پارت سوم
بعدش بردن ریکاوری حدود نیم ساعت موندم دیدن حالم خیلی خوبه چون گفته بودن دو ساعت میمونم ولی چون عمل خوبی داشتم و خوب رفتم جلو بعد نیم ساعت انتقال دادن بخش.
همه داشتن از بچه هام تعریف میکردن خوشگل تپل زیبا 😍و سفید😁اونجا شکمم رو ماساژ دادن قسمت ریکاوری
بخش هم ماساژ دادن ولی چون من همچنان بی حسی داشتم دردی احساس نکردم و گفتن خودت هم هرازگاهی اینکارو بکن ک خون بیاد بیرون و لخته نشه منم به خواهرم گفتم هعی ماساژ میداد تا شکمم لخته ایجاد نشه
بعدش دو ساعت بچه هامو آوردن من هنوز صدام درنمیومد نمیتونستم حرف بزنم فقط با سر جواب بقیه رو میدادم خداروشکر بچه هام سالم و سلامت به دنیا اومدن و نرفتن دستگاه
دکترم فردا صبحش اومد منو معاینه کرد همه چی اوکی بود پزشک نوزاد هم بچها رو نگا کرد همه چی اوکی بود دیگ همون روز ساعت۲ظهر اینا بودن مرخص شدم.
بارداری خوب،زایمان سزارین خوب و عالی داشتم ولی فقط اونجا بد شد ک سرفه داشتم جای بخیه هام رسما میسوخت وقتی سرفه میکردم داد میزدم صدام همه جارو برمیداشت الانم همین دردو فقط دارم وگرنه همه چی خوب بود ولی این درد سرفه همچنان بامن باقیست و شب و روز رو ازم گرقته 😑

۱۶ پاسخ

کاش عکس نینیارو هم میزاشتی🥲😍

عزیزم خداروشکر ک زایمان خوبی داشتی ان شالله هرچی زودتر حالِ خودت هم خوب بشه بخاطر سرفه هات حتما آب ولرم پیشت بزار تا سرفه ت میاد یکم بخور کمتربشه سرفه ت
بچهای نازتو ببوس خوشبختیشونو ببینی ان شالله😍😚💐🫂

بسلامتی عزیزم مبارک باشه

مبارکه عزیزم قدمشون خیر باشه براتون
واااااای نگو منم دقیقا بعد عمل همین مشکلو داشتم البته من چون بیهوشم کردن گفتن اثر بیهوشی هست و انقد سرفه میکردم که نمیتونستم هیچی بخورم بخیه هام میسوختن تا صبح بیدار بودم کابوس بود برام تا یه هفته... فقط پیاز قرمز وآب پز کن گرم بخور آب رو آتیشه

مبارکه خوش قدم باشن چن کیلوبودن؟

قدمشون مبارک باشه

عزیزم میشه بگین وزناشون چقد بود؟؟

به سلامتی
مرسی که تجربتو گفتی❤️

من یکشنبه باید برم

چند هفته زایمان کردی؟

خدارو شکر که سالمید. مبارک باشه.
ان شاالله زیر سایه شما و پدرش بزرگ بشن

مبارکه عزیزم😍وزنشون چندبود

اسپری آبی سالبوتامون بزن ک سرفه نکنی. به مامان من دادن سر عملش.

عزیزمم قدمشون مبارک انشالله که خودتم زودتر خوب بشی ... کدوم بیمارستان بودی و دکترت کی بود

ب سلامتی مبارک باشه وای خوش بحالت خوب بوده همه چی

مبارررکه

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴:
نمیدونم چطوری توصیف کنم ی حس عجیبیه ک حاضرم هزار بار دیگه به اون لحظه برگردم عالی ترین حس بود 🥺
اومدن صورت پسرمو چسبوندم به صورتم و من بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم چقد داغ بود صورتش🥲
ببینین من ساعت ۱۰ و۲۰ دقیقه وارد اتاق عمل شدم ۱۰ ونیم بچم بدنیا اومد یعنی هرچی از تبحر و دست سبک دکتر عزیزم بگم کم گفتم 🤌
بعد پسرم و بردن و دکترم شکممو بخیه زد و فرستادنم ریکاوری
اونجا نیم ساعت بیشتر نموندم خداروشکر حالم اوکی بود فقط یکم میلرزیدم خیلی کم
ساعت ۱۲ من اومدم توی بخش و یکم بعد بچمو اوردن کنارم عین ماه بود
اثر بی حسی من خیلی زود رفت و من پامو تکون میدادم یعنی اینکه گفتن تو بی حسی تا چندین ساعت حس نداری برای من دروغ بود
هرچند ک دردام با شیاف قابل کنترل بود
فقط نگم از اون لحظه ای ک اومدن شکممو فشار دادن یبار تو ریکاوری یبارم توی بخش ک من هردوبار رو حس میکردم و درد داشتم اون ماساژ رحمی توی بخش منو کشت یعنی جیغ میکشیدم خونم با ی شدت زیاد ازم میریخت ،درسته به نفع خودمونه این ماساژ ولی مرگو جلو چشام دیدم
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۱ ماهگی
پارت پنج
زایمان سزارین
اوردش این ور پرده نشونم داد 🥺 خیلیییی حس خوبییی بود ایشالله ک همتون این لحظه رو تجربه کنید ❤️❤️بعد بردتش اون ور ک تمیزش کنن . همون لحظه که داشتن بخیه میزدن یه خانوم پرستاره اومد بهم گفت میخایم بالای لباستو پاره کنیم بچه رو لخت یه ساعت بزاریم رو بدنت (تماس پوست با پوست )
بچه رو اوردن گذاشتن رو سینم . خیلیییی حس خوبی بود خیلی باهاش حرف میزدم ولی این حس خوبه زود تموم شد چون حالت تهوعم برگشته بود . گفتم برش دارید دارم بالا میارم . بچه رو برداشتن یه ظرف گرفتن اگ بالا بیارم .
دکتر بیهوشی اومد باز امپول زد و یکم بعد خوب شدم . بخیه ها تموم شد و همه تبریک گفتن و بردنم ریکاوری . پتو انداختن رومو یکم بعد بچه رو گذاشتن رو سینم برای تماس پوست . و متاسفانه نتونستم اونجا شیر بدم چون سر سینم نوک نداشت . بعد ریکاوری بچه رو جدا منم جدا بردن تو بخش .
دم ریکاوری همسرم و خواهر شوهرام و مادرشوهرم و مامانم وایساده بودن که مارو دیدن🥹
مامان غوره مامان غوره ۱ ماهگی
تجربه سزارین در نیکان سپید قسمت دوم
خلاصه اون‌وقت شب آتلیه بیمارستان که تعطیل بود
دادذشم چندتا فیلم و عکس گرفت و جلو‌اتاق عمل منو‌تحویل دادن و خداحافظی کردیم
وقتی رفتیم داخل کل اتاق عمل ها تعطیل بودن و فقط من‌بودم‌واسه جراحی
سریع منو انتقال دادن رو‌تخت‌جراحی
دکتر بی حسی اومد توضیحات داد و کارش شروع کرد
اینم بگم بی حسی هم اصلاااا درد نداشت
سریع خوابوندن‌منو
دکترم اومد و یکم حرف زدیم
جو اتاق عمل‌خوب‌بود
جلوی منو‌پوشوندن و‌شروع کردن
کلااا ۵ دقیقه هم نشد صدا جیغای دخترم‌اومد
بعدشم بردن تمیزش کنن و‌دکترمم سریع بخیه زد
ساعت۱۲:۲۰ دقیقه شب من مادر شدم
تموم که شد انتقالم‌دادن ریکاوری
همسرم مامانم اینا‌اومدن بچه رو‌دیدن و یه نیم‌ساعتی ریکاوری بودم
چون اون‌تایم‌من‌فقط‌بودم‌سختگیری کمتر میکردن همسرم‌اومد‌یه سر پیشم
بعدشم ماساژ رحمی دادن و آوردن منو بخش
شوهرم گفته بود خصوصی میخایم ولی نداشتن دیگه یه دو تخته بهمون دادن که کسی نبود
شوهر و مامانمم موندن تو اتاق
اونجا یکم ماساژ رحمی دادن منو ولی بی حس بودم نفهمیدم
بعد دیگه دخترمم یه بار ریکاوری شیر خورد یه بار بخش و خوابید
دیگه صبح بهم گفتن چیز شیرین بخورم چندساعت بعدش سونداژم برداشتن و راه رفتم
یکم سخت بود ولی نه اونقدر که میترسیدم
پمپ درد هم داشتم شیاف هم میذاشتن واسم
دیگه اتاق خصوصی ظهر واسم خالی کردن رفتم خصوصی
کمپوت ایناهم خوردم شکمم کار کرد
دخترمم خوبه
و اینطوری شد که ۳۷ و ۲ روز نی نی ما اومد
پرستاراش خوبن ولی مدام باید پیگیری کنی
من از اینکه اورژانسی شدم و آتلیه نداشتن خیلی ناراحت شدم
ایشالله همگی به سلامت فارغ بشید
درکل اون همه ترسی که داشتم کشک بود🥰🥰
مامان 👧🏼A🐥S🤱🏼 مامان 👧🏼A🐥S🤱🏼 ۱ ماهگی
پارت بعدی ۲
تجربه سزارین دوم 🤰🏼🩸
بچه رو نشون دادن عکس گرفتن ازش خداروشکر سالم بود 🥺
بچه رو دیدم زدم زیر گریه ، خیلی احساساتی شدم
فقط منتظر بودم عمل تمام بشه منو ببرن بخش و لرز تموم بشه 😭
فکمو با دستم نگه می داشتم ولی نمیشد که نمیشد
ذکر میگفتم که این لرز تموم بشه ولی اصلا
عمل تموم شد بچه رو آوردن برای شیردهی
خدارو شکر چون تازه شیر داده بودم دختر بزرگم رو
شیر داشتم ، بچه شیر خورد
یه ربع تو اتاق عمل منو نگه داشتن ، وقتی می‌خواستن ببرن بیرون سریع بابام رو دیدم اومد نوازشم کرد و پیشونیمو بوسید🥺
بعد مادرم و مادر شوهرم اومدن 🥺
من آنقدر لرز داشتم هیچی رو چشمام نمی‌دید
رفتم بخش ، و ملاقاتی ها شروع شد ❤️
بی حسی که رفت ، شونه هام و دنده هام درد داشت ،
و نمی‌دونم چرا شکمم درد میکرد به غیر بخیه 🥲
بچه هم همش شیر میخواست
و چون من ساعت ۵ و نیم از اتاق عمل اومدم بیرون اصلا وقت نمی‌گذشت تو بیمارستان 🫠🙃
منم منتظر بودم صبح بشه ترخیص شیم از این محیط بریم بیرون
ساعت ۴ صبح اومدن و گفتن میتونی کم کم مایعات و یه چیز بخوری
چهار و نیم اینا خوردن رو شروع کردم 🫠
ساعت ۵ و نیم صبح اومدن سوند رو درآوردن ، درد نداشت ، سر دختر اولم سوند رو درآوردن درد داشت این یکی نه ،
بعد گفتن راه برو ، 😭
وااای که مگر میشد ، منم دستشویی داشتم ، حالا چجور برسم به دستشویی ؟!
ادامه پارت بعدی
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی زایمان سزارین

بعد از اون کلا متوجه نشدم کی به اخر عمل رسبدیم و من عملم ساعت ۷ شروع شد ۷:۴۵ رفتم ریکاوری و ساعت ۸ رفتم بخش زنان
درد خاصی نداشتم حتی تا ساعت ۱۲ منتظر دردای وحشتناک بودم اما خب فقط دردی شبیه درد پریود داشتم و بخاطر شکم بند و گرما یکم جای بخیه هام میسوخت
یکم استرس سردرد بعد از بیحسی رو داشتم برای همین سرم رو اصلا بالا نیاوردم بالشت هم نذاشتم کلا تا صبح و زیادم سرم رو تکون ندادم
ساعت ۳:۳۰ سوندم رو درآوردن که بعد از درآوردنش یکم سوزش داشتم بعد از اون چای نبات خوردم ‌و نیم ساعت بعدش سوپ و بعدش شروع کردم به راه رفتن
اولین بار سختیش اونجایی بود که میخواستم باند بشم چون بخیه هام درد میگرفت و میسوخت بعدش اوکی شدم
ظهرش دکتر اومد ویزیت و برای ساعت ۶ عصر مرخصم کرد
راستش خود عملم واقعا عالی بود و من تنها مشکلم این بود که بچه ام ان آی سی یو بستری شد و دکتر آنکال اون شب زیاد دکتر خوبی نبود خلاصه که من دیروز ساعت ۶ مرخص شدم پ امروز ظهر هم بچه امپ با رضایت شخصی آوردم خونه🙃
مامان دختر نورزندگی💓 مامان دختر نورزندگی💓 ۱ ماهگی
دخترم ۱۶اردیبهشت به دنیا اومد.سزارین شدم و بی حسی انتخابن بود اما پشیمونم قطعا سری بعد بیهوشی انتخابمه.چون همه میگفتن اون لحظه ای که بچرو بزارن بغلت خیلی لذت داره و فلان برا من یک ثانیا بود اونم اصن حسش نکردم چون خونریزی داشتم سریع بچه بردن که به من برسن.حالم خیلی خیلی بعدش بد شد سه ساعت ریکاوری بودم تا بردنم بخش اونجا هم تا چند ساعت حالمو نمی‌فهمیدم .سوزنش اصلا درد نگرفت ولی من از ترس گریه کردم .حین عمل قشنگ همه چیو حس می‌کنی از برش زدن فشار دادن.بعد ایقد فشار زیاد بود حس میکردم قفسه سینم داره می‌شکنه از بس فشار میدادن.جفتم پرویا بود و چسبیده بود وقتی کندن خونریزی زیاد کردم و مجبور شدن شریان رحمی رو ببندن.چهار تا قرص زیر زبونی بهم دادن حالت تهوع داشتم اما با قرصا کنترل میکردن .اما عوارضم داشت چهار ساعت مداوم میلرزیدم کل بدنم درد گرفته بود و چون بی حسی داشتم رو بدنم کنترل نداشتم .هر چی بود تموم شد و ایشالا واسه بقیه تجربه خوبی باشه و سالم بغل کنید کوچولوتون رو.سوالی داشتین در خدمتم در حد اطلاعات خودم🤍
مامان ماهان کوچولو 💙 مامان ماهان کوچولو 💙 ۱ ماهگی
تجربه ۳
لباس دادن و سوند وصل کردن رفتم سوند خیلی بد فقط خیلی دردناکه رفتم دیگه دیدن میلرزم دکتر های بیهوشی اینا کلا مرد بود ۳ تا مرد بودن خیلی کمکم میکردن خیلی خوب بودن گف نترس استرس نداشته باش
ولی خیلی میترسیدم بد اینکه امپول بی‌حسی زدن پاهام داغ شد خیلی ترسیدم بدش دیگه شروع کردن عمل و من نمیدیدم ولی حالم بد بود فقط خواب میرفتم اونام میترسیدن فشارم ۱۳ و نیم رفت گفتن خطرناکه عملم زیاد طول کشید ساعت ۱۰ ‌.نیم نفس من بدنیا اومد یکم گریه کرد اونقدری حس خوبی بود شنیدنش بدش گفتن وای خداروشکر به بچه هیچی نشده بند و کلا گره بود دور گردنش و دستش خیلی ترسیدم بچه رو بردن من ساعت ۱۲ تموم شد کلا شوهرم اینا خیلی نگران شده بودن هی پرستار میومد میگف شوهرش خیلی نگران میگه تموم نمیشه دکتر خیلی خوبی خدا ازش راضی بشه ماهانمو به من سالم بدنیا آورد چون خیلی خطر بود بچه من خداروشکر هزاران بار وزنش ۳۵۰۰ بود قدش ۵۲ خداروشکر همه چیش خوب مدفوع اینا نخورده بود خداروشکر نفسم سالم بدنیا اومد خیلی عذاب کشیدم طبیعی خیلی سختر سزارین هم سخته ولی روز اولش بدتر عذابناکه سوند و که برداشتن یکم راه رفتم احساس کردم خوب شدم ولی سزارین بهتر از طبیعی چون طبیعی دردش خیلی بد خیلی من نتونستم تحمل کنم ولی بخدا همه دوستانی که تو گهواره دارم و همشون دعا کردم موقع زایمانم کلی همه رو دعا کردم اونایی بچه میخوان اونایی باردارن سالم بغلش بگیرن واقعا بارداری سخته زایمانم سخته خیلی خدا به همه بارداری راحت و زایمان راحتی قسمت کنه انشالا الانم ماهانم پیش مامانش خوابیده خداروشکر ممنونم بابت همه دعاهاتون دوستان عزیزم❤️❤️