۱۰ پاسخ

حس میکنم زایمان دوم سزارین دردناک تره چون زخم قبلی رو باز میکنن😖

تا چندسال دیگه یادت میره درداشو
پ چجوری مردم ۳تا ۴تا زایمان سزارینی میکنن

و منی ک پر روم میگم خدا زودتر بعدی رو بهم بده😂

من با درد و بدبختیایی ک کشیدم دور زایمان دوم و بجه دوم خط کشیدم

دقیقا حتی من اومدم خونه داشتم غذا میخوردم سرفه کردم بخیه هام ب شدت سوخت و داشت پاره میشد ی ساعت گریه کردم

منم ب این فک میکنم که ی بار دیگه باردار بشم و زایمان کنم گریم میگیره
من بارداری مزخرفی هم داشتم

من طبیعی بودم و حاضر نیستم هییچ وقت دوباره تجربش کنم خداروشکر خدا بهم یه بچه داده دیگه نمیارم یه بارم زایمان زودرس داشتم تو پنج ماه کلا بارداری و زایمان خییلی سخته

ولی واقعا کاشکی همه درک اینو پیدا کنن بچه دار شدن یه تصمیم یه نفره نیست و دوطرف باید امادگی داشته باشن 🫠و دوست داشته باشن دوباره تجربه کنن 🤦🏻‍♀️

دقیقا منم اولین زایمان ۱۹ سالگی بود سال ۹۸
زایمان دومم سخت تر بود برام

من طبیعی بودم و وقتی یاد روز زایمانم می افتم اشکام میاد

سوال های مرتبط

مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۶

درباره دستش جلو تر توضیح میدم از‌ روند زایمان بگم فعلا
همین که دخترم گریه کرد
دکتر کمم و فشار داد و به زور جفت و خارج کرد
دکتر شروع کرد به بخیه زدن دیگه
موقعه به دنیا اومدن صدای قیچی و شنیدم که پرینه رو قیچی کرد ولی متوجه نشدم
یه آمپول دیگه زد که سر بودم سر قبلی اونم متوجه نشدم
یه بیست دقیقه طول کشید بخیه…
گفتن دو ساعت باید توی ریکاوری باشی و همسرم و صدا زد که بیاد پیشم…
همون لحظه ای که به بچه به دنیا اومد اینقدر راحت شده بودم و حس خوبی داشتم، احساس خیلییی قوی بودن میکردم با اینکه موقعه خروج بچه حس میکردم یه تریلی افتاده روم و نمیتونم بیرون بیام از زیرش…
با اینکه میگفتم من غلط کنم دیگه حتی پیش شوهرم بخوابم که حامله شم
بازم حاضر بودم انجامش بدم
همین که دردت تموم میشه و بعد اون همه درد یهو آروم میشی همشو فراموش میکنی،،،
کل سختیش اون نیم ساعته که بچه خارج میشه
که اگر زور خوب هم بزنی شاید زود تر تموم شه…
همسرم اومد پیشم و دوساعتی کنارم بود بعدش با پای خودم بلند شدم و رفتم دستشویی حجم زیادی خون ازم خارج شد و پرستار برام شورت و پد پوشید و بعد بردنم بخش
بجز احساس ضعف هیچ دردی نداشتم حتی جای بخیه هم درد نمیکرد
فکر میکردم الان سر شدم و بعدش درد میگیره ولی اینجوری نبود خداروشکر
مامان دلارا خانم😍 مامان دلارا خانم😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمانم
پارت 2
اره دکتر گفت باید بستری بشی و منم رفتم بخش زایشگاه تا بستریم کنن،
دیگه خلاصه کارای بستریمو انجام دادن و منم هییییچ دردی نداشتم حتی یه کمردرد ملایمم نداشتم
اومدن برام سوزن فشار زدن
اولاش هنوز درد نداشتم اما کم کم دردم شروع شد...اخ‌نگم براتون که چه دردی بود🥲
همینطوری انقباض داشتم و درد میکشیدم که یهو کیسه ابمم پاره شد و دردام و انقباضام بیشتر از قبل شد هرچی میومدن معاینه میکردن من دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نکرده بود از 2 سانت بیشتر نمیشد
دیگه دردام داشت بدتر میشد جوری که تو هر انقباض احساس میکردم الانه که بیهوش بشم، نفسم بالا نمیومد از درد سرگیجه گرفته بودم، واقعا دردش بد بود من اگه برگردم عقب حتی یک ثانیه درد زایمان طبیعی رو نمیکشم.
خلاصه من چندین ساعت باد میخوردم‌ولی نه دهانه رحمم باز میشد نه بچه میومد پایین، و منم دیگه تحملم‌تموم شده بود و تو هر انقباض حس میکردم الانه که بمیرم
تو همین حین چون من از سرجام بلند شده بودم و رفته بودم سرویس و ... سوزن فشاری که بهم زده بودن خراب شده بود و دوباره یه سوزن فشار دیگه بهم زدن، دوتا سوزن فشار خوردم ولی همچنان دهانه رحمم 2 سانت بود و بچه هم پایین نمیومد
خلاااصهههه به پرستارا التماااس کردم که گوشیمو از همراهام‌بگیرن برام بیارن اونام اوردن و من‌زنگ زدم به شوهرم و و با گریه التماااس میکردم دکترمو راضی کنه پول بگیره و سزارینم کنه.
ولی دکترم لج‌کرده بود میگفت اگه سزارین میخواستی باید همون موقع که میومدی پیشم‌بهم میگفتی که شماره کارت میدادمت 20‌تومن میزدی به حسابم تا الان ببرمت سزارین.
منم ک چیزی نمونده بود از درد بیهوش شم به هرکی جلوم بود التماس میکردم دکترو راضی کنه و...
ادامه ماجرا پارت بعدی🥲
مامان دلارا خانم😍 مامان دلارا خانم😍 ۱ ماهگی
دیگه فکر کنم حدودا یه یک‌ساعتی همینطور من داشتم تهدید میکردم و جیغ و داد میکشیدم و‌التماس میکردم که‌دکتره خبر داد امادش کنید برای سزارین اورژانسی
واااای انگار در بهشت به روم باز شده بود از خوشحالی فقط گریه میکردم
دیگه بخاطر اینکه ضربان قلب بچم‌داشت بد میشد بردنم سزارین اورژانسی
وقتیم بچم دنیا اومد از فشار زیادی که بهش اومده بود کنار چشمش اندازه یه نخود اومده بود بالا و سیاه کرده بود
دکتر اطفالش گفت به چشمش فشار اومده
همش تو‌همون درد زایمان طبیعی دکتره رو نفرین میکردم
بعدم که دکتر اطفال گفت به چشم بچم‌فشار اومده همش نفرینش میکردم که تو به منو بچم فشار اوردی به ناحق، خداهم بهت به ناحق فشار بیاره
خلاصه که‌درد زایمان طبیعی برای من فوق العاده وحشتناک بود
نمیدونم از دیر شروع به‌ورزش کردنم‌بود یا اینکه چون بند ناف دور گردن بچم بود نمیزاشت بیاد پایین ولی هرچی که بود بعد 8 ساعت درد فجیع کشیدن دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد
بچه نمیومد پایین و هربارم که بچم میخواست بیاد پایین بند نافی که دور گردنش بود بهش فشار میاورد و ضربانش بد میشد و دکتر از خدا بیخبرم میگفت چون پول ندادی نمیبرمت سزارین بدون اینکه در نظر بگیره ممکنه من یا بچم یه چیزیمون بشه فقط پول پول میکرد حتی مابهش گفتیم‌دو برابر میدیم ولی گفت الان دیگه نمیشه باید قبلا میدادی و...
ادامه پارت بعدی🫠
مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 ۴ ماهگی
مامان کایان مامان کایان ۳ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
دردام غیر قابل تحمل بود و فقط گریه میکردم و میگفتم من دارم میمرم لطفا منو ببرین سزارین و واقعا تو حال خودم نبودم مث اینکه تو این دنیا نبودم و تمام تمرکزم روی بدنیا اوردن پسرم بود و سلامتیش
دکترم که ۹و نیم اومد خیلی اروم و با خونسردی پیش میرفتیم منی که توی اون همه درد داشتم میمردم ولی خانم دکتر خیلی ارومم میکرد
تا که با ۷ .۶بار که دردم شروع شد همراه با زور ساعت ۲۱:۴۳
پسری رو بدنیا اوردم
وقتی بغلش کردم تمام دردام یادم رفت خیلی لحظه ی شیرینی بود همه کنارم بودن مادرم و همسرم خیلی باعث دلگرمیم بودن
بعدش کایان رو بردن برای لباس پوشوندن و بخیه زدن من که برش داشتم
بعدش که تموم شد خودم بلند شدم رفتم حموم و لباس پوشیدم و اومدم نشستم شام خوردم و تمام
من تونستم طبیعی زایمان کنم
و حالا خودمو تحسین میکنم که تونستم با این درد های فراوان که واقعا غیر قابل تحمل هستش و بسیار سختتتت
و کلا من ۳.۴ساعت خیلی درد کشیدم و بعدش تمام دیگه هیچ دردی متوجه نشدم و الان از انتخابم بسیار راضیم
و خیلی خوشحالم که الان پسرم بغلمه
مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
#تجربه سزارین
خانمایی که میرن برای سزارین حتما شیاف دیکلوفناک بگیرید ببرید با خودتون خیلی ارومتون می‌کنه دیگه پمپ درد هم خیلی خوبه من که خیلی راضی بودم قبل از ماساژ شیکمی و راه رفتن فشارش میدادم راه میرفتم خیلی دردم کم میکرد تازه من ست لباس بردم با دخترم عکس بگیرم
ولی درد داشتم پمپ درد خواب آلودم میکرد اصلا حوصلم نشد عکس بگیرم
نمی‌دونم این بلاگرا چه جوری عکس ست میگیرن مرخص شدم اومدم خونه
شب موقع خواب دوباره درد اومد سراغم که مسکن گذاشتم و اینم
بگم بعدش سخته من نمی‌تونستم از این پهلو به اون پهلو بشم خیلی سختم بود از روی تخت پاشم به سختی می‌تونستم
روزای اول اینجوری بود رفته رفته هر روز بهتر میشدم
من تا ده روز مسکن و شیاف استفاده میکردم
بعد از ده روز دردم کم شد
خیلی مراقب باشید بخیه هاتون عفونت نکنه
برای من جذبی بود و زیبایی بود جاش خیلی کم موند دکترم یه کرم داد
گرفتم زدم جاش خیلی خیلی کم شد ولی ترک شیکمی دارم
اینم بگم روزای اول خیلی مراقب باشید که یبوست نگیرید که وحشتناکه دردش بعد از ده روز برای من همه چی خوب شد
دیگه همین
اینم از تجربه من براتون آرزوی بهترینها رو دارم
آرزو دارم به خوشی‌ و سلامتی کوچولوهای قشنگ تون بغل کنید ❤️