خانوما سلام منکه که دیگ دق کردم پیر شدم بقران خسته شدم دیگه این بچه نمیزاره من هیچکاری انجام بدم حتی نمیزاره صورتمو بشورم شبا تا صبح هر بیس دیقه بیدار میشه شیر میخاد شیرم نمیخوره فقد یکم سینمو مک میزنه باز دور میزنه میحابه باز یکم خابه باز بیدارمیشه روزام همینه نه غذا درست و حسابی میخوره قبلن غذا هرچی میدادم می‌خورد الان نمیدونم چیکارکنم اصن یجا نمیشینه همش ب پام چسبیده ک بغلش کنم

منم آدمم بخدا شوهرم میاد اصلن نگهش نمیداره تا دو دیقه میگیره دستش باز میزارتش رو زمین باز این میاد ب لنگ من میچسبه حالم از خودم بهم میخوره

عزیزم پستونک نمیخوره؟
و روروئک چی؟از روروئک استفاده نمیکنی؟
دختر منم‌روزا خیلی نق میزنه.فقط تایم کوتاهی که تو روروئکه میتومم کارامو کنم

منم خواهر منم همین طور

آخ من کاملا درکت میکنم دقیقا تو این شرایطتت بودم پسربزرگم بقدری ننگ بود که هیچ جا نمیتونستم برم بغل هیچکی بند نمیشد فقط خودم تپلم بود دست و گردن و کمر هیچی نداشتم شبا تا صبح بیدار بود و گریه دست تنها خیلی اذیت شدم حتی بغل باباشم نمیموند خداخواسته دومی رو باردار شدم کارخدا از وقتی فهمیدم باردارم ازاین رو به اون رو شد توهم صبرکن تا یه سنی اینجورن بزرگتر بشن بهترمیشن خیلییییی سخته خیلییییی ولی چاره‌ای جز صبر نیست🫩

بنظرم بخاطر سنشونه پسر من اینجوری شد من که همش میبرمش بیرون خونه خاله مادر بزرگ خونه پیرم میکنه

عزیزم فقط شیر خودتو میخوره؟احتمال داره سیر نمیشهکه تخت نمیخوابه

باید روزی دوبار حدود یک الی دو ساعت بخوابه

عجب چرا اینطوریه بزرگتر هم که شده

حتما داره دندون در میاره