پارت اول زایمان طبیعی
خب از اونجایی که من هیچگونه دردی تا 40 هفته نداشتم با مشورت دکترم خودم رفتم زایشگاه و بستری شدم... اول از همه یک nst ازم گرفتن.. بعد بهم 1/8 قرص زیر زبانی دادند... من که پکیج زایمان طبیعی گرفته بودم خودمو آماده کرده بودم کلی ورزش انجام بدم.
هنوز زیر دستگاه nst بودم که یهو ضربان قلب بچه یکم افت کرد. با اولین انقباض ضربان اومد پایین. سریع زنگ زد دکترم...
گفت اگر یکبار دیگه این اتفاق بیفته باید سزارین بشی... راستش یکم از طبیعی می ترسیدم. با اینکه این بچه دومم بود اما خب ترس داره دیگه... توی دلم نه خوشحال شدم نه ناراحت. سزارین هم بعدش دوره نقاهت داره آخه... خلاصه مگه گذاشتند من بلند شم ورزش انجام بدم. نه بابا... گفتند فقط زیر دستگاه باید باشی...
شروع کردم نقاط طب فشاری انجام دادم. بهم گفت نههههههه اونم انجام نده. دارو خوردی ضربان قلب رو افت نده...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
فقط من موندم و هی نوار قلب و هی استرس که چی میشه از آخر...

۷ پاسخ

عزیزممم

سلام قدم نو رسیده تون مبارک ، ببخشید شما پکیج زایمان طبیعی چه کسی رو خریدید؟ موقع درد ها یادتون بود که چی بودن؟

زایمان اولیتون طبیعی بود یا سزارین؟؟

شکم اول طبیعی بود ؟
این شکم دوم بود ؟؟؟

منم تا الان درد ندارم خیلی میترسم کاش دردم بگیره با درد خودم برم بیمارستان

کدوم بیمارستان و کدوم پزشک معالجت بود عزیزم

خبببببببببب کحا زاییدی

سوال های مرتبط

مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان مامان اولی 1
سلام خوشگلا
دیگه امروز یکم حالم بهتره گفتم بیام اینجا از چیزی که تجربه کردم بگم اینجوری هم ممکنه به درد کسی بخوره هم خودم یکم آروم بشم 😀
من زایمانم بیمارستان نجمیه بود و به دکتر مبلغی داده بودم که سزارین بشم
چوم بشدت از طبیعی میترسیدم یعنی جوری که تپش قلب میگرفتم از ترس دردش
وقتی بخش زایمان رفتم کسی که کارای پذیرش انجام می‌داد با اینکه نامه دکتر دید گفت اصلا اجازه نمیدیم سزارین بشی بچه اول باید طبیعی باشه خلاصه من از استرس روح از بدنم جدا شد 😀
زنگ‌زد به دکترم اونم گفت ببرید بلوک زایمان بخش طبیعی یکم بمونه بعد بگید عدم پیش رفت داره بفرستید اتاق عمل
منو بردن اتاقی که معاینه میشد برا خودم نشسته بودم که یه مامای واقعا بی شخصیت اومد داخل گفت نه باید معاینه کنم بعد شنیدیم میگفت اینا به دکتر پول میدن چرا پولش یکی دیگه فقط بگیره الان حالشو میگیرم
و انقدر شعور نداشت که من باردارم اومد داخل گفت نه باید معاینه بشی حالا من حالم خراب اینم همش بالا سرم الکی استرس میداد بهم
که آره اجازه نمیدن باید طبیعی بیاری میگم من اصلا دهانه رحمم باز نیست میگفت من بازش میکنم یعنی کاری باهام کرد تو معاینه که ضربان قلبم رفت به شدت بالا از طرفی ضربان قلب بچه اومد پایین دیگه دکترم رسید گفت چرا زنگ میزنم نمیارید بالا بیمار رو دید من مثل مرده افتادم که کلب سرو صدا که این شرایط نداشت چرا اینجوری کردید حالا تو اون شرایط من ماما میگفت شانس آوردی دکتر اومد وگرنه می‌افتادم به جونت بچه می‌آوردم بیرون تا اینجوری فیلم نیای
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۴ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 روزهای ابتدایی تولد
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱

منم دیگه بلاخره وقت کردم بیام تجربه ام رو درباره زایمان طبیعی بنویسم
من از ۲۲هفته میرفتم کلاسای زایمان که بهداشت میفرسته و خیلی خوب بودن برام و تقریبا از ۳۰هفته ورزش های سبک گفته بود انجام بدیم و من هفته ۳۴که رفتم پیش دکترم و اون بهم گفت چون قدت بلنده برو طبیعی و کلی تشویقم کرد و منم جرعت پیدا کردم و گفتم میرم طبیعی خلاصه دیگه افتادم دنبال ماما همراه و بعد کلی پرس و جو فرناز محمدی رو انتخاب کردم چون هم تو فامیل های ما زایمان انجام داده بود هم تو کلاس کلی تعریفشو میکردن ۳۶هفته رفتم پیشش معاینه و بعد معاینه لگن بهم گفت که خیلی خوبم برای زایمان طبیعی و دهانه رحمم هم یک سانت باز هست و منم خوشحال از اینکه دیگه دهانه رحمم بازه و زود زایمان میکنم بهم هم گل مغربی داد و به همراه کلی ورزش و از ۳۶هفته دیگه من جدی ورزش ها رو شروع کردم و پیاده روی و پله نوردی هم کلی داشتم هر روز میگذشت و من هیچ دردی نداشتم….