پارسال همین موقع ها بود از ساعت ۹ صبح بیمارستان بودم‌‌ انقد استرس داشتم چون‌بچه سفالیک بودو باید طبیعی‌زایمان میکردم ولی من میخواستم سزارین یشم‌چون هم بچه‌درشت بود‌هم خودم خیلی میترسم‌ ‌از این طرفم بجز پدر مادرم با‌اینکه شوهر داشتم هیشکی‌پشتم نبود یاد اون موقع‌بابام گفت‌کل خرج بیمارستان خصوصی خودم میدم فقط بریم سزارین زایمان کن چون ۴۱‌هفته بودم ‌بابامم ‌که عاشق نوشه میگفت بچه خفه میشه چیزیش میشه‌ولی من به حرفش‌گوش ندادم میگفتم شوهر دارم‌بره کار کنه خرج عملو بده ولی کو گوش شنوا ‌‌ کاش اون روز‌به حرف بابام گوش میدادم‌میرفتم بیمارستان خصوصی اون پولو خرج خودم میکرد نه شوهرم بعدش ۴تومن پول گرفت ماشینو درس کرد‌‌درسته ‌اون روز ‌به لطف یه خانمی دکتر سزارین کردم به ملی استرسو ترس پسر گلم ساعت ۸شب به دنیا اومد ‌‌ولی بعد ۱۲ روز من بازم رفتم اتاق عمل دوباره بخیه هامو باز کردم ۶روز‌تو بیمارستان هر روز هر ۸ساعت یبار جای سزارین میشتن ‌انقد از درد جبغ میزدم بعد شش ردز دوباره رفتم اتاق عمل تو ۲۰‌روز سه بار عمل شدم نمیدم تقدیر بچمه یا جی الانم امر وز تولده ‌پسرمه من بعد‌دارم طلاق میگیرم ‌ درسته‌دلم‌گرفته ولی نمیدونم اگه‌پدرم مادرم نبودن نمیدونستم چیکار کنم الان میگفتم نمیخوام تولد بگیرم گفتن مگه دست خودته ‌باید تولد‌بگیرم ‌‌‌نمیدونم حالا ‌تولده پسرم شاد باشم یاغمگین ولی من تو این یه‌سال خیلی ‌سختی کشیدم فقط نمیدونم خدا چرا جواب بعضی بنده های بدشو نمیده ‌‌😭😭

۱۵ پاسخ

خیلی ناراحت شدم🥲ان شاالله از این به بعد آرامش ببینی گلم
حالا چرا ۳بار عمل مشکل چی بود؟

عزیزم تولدپسرنازت مبارک خداروشکرک شماپدرمادردارین دقیقادخارمنم یک سالویک ماهشه همین مشکلاتودارم ولی بااین تفاوت ک پدرمادرم فوت شدن دارم میسوزمومیسازم

ان شالله خدا بهت سلامتی بده گلم

عزیزم خیلی سختی کشیدی 😢
شغلی هم داری؟

راستی دردودلات رو تو بخش دورهمی بنویس
اونجا بازخوردا بیشتره چون خانوما روزمرگیاشونو اونجا مینویسن

برات آرزوی بهترینا رو دارم همچنین برای پسر گلت امیدت به خدا باشه خدا سایه پدر مادرتو از بالا سرت کم نکنه

عزیزم نمی‌دونم مشکلات با همسرت چیه اما اگر راهی داره بخاطر نورهان زندگی کن اون بچه از آلان آسیب خیلی زیادی میبینه💔💔💔💔

خدا پدر و مادرتو برات حفظ کنه و همیشه سایشون بالای سرت باشن
قدرشونو بدون بزرگترین ثروت داری عزیزم
یکی مثل من حسرت داشتن حضور و حمایتشو داره 😭😭😭

عزیزم خدای بنده های خوبشو بیشتر امتحان میکنه
حتماحتما سرنوشت قشنگ تری برات چیده
الان ک همچین پدر ومادر خوب وحمایت کننده ای داری معلوم ک خدا خیلی دوست داره
بعضیاهستن ک بخاطر نداشتن پدر ومادر یا حمایت نکردن اونا مجبورن ب یه زندگی ک هیچ علاقه ای بهش ندارن ادامه بدن
خداتو شکر کن بخاطر پدر مادرت
میشه علت جداییت رو بپرسم
منم در استانه جداییم ازروزای بعد طلاق خیلی میترسم😔

عزیزم انشالله بعد از این همه سختی کلی اتفاق های خوب برات میوفته در کنار گل پسرت ❤️❤️❤️

عزیزم چرا طلاق

الهی عزیز دلم حالا بازم خدا رو شکر که پدر و مادرت حمایتت میکنن و مطمئن باش آینده خوبی در انتظارته چرا میخای جدا شی عزیزم جدایی خوب نیست

بمیرم برات میفهمم چی میگی خداروشکر ی پسر سالم داری ک امید روزاته و تورو مشغول بچگیاش میکنه و ی پدر و مادری ک مثل کوه پشتت وایسادن اینا خودش ی نعمت بزرگه

بگردم برات عزیزم
خداروشکر بخاطر وجود پدر و مادرت
و مطمئن باش بعد هر سختی یه آسونی هست

امیدت به خدا باشه و بعدش به خانوادت و واسه پسرت یه مامان قوی باش
تولدش مبارک واسش حتما جشن بگیر یه دورهمی خانوادگی انشالله جشن دامادیش رو بگیری

سوال های مرتبط

مامان وروجکم🐣🍫 مامان وروجکم🐣🍫 ۱۳ ماهگی
پارسال همین روز و همین ساعت ک کوچولو بدنیا آمد وساعت ۱۱:35دقیقه بدنیا آمد من ۷ خرداد رفتم بیمارستان قبل از اینکه برم بیمارستان مراقبت داشتم رفتم بهداشت و ماما وزنم گرفت گفت وزنت خیلی رفته بالا تو یک هفته ۸ کیلو اضافه کردم و گفت خطرناکه باید الان بری متخصص من ساعت ۱۰رفته بودم بهداشت و گفت عصر برو و برام نامه نوشت و ومن وقتی که از بهداشت برگشتم خیلی ترسیده بودم و عصر شد ورفتم متخصص نبود و یه متخصص دیگه هم رفتم گفت الان نوبت نمیدم برگشتم صبح شد و بهداشت زنگ زد جواب ندادم و به شوهرم زنگ زدن و گفتن ب همسرت بگو بیاد بهداشت و من رفتم بهداشت بعد ماما گفت رفتی متخصص و من گفتم بله گفت پس نامه کو اون نامه ک برام نوشت باید بدم متخصص و متخصص جوابش تو نامه بنویسه ببینه ج مشکلی دارم و من بش گفتم آره رفتم ولی نامه تو خونه موند یادم رفته ببرمش با خودم و بعد ماما داد زد چرا نرفتی مگه من بخاطر خودم بت میگم برو برا سلامتی تو وبچه میخوام ومن ساکت هیچی نگفتم و خلاصه گفت باید عصر بری و من رفتم و متخصص بود و قبلا من خ ماما خصوصی هم گرفته بودم و رفتم برا ماما خصوصی قبل از اینکهبرم متخصص و جریان بشگفتم و برا سونو و آزمایش نوشت سونو و آزمایش انجام دادم ورفتم متخصص آزمایش و سونو نشونش دادم و سونو گفت خوبه فقط آزمایش گفت پلاکت خونت ‌پایینه اگه همین امروز زایمان نکنی خونریزی میگیری وخطرناکه هم واسه تو هم واسه بچه گفت الان پاتو میزان بیرون مستقیم میری بیمارستان من برگشتم خونه وسایلام جمع کردم رفتم بیمارستان و وجریان گفتم بعد آزمایش ازم گرفتن و من خیلی ترسیده بودم و دوست داشتم شوهرم پیشم بمونه بعد گفت شوهرت صدا بزنن ک بیاد امضا
مامان نویان مامان نویان ۱۳ ماهگی
پارسال اینموقه داخل بیمارستان بود و نویان رو به دنیا اورده بودم چه حال عجیبی داشتم از یه طرف بخاطر بیهوشی گیج و گنگ بودم از یه طرف نویان رو میدیدم و چقدر ذوق میکردم بهترین حس دنیا رو اون ساعت ها داشتم با اینکه کلی درد داشتم اما خوشحالیم بیشتر از درد خودشو نشون میداد امشب یکسال از اونشب میگذره و چقدر دلم تنگه برای ثانیه به ثانیه اون روز و شبا با اینهمه سختی که این یکسال کشیدم اما بازم خیلی زود گذشت انگار به یه چشم بهم زدن نویان یکسالش شد. بزرگ شدنشون شیرینه اما تموم شدن دوران نوزادیشون غمگینه من هنوزم خیلی وقتا میگم کاش برگردیم عقب کاش دوباره ۹ ماهه بشم دوباره نویانو بدنیا بیارم دوباره بدن کوچولوشو بغل کنم خیلی شیرین بود اون لحظه ها خدارو شکر میکنم برای اینکه بهم‌ لطف کردم و این حس و حال رو بهم هدیه داد مادر شدن واقعا عجیب ترین و شیرین ترین اتفاق دنیاست .. انشالله که خدا دامن تمام زنان دنیا رو که منتظر مادر شدن هستن سبز کنه و این حس زیبا رو بهشون هدیه بده🙏🏻