یکم سرم خلوت شد خب راستش من ورزش هامو از هفته ۱۹شروع کرده بودم توی ۲۸هفته فهمیدم که سنگ صفرا دارم درد شدیدی داشت یعنی جوری که دردش از زایمان هم بدتر بود به خدا خلاصه من دیگه تا هفته ۳۰که ورزش کردم بعدش نکردم چون درد سنگ صفرا هر چند هفته یه بار میومد و یه شب تا صبح درد میکشیدم بعدش میرفت
هفته ۳۵هفته۶روز درد سنگ صفرام اومد دیگه مثل قبل قطع نشد دخترم هم که شلوغ نگو فشار میاورده به سنگ صفرام خلاصه دکترا گفتن سزارین کنیم اورژانسی من گفتم خوب میشم سزارین هم دوس نداشتم
بعدش شد فردا پس فردا درد هام یه لحظه هم قطع نشد بعد دیدم خیلی عذاب میکشم به ماماخصوصی گفتم گفت ورزش کن تا حداقل زود زایمان کنی
من با درد صفرا رفتم حموم زیر اب گرم اسکات زدم بعد یکم هم نشستم تو اب گرم اومدم بیرون یه قرص استامینفون خوردم که دردم رو اروم کرد
جارو برقی کشیدم خونه رو جمع کردم ناهار پختم وسایل خودمو دخترمو جمع کردم گذاشتم ماشین
در حالی دکترم گفت معلوم نمیکنه شاید چند روز بکشه زایمان کنی منم خدا خدا میکردم که همون روز زایمان کنم و تمام
خلاصه دیدم لکه اومد قهوه ای و ژله ای موهامو بافتم و اماده شدم شوهرم گفت تو نمیزایی الکی نرو بیا بشین
رفتم تو زایشگاه ماماخصوصی اومد تا معاینم کنه کیسه اب ترکید و پخش شد همه جا 🤣
گفت پاشو بدو تو اتاق ها اماده شو بستری هستی
منم شوک زده
خلاصه بگم براتون شوهرم هنگ کرده بود
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو زایمان
دیگه همسرم سریع دور زد و برگشتیم بیمارستان . اینم بگم جون فک میکردم میخوان بستریم کنن از صبح هیچی به جز یه کیک و اب میوه نخورده بودم و وسایل دخترم رو با خرما و اب میوه و اینا برداشتم بردم. رفتم بیمارستان دکتر گفت دراز بکش و اصلا استرس نداشته باش، ازم دوبار ان اس تی گرفت که گفت بگو شوهرت کارای بستریت رو انجام بده،منم رفتم به شوهرم گفتم اونم کار رو انجام داد و زنگ زد به مامانم ،حالا هم استرس زایمان طبیعی رو داشتم که تجربه اولم و نمیدونم چی در انتظارمه هم خوسحال بودم، تا وارد زایشگاه شدم تخت های کنار رو نگاه میکردم که از درد به خودشون پیچیده بودن واقعا خیلی ترسیدم و من هم کلا درد نداشتم و یک انگشت بیشتر باز نبودم ، دوباره برام دستگاه نوار قلب بچه رو گذاشتن و گاز اکسیژن وصل کردن و 4 تا سرم مختلف زدن ولی من درد اصلا نداشتم،از ساعت 4 تا 9 شب بدون درد بودم، تقریبا ساعت 7 بود که تخت کناریم رو قرص گذاشتن و براش کیسه ابش رو پاره کردن که از درد جیغ میکشید، با خودم گفتم منم کیسه ابم پاره نیست یعنی قراره همینجوری بشم و کاملا خودمو رو باخته بودم و گریه میکردم که با گریه های من قلب بچه بیشتر افت میکرد و هعی ماما و دکتر پیش من میومدن...😭
مامان گندم مامان گندم روزهای ابتدایی تولد
مامان حرير مامان حرير ۱ ماهگی
ببخشيد خانما من رفتم بچمو شير بدم😁🤦🏻‍♀️
خلاصه من همه تلاشمو كردم كه طبيعي بشه دو هفته مونده به زايمان رفتم براي معاينه
ماما معاينه كرد و گفت يك سانت بازه
برو و حسابي پياده روي كن
منم رفتم و شروع كردم فشرده پياده روي
هر شب سه بار از پل هوايي بالا پايين مي رفتم
٣٨ هفته تمام بودم كه درد هاي پريودي اومده بود سراغم
مطمين شده بودم اين درد ها عادي نيست
فرداش رفتم مطب دكترم بهم گفت انقباض اساسي داري
و ي لحظه مكث كرد و گفت حركات بچه ت خوبه؟ گفتم اره!
گفت ضربان قلبش بالا پايين ميشه همين الان برو nst
منم رفتم و گفتن بله ضربان قلبش در نوسانه
گفتن اگ بخواي همين الان بستري ت ميكنيم بخاطر شرايطت
منم ريسك كردم و گفتم نه ميرم دردام بيشتر شد ميام ولي هر روز ميام براي چكاپ
خلاصه دو روز بعد رفتم براي معاينه مطب دكترم
كه گفت اب دور جنين كم شده
و ضربان قلبش صعيف
بلافاصله نامه بستري و ختم بارداري داد
منم با كلي استرس رفتم سمت بيمارستان....
اونجا گفتن شما بايد بستري و سزارين اورژانسي ...
چيزي كه ازش وحشت داشتم داشت اتفاق ميفتاد
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۱ ماهگی
مامانا من خیلی داستان پرماجرایی برای زایمانم دارم ،من از اول دوست داشتم سزارین کنم الانم از ۲۹هفته بچه م بریچه ذکتر خودم گفت سزارین اختیاری نمیکنم اما الان که بریچه قبول کرد که انجام بده اما من از قبل عید دنبال دکتر دیگه ای بودم که حتی اگر چرخید سزارینم کنه که یکی از آشناهامون با یه دکتر دیگه حرف زد و قبول کرد حتی بدون هزینه اگه بچه چرخید بازم سزارین کنه و تاریخ ۱۶به من داد ،،الان مشکلی که پیش اومده قبل عید که سونو رفتم گفت آب دور بچه ت کمه و من جواب سونو پیش دکتر خودم که از اول تحت نظرش بودم بردم و گفت چند روز دیگه که امروز باشه باز سونو برو ببین زیاد شده یا نه دیگه منم امروز سونو رفتم و گفت خداروشکر بیشتر شده اما وقتی جوابش بردم بیمارستان دکتر خودم از قضا رسید و گفت به خاطر دور شکم کمش باید دوباره سونو بذی و زودتر زایمان بشی ۹ ام،،الان من موندم بین این دکتر خودم که با وضعیت بریچ بودن بچه قبول کرد منو سز کنه و ۹ام تاریخ دادو اون دکتر که آشنامون پیدا کرد و اصلا بهش دسترسی ندارم و تاریخ ۱۶ام نوبت داد(و حتی اگه بچه بچرخه منو سز میکنه)کدوم انتخاب کنم از طرفی میترسم آشنامون چون صحبت کرده ناراحت بشه ،،،دکتر خودمم میگفت ۹تاریخ خوبیه و دیر تر نباید سز بشی
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۱ ماهگی
پارت اول زایمان طبیعی
خب از اونجایی که من هیچگونه دردی تا 40 هفته نداشتم با مشورت دکترم خودم رفتم زایشگاه و بستری شدم... اول از همه یک nst ازم گرفتن.. بعد بهم 1/8 قرص زیر زبانی دادند... من که پکیج زایمان طبیعی گرفته بودم خودمو آماده کرده بودم کلی ورزش انجام بدم.
هنوز زیر دستگاه nst بودم که یهو ضربان قلب بچه یکم افت کرد. با اولین انقباض ضربان اومد پایین. سریع زنگ زد دکترم...
گفت اگر یکبار دیگه این اتفاق بیفته باید سزارین بشی... راستش یکم از طبیعی می ترسیدم. با اینکه این بچه دومم بود اما خب ترس داره دیگه... توی دلم نه خوشحال شدم نه ناراحت. سزارین هم بعدش دوره نقاهت داره آخه... خلاصه مگه گذاشتند من بلند شم ورزش انجام بدم. نه بابا... گفتند فقط زیر دستگاه باید باشی...
شروع کردم نقاط طب فشاری انجام دادم. بهم گفت نههههههه اونم انجام نده. دارو خوردی ضربان قلب رو افت نده...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
فقط من موندم و هی نوار قلب و هی استرس که چی میشه از آخر...
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
#پارت چهارم زایمان
دیگه مادر شوهرم رفت و من رفتم روی تخت که مامام گفت اسحاقی مامانتو دیدی که شروع کردم گریه کردن گفتم نه مادرشوهرم اومدددد، بعد از 10 دقیقه مامام گفت اسحاقی مامانت توی راه روی برو یه دقیقه بیای دختر،گفتم باشه و سریع رفتم پیش مامانم،مثل یه کبوتری بودم که انگار ازاد شده بود،تا مامانم رو دیدم پریدم بغلش رو گریه کردم گفتم مامان تخت های کنار منو امپول و قرص میزنن دردشون میگیره ولی من هنوز 2 سانت بیشتر باز نیستم ، همش از بچه نوار قلب میگیرن،مامانم که چشماش پر از اشک شده بود ولی خودشو رو کنترل کرد و با لبخند گفت مامان جون ،مامان شدن که اسون نیست انشالله تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی،که توی دلم گفتم مگه میشه تا یه ساعت دیگه زایمان کنم ،خلاصه مامانم رو که دیدم یکم قلبم اروم گرفت تا رفتم روی تخت دیدم بین پاهام خون روشن هست به مامام گفتم و اومد معاینه کرد تا انگشت رو وارد کرد با یه فشار کوچیک کیسه ابم پارع شده و من خداروشکر کردم که مثل تخت کناریم درد نکشیدم و خودش پاره شده تا اینکه دیدم ماما با یه ماما دیگه اومد و اون هم منو معاینه کرد گفت اره حق با توعه،تخت شماره 6 رو اماده کنید میره اتاق عمل سزارین اورژانسی داریم بچه توی کیسه اب ادرار کرده و مو خوشحال که به سمت اتاق عمل میرم....
مامان پندار مامان پندار ۱ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی