۶ پاسخ

ولش کن حتما واسه دعا و این چیزا گفته

قدیمی فکرمیکنندکه ممکنه دعاوطلسم کنه مامان منم ازبعضی کسایی که میشناسه ومیدونه تواینجورچیزاست میگه نخورم

اینجور چیزها رو اصلا نباید ب مادرشوهر بگی
خواسته حس منفی بهت بده ... بیخیال بهش فکر نکن

خواسته حرفی زده باشه بخور بابا

بیخی بابا زر مفت زده

ولش کن میخواسته یچیزی بگه

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ سالگی
تجربه cvs
تو بارداری اول کلن ما قوی شدیم از بس سونوگرافی میرفتیم و هزار و یک مریضی به ما میگفتن خیلی سختی کشیدم سر بارداری اولم دیگه تجربه شد برام پیش دکتر خوب و سونوگرافی که پریناتولوژی باشه برم خلاصه موقع ان تی رفتم وقت سونوگرافی گرفتم و دکتر نمیدونست چجوری بهم بگه و خیلی فهمیده و مهربون بود گفت همه چی خوبه ولی انی تی بالاست با دکتر مشورت کن خندیدم و گفتم دیگه تا تهشو فهمیدم بارداری اولمم همینجوری بود خداییش از اینکه دوباره راه سختی در پیش دارم خندم گرفت و تلفنی به همسرمم گفتم و منتظر بودم دکتر بیاد و مشورت کنم چون باید یا سلفری انتخاب میکردم یا آمینوسنتز
با دکتر صحبت کردم و گفت انتخاب با خودته گفتم هر چی شما بگید ولی تا ۱۶ هفته خیلی سخته من صبر کنم اونموقع جنین بزرگتر میشه گفتم نظر شما چیه گفت ما طرفدار نمونه برداری هستیم و گفت الان که ۱۲ هفته هستی میتونیم از جفت نمونه برداری کنیم و تو هم تا ۱۶ هفته واسه آمینو سنتز صبر نکنی و اینم گفت یک درصد احتما سقط هست و همسرم صحبت کردیم و به دکترم مثه همیشه اعتماد کردیم و همون روز با رضایت خودمون نمونه برداری از جفت cvs انجام دادیم فک میکردم دردش مثه امینو سنتز اما دردش خیلبییییییی خیلییی بیشتر بود و خیلی فشار میدادن که سرنگ نمیدونم چی بود به جفت برسه یعنی مردم و زنده شدم و خیلی درد داشت و فقط اون پرزهایی که از جفت کنده بودن ازمایش میشد و من تا چن روز درد داشتم و نمیتونستم خوب راه برم چون جفتم بشدت درد داشت و از طرفی بخاطر پسرم اصلن استراحت نداشتم
خلاصه الان ۱۰ روزه انجام دادم حالم بهتره و اما هنوز سونوگرافی برای سلامت جنین نرفتم ولی توکلم به خداست انشالله هر چی خیره
گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه در کنار سنگ نگه میدارد 😊
مامان سیاوش‌وکیارش مامان سیاوش‌وکیارش ۲ سالگی
سلام مامانا خوب هستین عزیزای دل ی راهنمایی می‌خوام ازتون
من اونموقع ک ازدواج کردم مادر شوهرم سکته کرده بود نمیتونست راه بره بخاطر همین بعد اینکه من عروسی کردم من خونشون پخت‌وپز و آب جارو میکردم
قبل من هم جاریم بود
بعد اومد بعد چهار سال من باردار شدم با اینکه دوقلو بودم و لکه بینی داشتم ولی باز رفتم تا یکی دو هفته قبل زایمانم ک هم لکه بینی گرفتم هم سنگین شده بودم دیگه نتونستم برم یکی دوروز جاریم رفت بعد اون قهرمرد رفت خونه مامانش گفت من ی وعده میام براتون غذا درست کنم پدرشومینا هم گفتن شام بیا خلاصه این فقط شبا واسه شام درست کردن میرفت منم واقعا وجدانم قبول نکرد پیرزن پیرمرد ناهار نداشته باشم یا غذای مونده شبو بخورن خونه ناهار درست میکردم می‌بردم براشون یجورایی مثل ناهار شد با من شام با اون تا اینکه بچه‌هام ب دنیا اومدن بعد زایمان هم همینطور باز من ناهار میزاشتم اون شام بچه‌های من ک هفت هشت ماهشون شد رفتم ب جاریم گفتم بیا نوبتی کنیم یروز تو برو یروز من یمدت هم اینجوری کردیم ک خانم هوس بارداری کرد ک دوتا دختر داره پسر نداره رفت دکتر واسه ای یو ای بعد اون رفت نمیدونم چی رحم عمل کرد یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعدش اومد مادر شوهرم فوت کرد تو مراسم مادرشوهر آپاندیس جاریم ترکید رفت عمل باز یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعد اونم رفتiuiکرد یمدت اومد باز افتاد ب لکه بینی دیگه تا الان ک بچه‌هاش نزدیک یکسالشونه نیومده من رفتم