🌱͟◄𝒉𝒊𝒄𝒉►:
زینب خواب دیدم من و تو و عروستون رفتم پیش یه دکتری
خیلی معطل شدیم تا نوبتمون شد اول نوبت من بعد فاطمه بعد تو
من به فاطمه گفتم کی میاد دنبالت گفت بابام گفتم منو میتونی برسونی گفت نه بابام کار داره گفتم حله رو میز منشی کیک بود فاطمه گفت زینب می‌خوام تو گفتی روم نمیشه بذار منشی بره میرم میارم برات...
بعد من به فاطمه گفتم خدا کنه بچت موهاش به توبره ( فر بود) چشماشم به تو بره ابرو و دماغبه زینب لباش به مهدی خندید
بعد همینجوری حرف میزدم دکتر آقا بود اومد به بچه لباس سفید موها لخت مشکی چقدر ناز بود داشت می‌خندید داد بغل من گفت بیا بچت بغل کن همه دور من و بچه جمع شدن من تو ذهنم میگفتم چرا من اگه زایمان کردم بخیه هام درد ندارن ! اگه بچم الان ددنیا اومده چرا گریه نمیکنه می‌خنده!
که فاطمه بچم بغل کرد و داشت ناز میکرد یهو ناخنش کرد تو لپ بچه همه اومدن بچه ازش کشیدن و دکتر دعواش کرد و فاطمه یکم بد وببراه گفت رفت بیرون

بعد من بچه گرفتم خوابوندم
تو ناراحت بودی از رفتار فاطمه
صدات کردم زینب بیا ببینش چه نازه
اومدی بالا سرش دست گذاشتی رو لپش و من بیدار شدم 😂😂❤️اینم خواب داغ داغ بیدار شدم نوشتم که یادم نره
بچه ها این خواب تعبیر داره؟
سریع رفتم به دوستم تعریف کردم
چی بزنم گوگل

۲ پاسخ

بنویس تعبیر به دنیا اومدنه بچه

فیلم هندی بود😅😅

سوال های مرتبط

مامان گلی مامان گلی ۴ سالگی
من اصولا عیدا جاهای دیدنی شیراز و نمیرم از بس شلوغه میگم این ایام واقعا سهم مسافرا هست ولی دوبار تو این ایام رفتم پشت ارگ کریمخان یبار مهمون داشتم بردمش یبارم امشب رفتیم هردو بارم یه مسافر پیدا شده دست بچمو گرفته یکم کشیده که برو کنار میخوام عکس بگیرم یجاش هست یه قلبه کنارشم نوشته شیراز.خلاصه خیلی بدم اومد چجوری بعضیا بخودشون اجازه میدن دست یه بچه غریبه رو بگیرن بگن برو کنار میخوایم عکس بگیریم دفعه اول خواهرم به خانمه گفت نکن عزیزم بمن بگو من میبرمش شما دست نزن به بچه که خانمه معذرت خواهی کرد امشبم تا رفتیم اونجا یه خانم تا ما رسیدیم سریع اومد دخترمو کشید که برو کنار میخوام عکس بگیرم گفتم عزیزم چرا بچه رو هل میدی!؟گفت خب میخوام عکس بگیرم منم عصبانی شدم گفتم زاویه ت و عوض کن گفت خب این همه آدم میخوان عکس بگیرن بچه شما تو کادره منم چون بچمو کشیده بود لج کردم گفتم میتونی صبر کنی کار ما اینجا تموم شه بعد عکست و بگیری اونم دید من کم نمیارم گفت باشه😆منم یکم الکی معطل کردم بعد بچمو بردم.چرا بعضیا انقد از خود راضی هستن فکر میکنن فقط وجود خودشون مهمه کلی آدم از اونجا رد میشه همه که نمیتونن وایسن تو صدهزارتا عکس بگیری که دوسه تا بگیر برو مردمم معطل خودت نکن.
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟
مامان دختر گلی مامان دختر گلی ۴ سالگی
سلام خانوما بیایید قضاوت🤣
من دخترم شیش روزه بیمارستان بستری هستش
هر روز میان عیادتش خانواده خودمو و همسرم
دیروز و امروز خیلییی بیقراره خیلی زیاد مخصوصا وقتی کسی میاد و میره مادرشوهرم خیلی دخترمو دوست داره دخترمم خیلی دوسش داره من دیروز به شوهرم گفتم بگو مامانت نیاد منم ب خانوادم گفتم چونکه بعد اینکه نمیتونه باهاشون بره انقدر گریه میکنه آنژیو دستشو میکنه وسیله پرت میکنه واقعا بغض میکنم با کاراش بس ک بی حوصله س
دیروز دایی اینا همسرم زحمت کشیده بودن اومده بودن مادرشوهرمم اومد دخترم باز شروع کرد ب زدن من و .........
امروز برای دخترم چهار بار رگ گیری کردن بعد قرار بود ترخیص بشه نشد خیلی بیقرار بود من پیش خواهرم جاش گذاشتم اسباب بازی بخرم براش کلی با اونم دخترم بیقراری کرده بود خلاصه چون دیدم دخترم عصبیه
گفتم خودم و دخترم باشیم با بچه ها بازی کنه راحتتره
با مادرشوهرم حرف زدم گفت میخوام بیام گفتم مامان ما داریم میاییم اسباب بازی بخریم اگه میخوای اسنپ نگیر وقتی خواستیم بیاییم بیمارستان میاییم دنبال تو خواهرم و پس میاریم
گفت میخوای من بیام بمونم گفتم مرسی دخترم میخواد با خالش بازی کنه خیلی اصرار کرده قبول کردم یکی دو ساعت پیشش باشه
بعد شوهرم زنگ زد مامانش گفت نمیام
باز برادرشوهرام اومدن مادرشوهرم نیومده