۶ پاسخ

عزیزم تبریک میگم
تو الان مامان یه نینی ۱ ماهه نیستی ، مامان یه نینی و یه خرس گنده هستی😁
ما خانوما موقع زایمان هورمون هایی که توی بدنمون ترشح میشه انگار مارو وارد دنیایی مامان شدن میکنه اما مردا هیچ حس درونی به اسم حس پدری توشون یهویی ایجاد نمیشه و یکم یکم تو طول زمان تازه رشد میکنه.
اگه منتظر باشی تا همسرت خودش پاشه فلان کارو انجام بده اون روز هیچوقت نمیرسه
با دعوا و بحث هم نمیشه، فقط خودت داغون تر میشی.
فکر کن باید همسرت هم تربیت کنی ( به معنای واقعی کلمه همینه)
هرچقدر همسرت با کوچولوتون وقت بیشتری بگذرونه اون حس پدریه درونش رشد میکنه و خودش داوطلبانه دیگه کمک میکنه و خیلی راحت تر میشی
نمیدونم چندوقته ازدواج کردی ولی من توی این ۶-۷ سال به این پی بردم که واینسم ببینم یادش میمونه یا نه یا خودش پا میشه فلان کارو کنه با خر کردنشو گول زدنش عملا کارو پیش میبرم

از الان باید نرم نرم مجبورش کنی یزره یزره کارا رو گردن بگیره، منتظر بمونی که شعورش میرسه، نمیرسه، با جنگ و دعوا و بحث هم کار پیش نمیره که هیچ بدتر لج میکنه، من اینارو گذروندمکه میگم، قهر میکردم چیزی نمیخوردم شیرم خشک میشد اصلا مهم نبود براش فقط میگفت عرضه خوردن نداری، خوردن کاری داره طلب کارم بود، الان چند روز شروع کردم شیر میخوره میدم بهش بابایی بیا اروغ بگیر، میخوام بشورم بچه رو صداش میکنم بابایی بیا اب مایع بریز رو دستم، یا بچه داره شیر میخوره میگم خیلی گشنمه یواش یواش شام و میاری بخوریم، اینقد یه چیز و صد بار توضیح میدم کف میکنم معدم ورم میکنه اما به سری چیزای کوچیک و راحت یاد گرفت تو هم همینجوری شروع کن، فک کن دوتا بچه داری داری تربیتشون میکنی

باید صبور باشی گلم ماهم مثل شما این روزا گذروندیم بچه اروغش بگیر حتما رفلکس معده داره اروغ نگیری بالا میاره .اگرم خیلی گریه هاش وحشت ناک هست کولیک داره دکتر دارو میده ببری .از شوهرت خودت کار بکش واسه کارای بچه .کم کم اونم یاد میگیره مردا بهشون نگی .اصلا نمیفهمن باید چیکار کنن

روزایی که سرکار میره شبا رو حق بده بذا بخوابه ولی فرداش عصرش بچه رو بده بهش که خودت بخوابی، واسه تفریح اینام به بهونه دکتر خرید وسایل ضروری بپیچون و برو بچه رو تحویلش بده...شوهر منم همینطوره خداشاهده تو بچه داری صفره حتی حاضر نیست بچه رو بگیره من برم حموم در این حد ، یه بار بریدم اینقد گریه کردم گفتم خسته شدم یه چند روزی خوب شد بعدش انگار نه انگار دوباره عین قبل

سلام گلم همه این حالتا برای شما مادر طبیعیه. هورمون ها به شدت به هم ریخته . همسر ها هم دقیقا همین مدلی میشن اما با زبون نرم ازش کمک بخواه
چند ماه دیگه کاملا همه چی دست میاد . حتما نی نی را تحت نظر دکتر اطفال ببر ممکنه دل درد داشته باشه رفلاکس داشته باشه و یک دکتر با تجربه خیلی میتونه کمک کنه . مواظب خودت باش مامان 😊

مردها اکثرا همینن
و متاسفانه همینجوری هم ادامه پیدا می‌کنه من الان بعد ۹ ماه یک ساعت هم واسه خودم تایم نداشتم
مامانت پیشت نیست کمکت کنه ؟ حداقل یکی دو ماه اول رو؟

سوال های مرتبط

مامان رضا مامان رضا ۲ ماهگی
خانوما توروخدا اگع میتونید کمکم کنید من خیلی نگرانم حالم بده
من قبل زایمان خیلی خیلیخواب سبکی داشتم اصلنم تو خواب حرف اینا نمیزدم خیلی هوشیار بودم اما الان خوابم خیلی سنگین شده میخوابم کلا بچه رو فراموش میکنم انگار یادم میره که بچه دارم یهو چشم باز میکنم بچه رو میبینم تازه یادم میفته بچه دارم با هولو ولا برش میدارم فکر میکنم خیلی وقته خوابیدمو بچه قندش افتاده تو خواب اما وقتی ساعتو نگاه میکنم میبینم فقط یکساعته که خوابیدم
تو اون یک ساعتم نه کوچکترین صدایی میشنوم نه چیزی
خیییلی نگرانم من اصلا اینجوری نبودم
نگرانم دستم بیفته رو بچه و متوجه نشم یا پتویی چیزی بندازم روش
یا اصلا نگرانم بیدار بشه گریه کنه و من متوجه نشم از خواب نپرم
وقتیم که از خواب میپرم انگار دیوونه میشم مثلا امروز هی مادرمو صدا میزدم و فکر میکردم خونه ی ماس
پنج دقیقه ای طول کشید تا به خودم بیام و یادم بیاد کجام و زمان و مکانو ...
ایا امکان داره اینا از عوارض زایمان باشه یا باید برم دکتر
واقعا حالم بده و نگرانم خواهش میکنم اکه کمکی از دستتون بر میاد دریغ نکنید
مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۴ ماهگی
یک لحظه بیاین لطفا🥲





کیا بعد از بدنیا اومدن بچه زندگیشون صد و ۸۰ درجه تغییر کرده؟
خداروشکر میکنم که گل پسرم هست ناشکری هم نمیکنم.
اما از وقتی بدنیا اومده دیگه همسرم اصلا بهم توجه نمیکنه انگار که مت کلا تو خونه وجود ندارم،🥺 همیشه میومد سمتم محبت و فولان و ..... اما از بعد بدنیا اومدن بچه حتی بهونه گرفت و جای خوابش رو از ما جدا کرد. الان نزدیک سه ماه هست که جدا میخوابیم و این خیلیییییییییییییی بده چون بیشتر داره سرد میشه انگار🥲
هر چی تلاش می‌کنم و بهش توجه میکنم انگار نه انگار، انگار فقط بچه هست و تمام. صبح بیدار میشه میدوعه سمت بچه میخواد بره اصلا از من خداحافظی نمیکنه میگه خدافظ بابایی. و بیدار میشه بچه میخواد بخوابه بچه میخواد بره بچه بیاد بچه. رسما منو زده کنار. و من افسردگی داشتم و خوب شدم اما انگار منم دارم سرد میشم و بی تفاوت و دلم نمیخواد اینجوری بشه.😭😭😭😭 با اینکه هر چی تلاش میکنم برای محبت و توجه و بهش خوبی میکنم و اینا فایده نداره.
واقعا خداروشکر از وجود گل پسرم، اما حقیقتا دلم خیلیییییییییییییی برای زمان بدون بچه تنگ شده انگار همه چی خیلی خوب بود. چرا یهو اینجوری شد واقعا😭