پارت سوم
دکترمم نبود و من نمیتونستم طاقت بیارم..
دو سه ساعت بعد با خواهرم رفتیم بیمارستان فلسفی که بتونیم دکترمو پیدا کنیم..
رفتیم اونجا گفتن ایران نبستن نمیتونیم تماس بگیریم
و برای شما هم نمیشه کاری کرد اگه وثوق گفته خب کلیه نیست و امکان نداره بیاد، محاله حرفش اشتباه بشه
دوباره با دل خون برگشتم خونه...
اینبار دیگه مامان و بابام فهمیدن
بهشون گفتم حتا ب داداشهام نگن.
بعد زنگ زدم ب پانیذ «مامان آریاز توی دوستام هست» داستانو گفتم و از پانیذ شماره موبایل دکترمو گرفتم
به دکترم پیام دادم توضیح دادم چی شده
ارومم کرد
گفت نمیخواد بری امینوسنتز یا سلفری
صبر کن یه هفته بعد سونو رو تکرار کن
اگه میتونی برو تهران پیش فلان دکتر سونو بده
اگه گفتن کلیه نیست اون موقع همون تهران برو فلان جا امینوسنتز بده گرچه این مشکل هیچ ربطی به امینو نداره ولی محض اطمینانه..
گفتم باشه
من تماااااااااام سایت‌ها رو خوندم تمام مقاله ها رو خوندم
کللللل گهواره رو زیر رو کردم تا شاید کسی مثل من باشه
فقط یکی دو نفر بودن اون موقع
از گریه کور شدم
با دکترهای تهران ویژیت انلاین گرفتم
بی فایده بود
هر راهی میرفتم در بسته بود
۵ روز گذشت و من بازم نتونستم طاقت بیارم
به دکترم پیام دادم گفتم برم پیش سالومه مقصودلو ؟ کفت بری تهران بهتره اما اگه طاقت نداری برو
زنگ زدم نوبت گرفتم قرار شد عصر برم

۸ پاسخ

کلا فکر کنم کساییکه اون سال تخصص گرفتن گند درومدن😁
منم گرگانیم اما تهران زندگی میکنم اینجا پیش همکلاسیش دکتر بلاش میرفتم دقیقا مثل وثوق گند اخلاق انقدددد بددد بود همین میرفتم تو مطبش فشارم میرفت بالا اخر باهاش بحثم شد و دکترمو عوض کردم.

خب ادامش چی شدجواب سونوچی بود خدایااااا
امشب ازدستت دیوانه میشم

بالاخره نتیجه سونو را نگفتی

منم از وثوق خیلییی. بدم میاد.

خیلی از وثوق تعریف می‌کنند
ولی منم از رفتارش خوشم نیومد دیگه پیشش نرفتم
ان شاالله که آخر داستان تون خوب پیش بره

وای چقدر سخت گذشته برات خدا چقدر بهت صبر داده

خوب بقیه ش 🥺وایی ک من همچین روزایی ا با وثوق گذروندم

چقد سخت

سوال های مرتبط

مامان حسین🤍 مامان حسین🤍 ۶ ماهگی
پارت پنجم

بعدم هرچی ب دکترم گفتم ۲۴ هفته برم دوباره چکاپ گفت لازم نیست نذاشت
۲۸ هفته برو سونو وزن وکلیه هم چک کن
گفتم باشه
خیلی روزهای سختی بود
بخدا یادم میاد که هیچ لذتی نبردم ب کنار
چقدر عذاب کشیدم چقدر گریه کردم دلم برا حسین میسوزه که آنقدر بهش استرس دادم ..
رسیدم ب هفته ۲۸
و دوباره باید میرفتم پیش سالومه ای که با روان ادم بازی میکرد..
رفتم گفت کلیه راست رو نمیبینم!
گفتم یعنی چی خودتون گفتین با اندازه‌های نرمال توی لگنه!
گفت الان نمیبینم ممکنه باشه ممکنه نباشه!
مگه دست منه خانوم ؟؟ اینارو دکترت باید بهت توضیح بده
اون نمیده برو پیش متخصص کلیه
به من چه! من وظیفمه بگم هست یا نیست که میگم نیست
الان به لگن بچه دسترسی ندارم نمی‌تونم اونجا رو چک کنم
احتمالن توی لگنش باشه ولی من الان نمیبینمش!
از در اومدم بیرون زاار میزدم بلند بلند..
شوهرم میگفت هست مطمعن باش توی لگن هست
مامانم میگفت هست خواهرم میگفت دلتو بزرگ کن تو مادر شدی
نمیتونستم فقط زار میزدم خدارو صدا میزدم ائمه رو صدا میزدم
میگفتم غلط کردم گفتم سرجاش باشه اصلا توی لگن باشه
حالا تماااااااام دکترها بدون استثنا میگفتن حتی اگه یک کلیه نداشته باشه هیچ مشکلی پیش نمیاد
خیلیا اصلا متوجهش نمیشن
من شده بودم یه آدم بی سواد که درک نمیکرد..
پانیذ اومد پیشم
میگفت من بابابرگم مامانبزرگم تک کلیه ن نمیدونم فلانی یه کلیه داره همشون سالم سالمن
من بازم حرف تو کله م نمیرفت
دلم خون بود چشمام خون بود
مامان حسین🤍 مامان حسین🤍 ۶ ماهگی
می‌خوام چیزی تعریف کنم که باعث شد من پوستم کنده بشه جون بدم
از حاملگی زایمان بچه داری لذت نبرم
الهی شکر که خیر بود اخرش..
پارت اول:
از روزیکه تستم مثبت شد همه چیز من عالی بود
خوب نه, عالی! از عدد بتا بگیر تا ان.تی
۱۷ هفته و ۶ روز بودم که رفتم آنومالی
با خواهرم رفتم که جنسیتو دکتر ب خواهرم بگه و بریم برای جشن
خوش و خرم رفتیم تو
دکتر درویشی گرگان..
هرچیزی می‌دید می‌گفت خوب نیست عالیه
فقط میگفت عالی عالی عالی..
تا دیدم چند لحظه‌ست سکوت کرده
ترسیدم
گفتم آقای دکتر چیزی شده؟
گفت نه بهت توضیح میدم
خواهرمم داشت فیلم می.گرفت..
گفت ببین همهچیزش عالیه ولی کلیه راست نیست!
گفتم یعنی چی؟
گفت نترس دخترم یک کلیه نداره, ۲۴ هفته دوباره بیا ببینم..
بعد تو چشمام نگاه کرد گفت صورتت جوریه که درم میخواد الان بغلت کنم کمکت کنم گفت گوش بده من خدا نیستم من ندیدم شاید هست
این دستگاهه با سایه کار میکنه شاید این نشونم نداد شاید من ندیدم
شاید توی لگنشه من الان نمیبینم
اصلا بخواب دوباره ببینم، بذار توی لگن جنین‌ رو ببینم
نگاه کرد نگاه کرد
خواهرمو صدا کرد گفت ببین یهچیزی میبینم اما مطعمن نیستم که کلیه باشه
برو ۲۴ هفته بیا
اگه هم تک کلیه باشه هیچ اشکالی نداره, انقدر ادما هستن ۵۰ ساله ۶۰ ساله میان اینجا تازه میفهمن یه کلیه ندارن
برو ۲۴ هفتگی بیا..
زدم زیر گریه گفتم طاقت ندارم دکتر
گفت بروپیش دکترت! گفتم مسافرته تا یه هفته نیست..
گفت بذار زنگ بزنم ب دکتر وثوق برو اونجا
گرگانیا میشناسنش, پریناتولوژیسته
نمی‌دونم چجوری اومدیم بیرون
من و خواهرم راه میرفتیم اون دستمو میکشید راه میبرد
من گریه میکردم
هنوز امید داشتیم..
پیاده داشتیم میرفتیم تا مطب وثوق
مامان حسین🤍 مامان حسین🤍 ۶ ماهگی
پارت ششم
هی میخوندم و میدیدم تک کلیه بودن هیچ مشکلی نیست چون بدن جوریه که اون یکی کلیه بزرگتر میشه و کار هردو رو انجام میده
دکترم همینو میگفت
دکترهای کلیه که ویزیت میگرفتم همینو میگفتن
باز کلیه لگنی که هیچ فرقی با نرمال نداره.
نگاه میکردم اب دورش نرمال
ورم نداره
تک شریانی هم نیستم
همه چیز عالیه
پس چرا اینجوری شد ؟
من اروم نمیشدم که نمیشدم..
روزها و شب های من با گریه می‌گذشت
رسیدم به ۳۶ هفته
همه گفتن برو مقصودلو بازم گفتم نمی‌رم اسمون ب زمین بیاد نمیرم..
رفتم ساغر... خیلی معطل شدم اما ارزششو داشت..
رفتم تو
دکتر گفت ایا مشکلی یا مسئله‌ای هست؟
گفتم همه چیزش عالی عالی فقط یک کلیه لگنی
گفت این که اصلا مسئله ای نیست
این نرماله
نمیدونم چرا ب خاطر لحنش بود یا چی
یهو قلبم اروم شد
سونو کرد گفت همه چیزش عالیه بیست
گفتم کلیه هارو میشه ببینید؟
گفت باشه
دل من عین سیر و سرکه میجوشید
گفت دستاش روی پهلوهاشه نمیتونم ببینم.
دوباره فس شدم ولی با حال خوب اومدم بیرون
بازم گریه می‌کردم بازم غصه میخوردم..
دو هفته گذشت و رسیدم ب رپز اتاق عمل..
توی اتاق عمل دستیار دکتر بهم گف ب منم گفتن دور قلب بچم آب هست
اما ب دنیا اومد نبود
مطمعن باش برای تو هم نیست
بچه رو ک دراوردن گفتن این از ماهم سالمتره
بعد دکترم اومد گفت ب دکتر اطفال بگو این قضیه رو.
بازم من گریه میکردم عین دیوونه ها.. اشک می‌ریختم
بخدا از جون و دل از بچم لذت نبردم چون فقط توی ترس بودم..
دکتر اطفال گفت ببر سونو..
حالم از اسم سونو بهم میخوره
از اون ژل لعنتی
از. اون مانیتور
مامان حسین🤍 مامان حسین🤍 ۶ ماهگی
پارت هفتم
همون روز پانیذم زایمان کرده بود، داشت مرخص میشد اومد پیشم
دم گوشم گفت حداقل تا سه ماهگی صبر کن و بهش فرصت بده..
شوهرمم گفت نمیخواد ببریم
ببریم که چی بشه؟ اگه بگن تک کلیه هست یا کلیه لگنی هست با فهمیدنش چی عوض میشه؟
مامانم مثل شوهرم میگفتن بچه سالمه مشخصه
خواهرمم میگفت مهم اینه بچه سالمه چه با یک کلیه چه با لگنی چه با دوتا..
اوم م از چت جی بی تی پرسیدم
گفت تا یک سال ممکنه زمان ببره کلیه بچه ها تکمیل بشه
دیگه گفتم ولش کن تا سه ماهگی صبر میکنم..
چی بهم گذشت؟ استرس خفقان گریه..
سه ماهه شد ترسم بهم غلبه کرد نبردمش
تا اینکه چند روز پیش پانیذ بهم زنگ زد
گفت ببرش دیگه باید بدونی چون مثلا یه جراحی یا زخمی پیش بیاد در مواقع حساس، باید بدونن کلیه دقیق کجاست که جراح اشتباه نکنهو ب کلیه اسیب نزنه..گفت یاسی ببرش دیگه الان وقتشه..
بازم نتونستم..
اینجا با چندتاتون توی پی وی صحیت کردم..
با چت جی بی تی صحبت کردم
و بلاخره امشب که ۱۰ روز مونده به پنج ماهگی
بدون اینکه ب مامان بابا و خواهرم بگم
فقط ب شما گفتم و بردمش سونو
مامان حسین🤍 مامان حسین🤍 ۶ ماهگی
پارت چهارم
۱۸ هفته و ۲ روز شدم
رفتم پیش مقصودلو گند اخلاق
گفت واسه چی اومدی؟ گفتم آنومالی
اصصصلا نگفتم قبلا رفتم و اینجوری شده
در همون حال که داشت منو سونو میکرد با دستیارش شروع کرد به حرف زدن
راجع به کنکور فلان کس.. منو داری دارم از استرس میمیرم
هی با خودم میگم نکنه الان داره حرف میزنه دقت نکنه
دستیارش هم از قبل اومده بود گفت هیچ حرفی نزن
با ترس و لرز گفتم خانوم دکتر؟ اینو ک گفتم یه جوری نگام کرد گفت خانوم ساکت کارم تموم نشده عجله داری مگه؟ میخوای ول کنم؟ برو بیرون یه دور بزن بعد بیا! ول کرد!!
اروم گفتم ببخشید ادامه بدین..
ادامه داد و دیدم ب انگلیسی ب دستیارش گفت کلیه راست الان دم دستم نیست برمیگردم میگردم..
دق کردم دق...
رفت بقیه چیزها رو گفت دوباره برگشت گفت کلیه راست با اندازه های طبیعی ولی در موقعیت لگنی.
اخ نمیدونین چه خالی شدم..
چون دکتر درویشی گفته بود اگه توی لگن باشه ممکنه بره بالا اگه هم نره هیچ اشکالی نداره و کاملا مثل کلیه طبیعی هست.
تموم ک شد گفت خانوم هکه چیز طبیعیه پاشو
گفتم مشکلی نیس؟ گفت دکترت بهت میگه
اومدم بیرون منو شوهرم همدیگرو بغل کردیم و گریه...
چقدر نذر و نیاز کرده بودیم..
سریع ب دکترم پیام دادم درجا سین زد
گفت اصلا امینوسنتز نمیخواد جنین سالمه فقط برو اکوی قلب خیالم راحت بشه
شوهرم دیگه اروم شده بود اما من هنوز میخواستم که بره سر جای خودش.. مادرم دیگه..
اکو دادیم و قلب سالم بود
اونجا ب دکتر اسماعیلی ک گفتم کلیه اینطوریه
گفت ببین من بهت قول میدم بعد تولد ببری رفع شده
چون من همه بچه‌ها رو یه بار نمی بارداری میبینم یه بار دو هفته بعد
و خیلی از مسائل خود ب خود حل میشه
بعدم
مامان مهیار مامان مهیار ۵ ماهگی
زایمان طبیعی - پارت 1

37 هفته بودم و هیچ علائمی از زایمان نداشتم. مثل هر هفته رفتم پیش دکترم برای چکاپ و اون گفت هفته بعد بیا تا معاینه لگنی برات انجام بدم.
38 هفته، رفتم مطب و دکتر اونجا نبود، گفت برید بیمارستان، شیفته. رفتیم بیمارستان و بخش لیبر نوار قلب گرفت و همه چیز خوب بود. تلفنی برای دکترم توضیح دادن و اون تایید کرد. چون برای معاینه استرس داشتم و آنقدر همه بد گفته بودن، میترسیدم، حرفی از معاینه نزدم و برگشتم خونه.
38 هفته و 3 روز بودم، بچه از صبح تکون نمی‌خورد. شیرینی خورده بودم و دراز کشیده بودم بازم خبری نبود. تا بعد ظهر صبر کردم و بازم تکون نمی‌خورد.
به شوهرم گفتم، سریع با مادرش تماس گرفت و منم یه دوش سریع گرفتم و شیو کردم و رفتیم بیمارستان.
اونجا سونو هام رو دید و نوار قلب ازم گرفت. 5 تا حرکت داشت و گفت خوبه طبیعیه. اما خودم راضی نبودم. نسبت به قبل خیلی آروم بود. اونجا گفت دراز بکش معاینه‌ات کنم. من یهو گرخیدم 😅 لحظه آیی که ازش فرار میکردم سر رسید.
پرستار خیلی خیلی مهربون بود. ازم پرسید تا حالا معاینه شدی، گفتم نه. گفت خب شلوارت رو در بیار، یه پات رو کامل بده بیرون و دراز بکش.
انجام دادم اما از خجالت داشتم میمردم و همش پام رو جمع میکردم. اومد نشست روبروم و پاهام و باز کرد و دستش و کرد تو. دو تا نکته برا کسایی که تا حالا معاینه نشدن:
اول اینکه اصلا خجالت نداره. من فکر میکردم همش میخواد نگاه کنه، اما اصلا نگاهش به سمت دیگه بود و فقط دستش و برد، اونم در حد چند ثانیه. آنقدر حرفه‌ایی برخورد کرد، اصلا احساس معذب بودن به من دست نداد.
دوم دردش. خیلی خیلی کم بود. کاملا قابل تحمل بود. از درد رابطه داشتن با شوهر هم کمتر بود. اصلا نگران نباشید.
ادامه دارد...
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
پارت چهارم هیدرونفروز کلیه یا ورم کلیه بچه
دوستان این عمل برای اینه که اون قسمتی که مجرا تنگ هست رو باز کنن و یه لوله پلاستیکی میزارن داخل مجرا تا یک ماه و نیم باشه و بعد اونو برمیدارن تا مجرا گشادبشه و ادرار راحت خارج بشه
اینم بگم از روزی که پسرم رو پیش دکتر بردم یعنی حتی قبل از اینکه عکس ها گرفته بشه دکتر برای پسرم انتی بیوتیک نوشت و هرشب باید بخوره تا ورم کلیه باعث عفونت ادراری و بیشتر شدن ورم نشه و این دارو خوردن حتی تا سه ماه بعد عمل دوم هم ادامه داره و چیز طبیعی هست
تقریبا بعد یک ماه و ده روز پسرم رو دوباره بردم بیمارستان و از صبح ساعت ۸ بهش شیر ندادم ساعت یک و نیم رفت اتاق عمل و دو و نیم اوردنش پیشم
این عملش برای خروج لوله هست ولی جراحی باز نیست و لوله رو از طریق مجرای ادراری خارج کردن .بیهوشیش خیلی کم و سبک بود و در اصل باید بی حسی موضعی زده بشه ولی چون نوزاد هستن و گریه میکنن بیهوشی کامل داره تا اذیت نشن
اینبار دیگه سوند و لوله ای نداشت و فقط یه سرم بهش وصل بود و همون عصر هم مرخص شد و پسرم اصلا اذیت نشد
دو ماه دیگه باید ببرمش ازمایش ادرار بده و چهار ماه بعد هم باز عکس هسته ای بگیره که ببینیم کارکرد کلیه چقد برگشته
خب اینم از تمام مراحل کار هیدرونفروز کلیه نوزاد
حالا نکته های اصلی رو بگم
برای بعضی بچه ها ورم کلیه خیلی خفیفه و خود به خود رفع میشه
برای بعضی ها متوسطه که باید انتی بیوتیک بخورن تا رفع بشه
برای بعضی ها هم مثل پسر من شدیده که نیاز به جراحی داره
خانوما اگه بچتون این مشکل رو داره و ورم متوسط تا شدید هست اصلا سهل انگاری نکنین حتی یه روزم عقب نندازین چون روز به روز کارکرد کلیه رو کمتر میکنه و خدایی نکرده کلیه اش رو از دست میده
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
پارت دوم در مورد هیدرونفروز یا ورم کلیه بچه
بعد پسرمو بردم عکس رنگی گرفتن که متوجه بشیم ایا برگشت ادرار به کلیه هست که باعث ورم شده یا تنگی لوله حالب هست
داخل عکس رنگی برگشت ادراری نشون نداد و رفتیم برای عکس هسته ای
عکس هسته ای دو مرحله داره .مرحله اول تزریق ماده رادیو اکتیو انجام میشه بعد سه ساعت بچه رو میبرن داخل یه دستگاه و حدود بیست دقیقه عکس برداری انجام میشه .حین عکس برداری میشه بچه رو برداشت اروم کرد خوابوند .یعنی اینکه عکس برداری خیلی راحتی هست و اصلا بچه اذیت نمیشه و خودم و همسرم تماما کنارش بودیم
مرحله دوم عکس برادری یک هفته بعد انجام میشه که اونم اول تزریق داره بعد میره زیر دستگاه ولی اینبار باید حدود یک ساعت زیر دستگاه باشه که من پسرمو خوابوندم و اصلا اذیت نشد
بعد جواب این عکس هارو بردم پیش دکترش و متوجه شدیم که کلیه سمت راست که ورمش بیشتر بود کارکرد کلیه رو کم کرده و از ۵۰ به ۲۶ رسونده
اینم بگم گه اگه کارکرد کلیه به زیر ۱۰ برسه میشه نارسایی کلیه و به احتمال ۹۰ درصد باید کلیه رو برداشت و من پشیمون شدم که چرا همون ۱۰ روزگی بچمو نبردم برای این عکس ها و درمانش تا کلیه بچم کمتر اسیب ببینه
اینم بگم برای مامانایی که دلتون میسوزه تا بچه تون عمل بشه
هرچه قدر که بچه بزرگتر بشه ادرار بیشتری تولید میکنه باعث فشار بیشتری به کلیه میشه و همین کلیه رو کامل از کار میندازه
بعد دکتر بهمون گفت که هردوتا کلیه های بچم تنگی لوله حالب داره ولی یکیش خیلی شدیده واون یکی شکرخدا کمتره و بعدا هم میشه بهش رسیدگی کرد ولی اون یکی کلیه که کارکردش کم شده رو باید هرچی زودتر عمل کرد و اون لوله رو باز کرد تا کلیه از کار نیفته
ادامه در پارت ۳