تجربه زایمان پارت 4
کارای بستری رو کردم ماما همراهم بردم تو یه اتاق جدا مامانم اورد کنارم همه چیز مجهز بود تا نیم ساعتی دراز بودم تا ببینن سرعت پیشرفت دردا چطوره بعد یکم اومد برام توپ اورد نشستم روش و عقب جلو میکردم خیلی تاثیر داشت بعدش برم زیر دوش اب گرم و خودش کمرمو ماساژ میداد دستامو گرفت من بشین پاشو میکردم حالت سنگ توالت نشستن خیلی کمک میکنه بعد برام روغن زد کمرمو معاینه کرد شدم پنج سانت دردا شدید تر شد اینجا تا اینجا کاملا میتونستم کنترل کنم برام امپول زد بعد چهل دقیقه شدم هفت سانت

۵ پاسخ

امپول چی زد یعنی؟

ممنون از اینکه تجربه رو گفتی

عزیزم ماماهم راه خوبه
راضی بودی میخوام ماماهمراه بگیرم دو دل هستم

چ مامایی خوبی
یعنی ماما همراهی میکنه واقعا

چن بودوزن تولد بچتون

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
بهترین ورزش بعد از زایمان
بهترین ورزش بعد از زایمان چیست؟
درمان خانگی بواسیر بعد از زایمان
درمان خانگی بواسیر بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...

سوال های مرتبط

مامان ماهد✨ مامان ماهد✨ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت سه
بعد از ی ربع ورزش ماما اومد و معاینه کرد و گفت دو به سه سانتی...و پوزیشن سجده با تاب لگنی موقع دردا بهم داد که یکم تحمل درد تو این حالت سخت بود ولی حدود یک ربع تحمل کرردم...بعد مجدد ورزش روی توپ با ماساژ کمر و اسکات رو شروع کردیم ...حدود ساعت ۱۰ و ربع همسرم اومد داخل ( درگیر کارهای بستری بود😅) یکم دردا شدید تر شده بود ولی من تمام توانمو گذاشته بودم و ورزش میکردم ، ماما مجدد معاینه کرد و گفت ۵ سانت شدم و یکم دیگ ورزش کنم و ۷ سانت برم وان ابگرم...ک حدود ساعت ۱۱ مجدد معاینه کرد و گفت ۷ سانتم البته هر معاینه ، معاینه تحریکی با تزریق همزمان هیوسین و زور زدن من همراه بود تا دهانه رحم نرم تر بشه و زودتر پیشرفت کنم ، البته زور زدن رو خود ماما میگفت ..سرخود نباید قبل از فول شدن زور زد چون باعث التهاب و ورم دهانه رحم میشه...بعد از ۷ سانت دردا شدید شده بود و سه تا چیز منو خیلی اروم میکرد ...یکی اسکات زدن ، دو تنفس های عمیق شکمی و بعضی اوقات مثل فوت کردن شمع ، سومی هم دو تا شونه کوچیک که موقع دردا تو دستم فشار میدادم( یک تکنیک کنترل درد زایمان هست)
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان میوه بهاری مامان میوه بهاری ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت دوم

دردا واقعا وحشتناک بود معاینه کردن همون دوسانت بود البته من از چند نفر شنیدم دردای ک با امپول فشارع انقد شدیده ولی خودت درد داشته باشی اینطوری نیست
زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ک اگه اون نبود مطمعنم همونجا خودکشی میکردم اومد بهم ارامش داد و ورزش موقعی ک دردا شروع میشد باهم نفس میکشیدیم دردا ک قطع میشد ورزش میکردیم ک اونم انگیزه ماما همراهم کمکم کرد در عرض ی ربع باورزش شدم چهار سانت ماما همراهم رفت گفت بیان برام اسپاینال بزنن اومدن معاینه کردن دیدن چهارسانته اومد برام زد
پاهام یکم بی حس شد و کلا دردا رفت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
دیگه وقتی کیسه ابمو پاره کردن بعد از اون دردام کم کم شروع شد و بردنم تو یه اتاق که تنها بودم کسی کنارم نبود و دردامو تحمل میکردم و دردام هر یک دقیقه شده بود و من فقط با نفس عمیق و چنگ زدن به دسته تخت و اینا رد میکردم ساعت ۵ صبح بود که ماما همراهم اومد خودشو معرفی کرد منم دردام زیاد شده بود طاقت درد نداشتم گفتم بیدردی میخوام ک گفتن میزنن واسم و با ماما همراهم ورزشامو شروع کردم روی توپ ورزش کردیم عالی بود و کمرمو ماساژ میداد دردامو اصلا نمیفهمیدم و رفتیم تو حموم اب گرم رو کمرم گرفت خیلی خوب بود و دردام اصلا حس نمیشد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مَحیـــا🩷🍒 مامان مَحیـــا🩷🍒 ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۲
خلاصه منم گغتم حالا ک تا اینجا اومدم بزار دگ برم شروعش کنم توکل ب خدا..ساعت ۴ کارامو کردم و رفتم اتاق زایمان و سروم فشار و بهم وصل کردن اولش دورش پایین بود و دردا کم و قابل تحمل.. پاشدم ورزش کردم رو توپ نشستم و اینا و اومدن معاینه کردن سه سانت بودم (تو سه سانت با معاینع کیسه آبم پاره شد) و خلاصه این مرحله ورزش و هی معاینه بااارررها تکرار شد و دردای من هی بیشتر و بیشتر و فاصله بین‌ش هی کمتررر🥲تاااا ساعت ۹ شب شدم ۹ سانت و واقعا برام دردناک بود و توان تحمل نداشتم و حس میکردم میخام بمیرم
ادامه پارت بعدی…..
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان Yazdan🥹💙 مامان Yazdan🥹💙 ۲ ماهگی
پارت دو😅

بعد از بستری همچنان دردا داشت شدید تر میشد و فاصله هاش کمتر
یعنی من ساعت ۳ بستری شدم ساعت ۳/۳۰ رسیدم به ۳ سانت
و دردا فاصله اش شده بود هر یک دقیقه یکبار
تا ساعت ۵/۳۰ دردا خیلی شدید بود یعنی دردایی که دیگه نمیتونستم تحمل کنم اما با تنفس و دم و بازدم ردشون میکردم (خدایی تنفس جواب میداد بنظرم بجای جیغ و داد زدن تنفس های همیق خیلی کمک کننده است) دیگه ساعت ۵/۳۰ رسیدم به ۶ سانت و ماما همراهمم اومده بود و برام اپیدورال تزریق کردن
واقعا اپیدورال بعد ۶ ۷ دقیقه تاثیر خودشو نشون داد و دردارو تا حد زیادی کم کرده بود فقط احساس فشار داشتم و درد ها قابل تحمل بود

ادامه پارت بعد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۴ ماهگی
میخواستم برگردیم خونه صبح بیایم اما چون راه طولانی بود نداشتن گفتن امکان داره کیسه آب پاره بشه و خطرناکه دیگ‌ تو بخش زنان بستری شدم دیگ ۶ صبح دردام تایمش کمتر شد یعنی هر دو دقیقه می‌گرفت دیگ‌ رفتم گفتن سه سانتی و بستری شدم لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق زایشگاه سرم‌ زدن و آمپول که نمی‌دونم چی بود دردام هنوز همینطوری بود ولی واقعا نمی‌تونستم تحمل کنم و‌همش گریه میکردم ماما هم تا چهار سانت نمی‌شدم نمیومد ولی این سه سانت گیر کرد و تا ۱ بعدظهر طول کشید تو این تایم‌‌ کسی نبود و کسی هم پیشم نمیومد میگف وایستا تا چهار بشی و من مثل بچه ها رو تخت نشسته بودم و فقط گریه میکردم 🫠💔 بعد دوباره اومدن معاینه دیدن شدم چهار سانت و تو معاینه کیسه آب پاره شد و سلام بر دردی که مرگ بود فقط جیغ میزدم دیگ‌ زنگ زدن ماما اومد اینم بگم بچه ها من کلا از ۶ صبح ک‌ بستری شدم خونریزی داشتم همش همش تشک‌ زیرمو عوض میکردن بعد با پاهای خونی گریه زاری ماما منو برد زیر دوش آب گرم بعدش کمرمو ماساژ داد و چهار تا گل مغربی سوراخ کرد ریخت زیر زبونم دوباره معاینه کردن شدم ۸ سانت
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان بچه مامان بچه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم (پارت دوم):
بستری شدمو سرمو اینها وصل کردن یه قرص زیر زبونی ام گفتن بذارم تو دهنم . قرص زیر زبونم حل شد کم کم دردای پریودی و گاه گاه شروع شد . ان اس تی هم روی شکمم بود دایم . مامایی که منو کنترل میکرد از شانسم خیلی خوب بود .وقتی بستری شدم اصلا رحمم باز نبود بالاخره با دردای پریودی باز شدم اول یه سانت بودم بعد با همون دردا شدم سه سانت . دکتر اومد معاینه ام کرد و به ماما گفت لگنش اماده زایمانه و اصلا نیازی به امپول فشار نیست سه قطره نمیدونم چی بعد یه ساعت به سرمش بچکونین زایمان میکنه .
از شانسم مامایی که منو کنترل میکرد خیلی خوب بودبهم گفت پاشو برو سرویس خودتو خالی کن بعد دوش گرم بگیر به کمرت و یکم خرما بخور تا بیام سرمتو وصل کنم اون موقع ۶ سانت شده بودم ....

پارت سوم تاپیک بعد
مامان امید مامان امید ۴ ماهگی
تجربه ۳ زایمان طبیعی
تقریبا ساعت دو بود که سرم و آمپول فشارو زدن بعد نیم ساعت دو نیم سانت شدم گفت پیشرفتت خوبه یه آمپول زد عضلانی بود گفت برای اینکه دهانه رحمت باز شه و توپ آورد تا روش بالا پایین شم و چرخش لگن انجام بدم یکم بعد معاینه کرد هنوزم دو نیم بودم گفت اگه میخوای کمکت کنم و تحمل درد داری یه کاری میکنم گفتم اوکی ، گفت ولی درد داره ها گفتم اشکال نداره میتونم تحمل کنم ، اومد دستشو داخل کرد گفت تا میتونی زور بزن دستمو بیرون کن وقتی اینکارو کردم کیسه ابم پاره شد و بعد اون تازه دردای اصلیم شروع شدن طبیعتاً بعد بیشتر شدن دردا دهانه رحمم بیشتر باز میشد و پیشرفت میکرد بخاطر خوراکیایی که خورده بودم و ورزشا دهانه رحمم نرم شده بود بخاطر همین زود جلو میرفتم ،خاهرمم پیشم بود همش کمرمو ماساژ میداد حین دردا و تو ورزشایی که ماما میگفت کمکم میکرد
تا رسیدم ساعت یازده دردارو با نفس عمیق کشیدن رد میکردم وسط دردا موقع استراحت کلا بنظرم از حال میرفتم با اومدن درد چشام باز میشد، به هفت سانت رسیده بودم که ماما گفت بچه افت ضربان قلب پیدا کرده باید زودتر زایمان کنی هی معاینه میکرد و می‌گفت دستمو فشار بده بیرون یکم بعد دکتر و یه مامای دیگه رو صدا کرد چون دید نمیتونم درست حسابی زور بزنم اونا رو شکممو فشار میدادن تا کمکم کنن وقتی دیدم بچه بیرون نمیاد گفتم پارم کنین ماما گفت حیفه هیچوقت اینکارو نمیکنم چون ماساژ پرینه انجام دادی کاملا راحت میتونی بدون پارگی زایمان کنی مخصوصا که بچه هم کوچولوه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان دیانا مامان دیانا ۲ ماهگی
ساعت ۱۲ و ۱۰ دقیقه رفتم داخل، بهم سرم و امپول فشار زدن با سرعت خیلی کمی انقباض های متوسطی اومد سراغم، همسرمم اومد داخل ک کمکم میکرد راحت رو توپ تمرین میکردم، کم کم دردام بیشتر شد ک برام قابل تحمل دیگه نبود اینجا ب ۶ سانت رسیده بودم، کل اموزش ها و تنفس هام یادم رفته بود دیگه، ب مامام گفتم دردا برام غیرقابل تحمله گفت تمرین کنی ب ۷ سانت برسی کیسه ابتو پاره میکنم و امپول زایمانو میزنم سریعتر پیشرفت کنی، ساعت ۳ ب ۷ سانت رسیدم و کیسه ابمو پاره کرد، امپولمم به سرم اضافه کرد و دردا دیگه راه نفسمو بسته بود، گفت تا تو پلانژ رو تمرین کنی ک بچه قشنگ سرش تو کانال بیاد منم برات جکوزی رو پر آب میکنم ک ۷ سانت ب بعد رو تو وان آب گرم بگذرونی، منم بااون درد شروع کردم ب پلانژ زدن
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
خلاصه یک‌ماه گذشت و من از آخر با یک سانت رفتم بیمارستان ۲۶ و بستری شدم ولی گفتن ۲ سانت راحت بازه ساعت ۸ رسیدم بیمارستان و بستری شدم بعد سرم زدن برام و امپول فشار و کم کم شروع کردن بعد یک ساعت دردام شروع شد و منظم داشت میشد هی ضربان قلب میگرفتن و بعد ماما اومد و گفت بلند شو ورزش کن توپ آوردن و شروع کردم با توپ و قر کمر یک ساعت بعد شدم ۳ سانت و دوباره ضربان قلب و استراحت تا ساعت ۱ و نیم همین حوری پیش می‌رفت تا رسیدم ب ۴ .۵ سانت که درد شدید گرفت منو میخواستم برم دسشویی دیگه نمیتونستم راه برم دردام خیلی شدید شد یکدفعه اومدن کمک کنن برم واقعا نمیتونستم و ماماها و بقیه میگفتن اپیدورال اگه میخوای ک برات هماهنگ کنیم بزن منم چون یکدفعه پیشرفت کرده بودم حالم خیلی بد شده بود
مامان نورا و حسین مامان نورا و حسین ۴ ماهگی
سلام خانما منم بالاخره زایمان کردم . وزن بچم 3960 گرم بود خیلی اذیت شدم نسبت به زایمان دخترم .
بدون درد ساعت سه ظهر دیروز سه سانت باز بودم بستری شدم ماما همراهم ورزش داد بهم بدون آمپول فشار ولی چند بار معاینه تحریکی شدم ساعت هفت دردا شدیدم شروع شد ساعت ده زایمان کردم
مشاهده ۵۱ پاسخ دیگر
مامان nini gogoli مامان nini gogoli روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم من همون شب قبل اینکه لک ببینم رابطه بدون جلوگیری و گل مغربی استفاده کرده بودم خلاصه بستری شدم و ی آمپول درد زدن ک تا ۴ سانت بشم و دردا شروع بشن بیشتر و تقریبا یک ساعت بعد من دردام زیادتر شدش و ۴سانت ماما همراهم اومدش دیگ ورزشارو شروع کردیم دردا هی بیشتر میشد و من یهو از ۴.۵ سانت پرش کرده بودم رو ۷ سانت و اونجا یکی دو ساعتی گیر کرده بودم ک بعد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نیلدا مامان نیلدا ۲ ماهگی
سلام مامانای گل بعد چن روز اومدم تجربه ی زایمانمو بهتون بگم من از سی و هفت هفته هرروز ناشتا اب داغ و خاکشیر و میزاشتم دم بکشه میخورم هرازگاهیم دستم خالی میشد یچنتا ورزش و چرخش هم میکردم سی و هشت هفته دو روز بود ساعت یازده شب کیسه ابم سوراخ شد رفتم سریع دوش گرفتم و شیو 😂🥴 شد ساعت دوازده از قبلم میدونستم ک کیسه اب ک سوراخ یا پاره شد نباید استرس بگیری چون چن ساعتی طول میکشه تا کاملن تخلیه شه یدفع خالی نمیشه ساعت دوزاده رسیدم بیمارستان معاینه اینا کردن دو سانت باز بود دهانه رحمم تا وقتیم چهار سانت نشه ماما همراه نمیاد من اصلا دردی نداشتم ساعت پنج صب برام سرم و امپول فشار و شروع کردن ک هر هشت دقیقه یه قطره میرفت به بدنم ساعت هفت صبح شدو دهانه رحمم شد چهار سانت خیلی ریز ریز درد داشتم ک ماما همراهم اومد و برام ورزش و روی توپ نشستن و انجام دادیم و دردام شروع شده بود و قابل تحمل بود برام و دردامو با ورزش کردن کنترل میکردم اینم بهتون بگم دردا هر دو دقیقه یبار میگرفت یه دقیقه درد میکرد ساعت ده بردن اب وان گرم و خیلییی خوب بود بنظرم درد و کمی کمتر میکرد و من چون دهانه رحمم ورم داشت توی هفت سانت مونده بودم و با معاینه باز میکردن بعد وان دردام بیشتر شده بود برام گاز انتونوکس اوردن گفتن درد و کمتر میکنه ولی بنظرم هیچ تاثیری نداشت بیشتر برا ادم حالت تهوع سرگیجه میورد و خستگی اصلا نگران نباشید منی که استانه تحملم صفر بود زایمان کردم دردا گذری اند میگیره ول میکنه و اینکه نباید انرژیتونو تو سانت هفت ب پایین هدر بدین بقیشو پایین تر می‌نویسم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ریحانه و مهدیار مامان ریحانه و مهدیار روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
چون مشکل بیمه داشتم رفتم اونو حل کردم اومدم بالا کارای بستری انجام شد رفتم تو زایشگاه تحت نظر رفتیم برا باز کردن سرکلاژ دکتر اسپکلوم رو بازم عین وحشیا مزخرف و دردناک گذاشت ولی میتونست خیلی بهتر و آروم تر بذاره میگم ک اپلین تجربه های بدم بود و فقط این بد معاینه میکرد
تا نخ سرکلاژو کرفت گفت عه خودش باز شد😂 افتادم لکه بینی
بعد رفتم تو اتاقم. برام دستگاه گذاشتن برا قلبش ساعتای ۳ میشد بستری شدم با ۳ سانت بعد بازکردن گفتن ۴ سانتی نه ۳ سانت
خلاصه گذشت تا یکبار ماما معاینه کرد همون بود بعد دید انقباض دارم اون دستگاهم گذاشت ک انقباضات رو هم چک کنه
تا بستری شدمم بهم دوتا آمپول ریه دیگه هم زدن راستی
بعد ساعتای ۸ معاینه شدم شایدم بیشتر بود گفت ۷فینگر بازی
تا اینجا حتی تا ۸سانت دردا قابل تحمل بود
بعد ی چیزی اورد و کیسه آبو پاره کرد کم کم دردام زیاد شد ساعتای ۱۰و۲۰ بود تقریباً داشت غیر قابل تحمل کیشد چک کرد گفت سر اومده تو لگن و فولی ازم میخواست زور بزنم ک بیاد پایین سرش و ببرتم توی اتاق زایمان
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نیکا مامان نیکا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲:چهارشنبه که رفتم مطب معاینه بشم بعدش اومدم خونه دوش گرفتم ساعت ۱:۳۰نصف شب دراز کشیده بودم ک بخوابم کم کم که یهو حس کردم ی چیزی عین حباب تو شکمم ترکید و بعدش کلی آب داغ ازم خارج شد فهمیدم کیسه ایم ترکیده.همزمان دردای پریودی اومد سراغم تا ساعت ۲ موندم خونه و حاضر شدم بعدش رفتیم بیمارستان ساعت ۲:۳۰ بستری شدم ساعت۷:۱۷دیقه دخترم به دنیا اومد❤️
دردام اولش کم بود مثل درد پریودی ک ماما خصوصی گرفته بودم برام وان پر آب داغ کرد گف بشین تو وان .آب داغ خیلی کمکم میکرد دردامو کنترل کنم رفته رفته دردم بیشتر میشد روی توپ نشستم ورزش کردم همسرمم کنارم بود ماساژم میداد باهام حرف میزد خلاصه قوت قلب بود برام.
مشاهده ۵ پاسخ دیگر