۹ پاسخ

عادیه بابا... اصلا مردا روحیه‌ی این کارا رو ندارن.
تازه شوهر من میگفت زود بچه رو ساکت کن که از خواب نیفتم🤣
سر بچه اولم خیلی حرص خوردم ولی بعد دیدم اصلا شوهرم توانش رو نداره که مثل من باشه.
سعی کردم بفهمم تو چه کارهایی میتونه کمکم کنه، مثلا الان میدونم شب بیدار نمیشه ولی میتونم تو طول روز، پسرامو باهاش بفرستم بیرون تا یکم استراحت کنم.

مرداد همش همینن منم همچین مشکلی دارم

شوهرم میگف من اخه بلد نیسم اروغ بگیرم و واقعانم بلد نبود و میترسید
قشنگ با حوصله بهش یاد دادم
حموم بردنی میترسه ولی بیرون نگه میداره من دوش میگیرم بعد لباسشو در میاره میاره میده ب من و اخرم ازم میگیره خشک میکنه تا من بیام
شاید بلد نیست مثل شوهر من اروم اروم یاد بده

عزیزم خب قلش ببین چطوریه
ببین تو کار خونه چطوره
کار خونه رو بده
من همسرم تو کارای خونه خیلی کمکم میکنه تا پسرم میخابه میگه توام بخاب
ازش بخاه
بگو لباس بچه رو بشور
اونو بیار اونو ببر
بعضی مردا باید دیکته کنی
شوهر من میگه تو حواست ب بچه باشه ب من بگو من انجام بدم
چون واقعا تو بچه داری هیچی بلد نیست چون اصلا بچه ای نداشتن تو خانواده

خب عزیزم باهاش صحبت کن
بگو من دوست دارم تو بهم کمک کنی من خیلی خسته میشم و ....

منم همسرم میره میخوابه ولی وقتایی ک کلافه میشم خسته میشم میرم میذارم بغل باباش بیدارش میکنم میگم یالا بلندشو بگیرش 🤣

این نکته هم در نظر بگیر که تا ۵،۶ ماهگی بچه، نیاز شدیدی به مادر وجود داره. یعنی این ۶ ماه رو حتی رو مادرت هم خیلی نمیتونی حساب کنی، چه برسه به همسر.

حتما کاری کن کمکت کنه چ پروعه 😤منم شوهرم میره سر کار اما در حد کمم شده باشه کمک میده همون کمم برا انرژیو روحیم خوبه اگ میخاس اینجور باشه دیوونه میشدم😐غر بزن بهش تا کمک کنه

چه انتظاری داری دلت خوشه ساعت الان 6 شده من هنوز نخوابیدم. یک وجب فاصله دارم با شوهرم یبارم نپرسیده چرا گریه میکنن بچه ها 😐همشون همینن

سوال های مرتبط

مامان فندوق کوچولو مامان فندوق کوچولو ۲ ماهگی
یک لحظه بیاین لطفا🥲





کیا بعد از بدنیا اومدن بچه زندگیشون صد و ۸۰ درجه تغییر کرده؟
خداروشکر میکنم که گل پسرم هست ناشکری هم نمیکنم.
اما از وقتی بدنیا اومده دیگه همسرم اصلا بهم توجه نمیکنه انگار که مت کلا تو خونه وجود ندارم،🥺 همیشه میومد سمتم محبت و فولان و ..... اما از بعد بدنیا اومدن بچه حتی بهونه گرفت و جای خوابش رو از ما جدا کرد. الان نزدیک سه ماه هست که جدا میخوابیم و این خیلیییییییییییییی بده چون بیشتر داره سرد میشه انگار🥲
هر چی تلاش می‌کنم و بهش توجه میکنم انگار نه انگار، انگار فقط بچه هست و تمام. صبح بیدار میشه میدوعه سمت بچه میخواد بره اصلا از من خداحافظی نمیکنه میگه خدافظ بابایی. و بیدار میشه بچه میخواد بخوابه بچه میخواد بره بچه بیاد بچه. رسما منو زده کنار. و من افسردگی داشتم و خوب شدم اما انگار منم دارم سرد میشم و بی تفاوت و دلم نمیخواد اینجوری بشه.😭😭😭😭 با اینکه هر چی تلاش میکنم برای محبت و توجه و بهش خوبی میکنم و اینا فایده نداره.
واقعا خداروشکر از وجود گل پسرم، اما حقیقتا دلم خیلیییییییییییییی برای زمان بدون بچه تنگ شده انگار همه چی خیلی خوب بود. چرا یهو اینجوری شد واقعا😭