مادر شوهرم فک کنم مریضه . براتون تعریف کنم اون روز پاشد اومد بالا دخترم خ جیغ میزد صداش رفته بود پایین ‌ اول ک هی میگفت حوصلش سر رفته بچه منم گفتم پارک بردمش بازیشو کرده توی تراسم بردمش آب بازیشو کرده الانم گشنشه و خوابش میاد باز میگفت وای ای حوصلش سر رفته😊دلم میخواست بزنم تو دهنش.
بعد سریع یه چیز داشتم درست میکردم بدم بخوره دخترم دراومده اینجوری میکنه برنجم بهش،میدی بخوره 🙄 قیافه من 😕 گفتم آره هرروز ظهر و هر شب برنج میخوره عصرانه نمیشه برنج داد دیگ شام نمیخوره .
بعد رفتم دخترمو گزاشتم رو زمین دراز بکشه چرت بزنه نق میزد دراومده میگه وای کاش پستونک می‌خورد 🫥🫥🫥🫥🫥🫥🫥 میگم تو این سن مگ احمقم ب بچه پستونک بدم میگ دختر فلانی هنوز داره پستونک میخوره😳 گفتم اون نتونسته از بچش پستونکو بگیره ک هنوز بچش داره میخوره ((( اون بچه دوماه از دختر منم بزرگتره یعنی تقریبا دوساله هست))) .
خلاصه دخترم بیهوش شد خوابش برد . اونم پاشد رفت پایین .

امشب پدر شوهرم اومد دنبال دخترم پسر برادرشوهرمم باهاش بود از دختر من بزرگتره ۳سالو خورده ایشه . بردش پایین رفتم پشت پنجره اتاق ک گوش بدم ببینم چی میگن دیدم مادر شوهرم داره ب جاریم میگ ای بچش از دست ما هیچی نمیخوره فقط مامانش باید بهش غذا بده وااای ماشالووو شاهان ( پسر برادرشوهرم) همسن ای بود ماهرچی میدادیمش میخورد🫥🫥
خب زنیکه عوضی پفیوز دختر من غذاشو سره موقع من بهش میدم عوضیکه تعریف کنی بگی بچش همیشه سیره هیچوقت گشنه نیس با یه لحن بد داری بیانش میکنی. یعنی متنفررررم از این اخلاقای مسخرش ک بچه هارو باهم مقایسه میکنه .‌




دلم میخواد یه تفنگ داشتم خلاصش میکردم 😊😊😊

۱۱ پاسخ

اکثر تایپایی ک میزاری رو وقتی میخونم بهت حق میدم
اما امشب این همه خشم و کینه برا اون حرفا خیلی زیاده الان ک فکر میکنم مادرشوهر منم خیلی ازاین حرفا میزنه ولی واقعا از رو دلسوزیه شاید کلامشون طوریه ک ما ناراحت میشیم یا چون نگاهمون بهشون عروس مادرشوهر بد برداشت میشه
بعضی وقتا ب هر دری میزنن ک سره حرف و باما باز کنن مثلا میخواسته راهکار بده ک بچه زودتر اروم شه ک ب نظر خودش کمکی کرده باش
در کل برا ارامش خودتو اطرافیان و زندگیت مخصوصا تو شرایطی ک پیش همید کمتر رو حرفاشون حساسیت نشون بده

بخدا اگه همینا را مامان تو گفته بود اینقدر داغ نمیشدی البته همه مون همینیم ها 🥴😂😂😂

وقتی با لهجه شیرازی نوشتی منم با همون لهجه خوندم چون زنداداش های خودمم شیرازی هستند...
به نظرم خیلی حساس هستی،همه مادرشوهر ها همین حرفارو میزنن.اون منظورش از اینکه از دست ما چیزی نمیخوره این بوده که ما هم دوست داریم بهش غذا بدیم ولی این خیلی مامانی هستش و همش باید مامانش باشه..

عزیزم درخواست بده

عین مادر شوهر من همیشه گه بچم و میخوره سیرم نمیشه 😒

امان از دست این مادرشوهرا
منم خداروشکر دورم ازش وگرنه هر روز بحث و دعوا😀😀
دوروز زایمان کردم بعد ۹ سال انتظار و ۴ تا سقط که مشکل پسرش بود دراومده میگه لنگه دمپایی اوردی هرچی خوردی زده به خودت بچم تو کمت سوخته.من هم لعنتش میکنم که بلایی سر بچم و خودم اورد که نتونست شیرمو بخوره تا یک ماه.الانم هر سری ببینمش میگه پنیرپیتزا بده بهش سس ماینوز بده فلان چی بده گفتم خودم بلدم چیا بدمش میگه لاغره جون بگیره.حالام خداروشکر سر جهازی دخترشه ۶ ساله الان میخان برن کنگان زندگی کنن با دخترش ریختشو دیگه نمیبینم

فقط با لهجه شیرازی ک نوشتی وای وای خیلی خوب یود😅

🤣🤣وای ببخشید خیلی واسه اخرش خندم گرف میگی یه تفنگ داشتم خلاصش میکرددم شوهرت نبینه این رو شر بشه

مثل اون شب دخترم گریه میکرد بغلش کنم من خونم خواهرشوهرم میومد کارم زیاد بود نتونستم بغلش کنم شوهرم خواب بود نیومد بچرو ساکت کنه بعد همون موقع دخترم گریه میکرد خواهرشوهرم رسید هی داره به خودش میچسپونه دلتنگ منه وفلان بابا بچه هم گشنه اس هم خوابش اومده هی میخواد بگه دلش واسه منو بچه‌ام تنگ شده

دلش سوخته مادر خوبی هستی چی بکنه پس

😶😶عب نداره همه ی مادرشوهر‌ها همینن😅😅زیاد حرص نخور


مشکلت با شوهرت بهتر شد؟

سوال های مرتبط

مامان نرگسم مامان نرگسم ۲ سالگی
پای الان یه اتفاقی برام افتاده تقریبا دارم خودمو. میخورم ینی از هرس انقددددد اعصبانیم خدا بدونه چقد بعضی ادما دهاااتی احمققق و گاااووو هستن فقد خدا بدونه...خونه مامانمینا هستم بعد عموم بغل خونه ایناس تو حیاطشون عمم دخترعموهام دخترعمم با زنداداش زنعموم و خاهرش و مادرشم بودن‌‌..خلاصه شلوغ بود منم رفتم فلان زنداداش این زنعموم ی پسر داره چهل شب از دخترمم کوچیکتره بعد از دسته ادماس ک بچه تکون بخوره از پیشش قیامت میکنه همیشه هم بچش مریضه لاغرر مونده چطور.دخترمن اومد باهاش بازی کنه بعد دستشو کشید این بشینه دیدم مامانش داد زد وای وای فلان..رفت پسرشو اورد بعد موهای دخترم خیلیی فره قشنگ دستشو دیدم موهاشو از پشت کلش کشید دخترم با بغض نگاش کرد همینطور موند..دیگ هیچی نگفتم بهش..میرفت نزدیک نرگسم بچه چشماشو میزد بهم فک میکرد میخاد بزنتش ازش میترسید دوباره یکم بعد دخترم اومد با دمپایی بچههه ور رفت اونم یه مصنوعیه حالا هیچ زمینم نخورد مادرش کنارش بود گرفتش.بعددد خداا دوباره دیدم دستشو برد پشت سر دخترم موهاشو کشید🤬🤬🤬گفتم اونا بچن مگ توهم بچه ای موشو چرا میکشی بچه رو زدم زیر بغلم اومدم خونه مامانم.زنعموم نیم ساعت دیگش اومد ناااراااخت زنداداشم گفته شماچرا اینجوری هستین دیگ غلط بکنم بیام اینجا.گفتم چرا موهاشو کشید گف نه گفته داشتم نازش میکردم گفتم حالا خوبه اونجا بودید دوبار یان کارو کرد نمیدونم چطور باید گذاتش تو روی بعضیاااا الهی دستاش بشکنه بحق علی موی دختر یک سالو نیمه کشیدن داره
مامان اَبرا مامان اَبرا ۱ سالگی
خانما من با یکی از فامیلامون که خیلی رفت امد داشتیم قطع رابطه کردم بخاطر اینکه هروقت میرفتم پیششون ابرا یه تیکه کسیله میریخت سریع اسباب بازی های بچشو برمیداشت یا یه قطره چایی میریخت سریع پاک میکرد منم هیچی نمیگفتم خب حق داشته وسایلش بودن پولشو داده اما مننن وقتی با دوتا بچش میاد پیشم دستای بچش پفکی میزنه ب دیوار خوراکی میخوره میریزه رو مبل بهش میگم نکن گلم قهر میکنه مامانشم بدش میاد ب بچش اخطار میدم بچش رفته لاک ریخته رو قالیام باز اخطار دادم مامانش قهر کرد رفتم تو اتاق یکی از لباسای ابرا رو نشون دادم گفتم خاهر شوهرم خرید برای دخترم خیلی دوسش دارم بچه میبینه لباسو دوس دارم باز رفته قیچی برداشته لباسه رو قیچی کرده اینقد عصبی شدم باز‌رفته ابرا رو کتک زده میگم دخترمو اذیت نکن قهر‌میکنه میره باز مامانش قهر میکنه دهنشو کج میکنه میره توگوشی کاری باهام کردن ک رفتم تو دست شویی گریه کردم منم قطع ارتباط کردم چون مامانش حاظر نیست بگه دخترم نکن یا جلو دخترشو بگیره ۶ سالشه بچش هرچند بچه باشه مامانش باید بفهمه منم نرفتم دیگه وسایل اون وسایلن مال من نیستن حرومن مگه اونم استوری گذاشته خوشم میاد قطع ارتباط میکنید فک کنید آشغال خودش بره تو سطل آشغال😐 خاستم جوابشو بدم گفتم ولش نفهم نمیفهمه چیکار کنم جوابشو بدم؟
مامان دیارا مامان دیارا ۱ سالگی
سلام. بچها من یه دوست دارم بچش پسره همسن دخترم اما بشدت ماشالا شیطون . خدا برا خونوادش نگهش داره . باهم میریم پارک مامانش همش دنبال پسرشه . پسرش یه دوچرخه داشت دخترم خیلی دوس داشت سوارش بشه دوبار داد مامانش سوار شد دخترم . اما سری ها بعد میگفت ببخشید ماله پسرمه . منم دخترم گریه میکرد . رفتم براش یدونه خوشگلتر خریدم اما از روزی که خریدم کلا پسرش همش میاد دخترمو میزنه میکشه دخترمو از ماشینش بندازه بیرون سوار بشه . منم حرفی ندارم دخترم سوار چرخ اون میشه مشکلم اینه پسرش هر روز میاد دخترمو میزنه . چند بار چشم پوشی کردم . اما دیشب دیگه ناراحت شدم درسته بچن نمیشه ادم بخاطر بچه دعوا کنه . اما دختر من سمت بچش نمیره پسر اون میاد. سمت دخترم . دیشب بهش گفتم ناراحت شدم بچت دخترم زد مراقبش باش . بهم میگع من پسرم شیطونه نمیتونم میگ میگ باشم دنبالش تو مراقب دخترت باش ☹️و تازه ازم کلی ناراحت شد من نمیدونم واقعا چیکار کنم . من اینجا غریبم . و این تنها دوستمه . اما نمیتونم بزارم دخترم اذیت بشه