سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 روزهای ابتدایی تولد
تا الان چند بار اومدم تجربه زایمان بگم ،وسط نوشتن یهو درگیر بچه شدم وقت نشد 🫡
پس بریم برای خواندن یه تجربه دیگه:
پارت ۱:زایمان طبیعی فیزیولوژیک:۳۹ هفته وشش روز
اول بگم من توی رویاهام همیشه ۳۷ هفته و پنج روز زایمان کرده بودم و همیشه اماده این تاریخ بودم😬
از قضا ۳۷ هفته و پنج روز رفتم معاینه لگن و دکتر گفت دهانه رحمت یک سانت بازه و کیسه آبت بمبه شده،با یه انگشت معاینه تحریکی کرد و گفت با این وضعیت اگر بیشتر ورزش کنی احتمالا تا آخر هفته زایمان میکنی،منم با تعجب و خوشحالی که اوو چه پیشرفتی قرار داشته باشم ورزش ها و پیاده روی هارو با شدت بیشتر شروع کردم.
البته بگم من همون شب دردام منظم شد و تا صبح درد داشتم و موکوس دفع کردم و فکر میکردم همین امروز فردا زایمان میکنم.اما صبح روز بعد دردام کامل قطع شد ولی خب من انرژی گرفته بود و روزانه یه ساعت نیم ورزش القایی و یه ساعت و نیم پیاده روی رو انجام میدادم.
اما خب روزهای هفته میگذشت و من دردی نداشتم دیگه با دکترم‌ تماس گرفتمو شرایط گفتم و گفت اگر دردت نگرفت بیا مطب.
مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲:منم ۳۸ هفته و پنج روز دوباره رفتم مطب و با اون حجم فعالیت فکر میکردم سه سانت باز شدم حداقل ولی بعد معاینه دکتر گفت دو سانتی و کیسه آب هنوز بمبه‌س ولی با سلام‌و صلوات با دو انگشت معاینه تحریکی کرد و بعدش لکه بینی داشتم ولی با این تفاوت که بعد معاینه ای که سنگین تر از قبلی بود هییییچ دردی نداشتم و دکتر گفت اگر دردت نگرفت هفته بعد همین موقع بروسونو و مستقیم برو بیمارستان چکت کنن و بعدش ۲۷ خرداد که چهل هفته کامل میشه برو‌زایشگاه برای بستری ‌و القای زایمان با سنتو همون سرم‌فشار🫠
منی که از هفته قبل آماده زایمان بودم به شدت از لحاظ روحی بهم ریختم و به این نتیجه رسیدم که تلاش هام بی فایده بوده.
چون من از ۲۶ هفته ورزش میکردم،از ۳۶ هفته گل مغربی مصرف میکردم و ورزش القایی و پیاده روی و ...
به قدری تو‌اون یه هفته ورزش کردن که یه کیلو‌کم کردم.
با همسرم که صحبت میکردم بهم گفت مهم اینه تو تلاشت کردی و باقی رو باید بسپری به خودش و منم واقعا معتقدم به حرفاش،یکم با خودم بالا و پایین کردم دیدم راست میگه،هرکاری که خدا بخواد ته تهش همون میشه و شل کردم به تمام معنا
مامان دلا🧚🏻 مامان دلا🧚🏻 روزهای ابتدایی تولد
مامان آهو مامان آهو ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
سلام به همه مامانا و دوستای قشنگم که تو این چند ماه همراه من بودن بعد یک ماه بلاخره تونستم بیام تجربمو براتون به اشتراک بزارم .
من از سزارین وحشتناک میترسیدم فوبیا داشتم از جراحی برا همین طبیعی انتخاب کردم همه هم میگفتن راحته شروع ورزش هام از هفته ۳۳ بود ورزش های مربوط به هفته ۳۷ رو هم همون ۳۳ شروع کردم که زودتر زایمان کنم به چهل هفته نکشه و دخترم اردیبهشت به دنیا بیاد چون همسرم اردیبهشتی بود دوست داشتم دخترمم همین باشه
خلاصه ورزش هامو هرروز انجام میدادم پیاده روی میکردم دوش آب گرم می‌گرفتم شیاف میزاشتم زعفرون دم شده تخم شربت و خاکشیر کمپوت آناناس می‌خوردم رابطه بدون جلوگیری داشتم خلاصه همه کار کردم که زایمانم راحت باشه و زودتر هم باشه هفته ۳۸ که شدم هرروز که میرفتم پیاده روی سعی میکردم حمام کنم اصلاح کنم لاک بزنم آرایش کنم موهامو اتم میکردم به خودم می‌پرسیدم میرفتم میگفتم شاید که تو مسیر دردم گرفت و رفتم هرروز آرایش میکردم مو اتو میکردم میرفتم پیاده روی دردم می‌گرفت نفسم بند میومد میگفتم الآنه که بیاد وسط خیابون یه دردی می‌گرفتم که نمی‌تونستم یه قدم بردارم بزور خودمو میرسونم خونه و نیم ساعت بعدش خوب میشدم چند بار این اتفاق برام افتاد عصرا که میشد درد شدید می‌گرفتم نیم ساعت چهل دقیقه بعدش خوب میشدم یه روز که خیلی ناراحت بودم تکونای بچم ضعیف بود