۱۸ پاسخ

خلاصه اون خانوم و بردن اتاق من منتظر که بیان منم ببرن همسرمم رفته بود دنبال کارای اتاق خصوصی که خداراشکر اوکی شده بود
منو 8وخورده ای بردن اتاق عمل خیلی استرس داشتم اونجا کادر بیهوشی به سختی قبول کردن بیهوشم کنن میخواستن سوند و قبل بیهوشی بزارن که دکتر امد گفت مشا بیهوش کنید من سریع سوند میزارم در عرض چند سانیه بیهوش شدم با لرز شدید بیدار شدم با احساس اینکه یکی داره از تو دهنم شلنگ میاره بیرون سرفه کردم و میلرزیدم که امدن شکممو فشار دادن پرستارای ریکاوری بد اخلاق بودم 🥲
یهو دیدم همه بچه دارن بچه من نیست

خدا قوت عزیزم.من تو همین یه دونه موندم🫠

یادم رفت بگم بیمارستان امام حسین بودم

درسته که میگن سزارین دوم رو بخیه هارو تک تک میزنن یعنی گره گره ؟؟؟؟؟

هزینه بیمارستان بااتاق خصوصی چقدرشد؟

عزیزم توکه‌ تجربع دوتاشو داشتی نظرت درمورد سزارین و طبیعی چیع کدوم بهتره

خب خداروشکر مبارک باشه پاقدم دار باشه

قدم نو رسیده مبارک باشه بهترین ها رو براتون آرزومندم

عزیزم درخواست دادم

مبارک باشه عزیزم. خدارو شکر هزار بار شکر که نی نی به دنیا اومد و با هم اومدید خونه. قدمش مبارک باشه ان شاءالله خوشیشو ببینی همیشه

خداروشکر عزیزم
خیلی خوشحالم برات 🌹

چقدر برامون زود گذشت با وجود فسقلیا انگار همین دیروز بود ک گفتی دوباره بارداری و اون ترس و استرس هات

امیدوارم بتونی بهترین تربیت رو داشتی و مهمترش مساوات رو بین بچه های گلت رعایت کنی

این خیلی خوبه ک اختلاف سنی کمی با بچه هات داری تو یه نسل هستین و حرف همو بهتر میدونین من ک دو قرن با بچم اختلاف سنی دارم 🤦🏼‍♀️

گلم بیمارستان دولتی بودی

صبح دکتر امد گفت باید بچتون 5-7روز تو دستگاه باشه که با رصایت شخصی مرخصش کردیم واقعا از دکتر اطفالش راضی نبودم یه ادم بی ادب تخریب گر پول دوست که بهش نوازادان و اجار کرده و کیسه دوخته واسعه جیب ادمای بدبخت کلی امد تخریبم کرد که جون بچت برات مهم نیست از اینجا درش بیاری بچت میمیره ولی از دیروز حال بچم خوبه بخوبه 🥲خداراشکر
از اتاق بخوام بگم اینکه یک تخت واسعه من بود یک تخت دونفر واسعه همراه میز نهار خوری دوتا مبل سرویس و حمام یخچال چای ساز ماکروفر پنجره دومتر بالا و پایین و بالا کابینت
شیر اب
هر بارم غذا می اودن واسعع اتاق ما سه پرس می اوردن کیفیتشم بد نبود

امیدوارم به دردتون خورده باشه 🪄🪄🌼

پرستارای بخشم خیلی خوب بودن خدایی همش بهم سر میزدن دلداریم میدادن تو بخش شکممو ماساژ ندادن همش شیاف می اوردن سر وقت انتی بیوتیک میزدن همش نظافت میکردن
از وی ای پیش خیلی راضی بودم از دکتر خیلی راضی بودم تنها بدیش این بود بچم پیشم نبود ساعتای 5امد سوند و کشید یه کوچولو درد داشت ولی یه لحظه است جدیش نگیرید
میرفتم پیش بچم و می امد پرستارای شیف عصر و شیفت شب ان ای سی سو بد اهلاق بودن ولی شیفت صبح عالی بودن

عزیزم ایست تنفسی بخاطر بیهوشی نبود ؟

فک کردم شاید کنارمه من نمیبینمش ولی پرسیدم گفتن ایست تنفسی داشته بردنش ان ای سی یو زدم زیر گریه کسی هم درست جواب نمیداد نمدونم چقدر تو ریکاوری بودم که گفتن باید بریم بخش نیمه هوشیار بودم که دم اتاق عمل تختمو عوض کردن رفتیم بخش همسرمو که دیدم گریم بیشتر شد فک کردم خدایی نکرده بچم مردع اخه همسرمم خیلی ترسیده بود رفتم اتاق تا حول وهوش 1ونیم دو خواب و بیدار بودم که همسرم رفت پیش بچه تصویری زنگ زد گفت حالش خوبه ولی این وسط گریه من همچنان بند نمی امد

قدمش مبارک باشه سزارین اولت هم بیهوشی بودی؟

خب ادامه اش😍😍

سوال های مرتبط

مامان گل پسر و بانو مامان گل پسر و بانو ۱۲ ماهگی
بیایین براتون تعریف کنم دیروز رفتم پیش دکترم
اونجا تاریخ عمل و اینارا مشخص کردیم شد 3/10
حالا بیایین یکم راهنماییم کنید دکترم گفت بیا بیمارستان امام حسین یا سینا که هزینه امام حسین با اتاقق خصوصیش و اینا برام 22در میاد که گفتم مشکل مالی دارم گفت پس بیا هاشمی نژاد ولی من 9تومن زیر میزی میگیرم که بیام اون بیمارستان خداییش اولش زورم امد ولی چون به کارش اعتماد دارم و تجربه یه سزارین پیشش داشتم گفتم بهت خبر میدم واسعه بیمارستان حالا من این پولو دارم حول و هوش 30تومن همسرم روبراه کرده برا سزارینم
از اونجایی که من همراهی ندارم اگه برم هاشمی نژاد هیچکی نیست دستمو بگیره حتی با بچه کوچیک شکم باز شده همسرمم که نمیزارن بیاد تو بخش ولی اگه برم امام حسین هزینش کلا میشه با زیر میزی 17تومن با اتاق خصوصی 22-23 در عوض همسرم هست کارای بچه را میکنه خودمو کمک میکنه کارامو بکنم نظرتون چیه بنظرتون چیکار کنم
هاشمی نژاد برام با هزینه بیمارستان 10تومن نهایت در بیاد
ولی امام حسین 23تومن میشه همسرم میگه واسعه من فرقی نمیکنه هر کدوم فکر میکنی بهتره همونجا میریم
بنظر خودم امام حسین رسیدگیش اگع اتاق خصوصی داشته باشم بهتره از هاشمی نژاده که پره دانشجوعه
گفتم با شما هم مشورت کنم
مامان امیرعلی وزهرا مامان امیرعلی وزهرا ۱۳ ماهگی
پارسال همین شب ساکمو بستم تا دو نصف شب کارکردم اون لباسو بزار یخچالو دسمال بکش همه جارو مرتب کردم سه ازخونه حرکت کردیم به سمت بیمارستان میلاد
رفتیم پذیرش کارهای بستری رو انجام دادیم منو بردن طبقه بالا یه اتاق دادن گفتن منتظر باش ساعت شش میان سوند وصل کنن بعد بری عمل وایی چه حسی بود ازاون حس های غرور وناب مادرشدن پسرم من ثانیه هارو میشمردم برای دیدنت برای بغل کردنت بالاخره بردن اتاق عمل با شش هفتا آمپول بزور تونستن بی حسم کنن وایی چقدر اون آمپول ها دردناک بودن هنوزم که هنوزه اثر اون آمپول هاروحس میکنم بالاخره شکمم روبریدن وتو داشتی جیغ میزدی
آوردن نشونم دادنت چقدر کوچولو بودی دوباره داشتن شکمم رو میدوختن عملم وحشتناک سخت بود چون چسبندگی هم داشتم وبا خون ریزی جزئی
پسرعزیزترازجانم من تمام دردهارو بخاطر تو تحمل کردم چون بخاطر عشقی که بهت داشتم ودارم والان تو یک سالت شده من مدام دنبال تو میدوعم
عزیزترازجانم باتمام وجودم دوستت دارم تولدت مبارک انشالاه هزارساله بشی❤❤❤
مامان إلا مامان إلا ۱۲ ماهگی
دخترم امشب شد 11 ماهه باورم نمیشه 1 ماه دیگه میشه یکسال
یکسال پر از چالش چقدر عجیب بود میگم چ زود بچه ها بزرگ میشن نه
انگار همین چند ساعت پیش بود سرشو گذاشتن کنار چشمم😐😍
ب خودم افتخار میکنم واقعا بابت اینکه هیچ کس هیچ کس نبود حتی یذره برام نگه داره
بخدا در حالت نشسته دولا میشدم خوابم می‌میبرد
شده 6 بعد ظهر ناهار و صبحانه رو با هم خوردم
ولی بازم کم نذاشتم همیشه با روی خوش و خندان در رو روی همسرم باز کردم همیشه غذا آماده
شده بعضی وقتا خسته شدم داد زدم ولی خودمو سرزنش نمیکنم چون واقعا قوی بودم من
دو جا رو هیچ وقت یادم نمیره
اولین باری ک إلا سرماخوردگی گرفت
با همسرم بردمش دکتر
همون جا یه خانم با من بود دقیق بچه هاش هنسن دختر من یکم بزرگتر بودن
شوهرش مادرش یه خانوم دیگه همراش بود فقط دلداریش میدادن ناراحت نشه که بچه ش مریضه براش نگه می‌میداشتن قوربون صدقه خودشو بچه هاش میرفتن
اونجا واقعا به خودم و همسرم افتخار کردم که من توانایی اینو دارم از پس زندگی خودم بر بیام
پوتین مورد هم همین 13 بدر
ک رفتیم بیرون با همسرم خودم با یه ساعت تو خونه هم خودم هم بچه هم گوشت و وسایل و میوه و همه چی آماده کردم بعد رفتیم یجا نشستیم اتفاقا بین دو خانواده نشستیم هردو بچشون 2یا 3 ماه از دخترم بزرگتر بودن هر دو تا 3 ی 4 نفر کمکی داشتن بچه رو براش میخوابه میخوابوندن تو آغوش میگرفتن ک مامانه لذت ببره در حالی که من جامونو خیلی قشنگ چیدم تا همسرم آتیش روشن کرد گوشتارو سیخ کشیدم بعد إلا رو گرفتم خوابوندم همشون به من نگاه میکردن پچ پچ میکردن اونجا بود فهمیدم من چقدر قویم 🥹