امروز ک رفتم بیمارستان پسرمو ببینم به تخت بچه ک نکا کردم ندیدمش و فقط پتوی مچاله شدشو دیدم و تختای دیگه رو نگا کردم ک پیداش کنم
کلی ترسیدم و داشتم پس میفتادم پرستارش گفت رو تختشه و روشو کشیدن نزدیکتر ک رفتم دیدم زیر پتو کلا سرشو کشیدن و چون ریزه معلوم نبود اون زیره
بیشتر ک نکا کردم دیدم دستکاه اکسیژنش در اومده و داخل دماغش نیس
و بجه داره افت میکنه تازه صدای دستگاه در اومد و بچه بی حال افتاده بود
پرستارش اومد و اکسیژن وصل کرد و میزانشو چون نفس کم اورده بود بیشتر کرد
دستی دستی بچم داشت از دست میرفت جلو چشمم موردمو زنده شدم انقدر حالم بدشد گریه کردم ازوقتی برگشتم خونه حالم بده هی فکر میکنم اگه دوباره متوجه نشن چی همش فکرای مزخرف میاد تو ذهنمو گریم میگیره چیکار کنم اروم بشم خیلی ترسیدم امروز فهمیدم چقدر وابسته شذم و اگه نباشه میمیرم 😭😭😭😭

۱۷ پاسخ

اخ یاد بچه خودم افتادم تو ان ای سیو
خدا لعنتشون کنه ایشالا
اصلا به بچه ها نمیرسن مگه چی بشه ی پرستار دلسوز بیاد
اون بچه خیلی بهت احتیاج داره میدونم خسته ای زایمان کردی ولی روزی چند بار ازش سر بزن اونا اصلا نه گریه بچه نه حالش براشون مهم نیست

ان شالله بسلامتی بیاد خونه کنارت 🥰

چرا پیشش نمیمونی پرستارا یادشون میره

انشالله که سلامت بیاریش خونه، برای کادر اونجا شیرینی چیزی ببر چند وقت یکبار که بیشتر حواسشون بهش باشه

خیلی ناراحت شدم😥خدا خودش مراقبش باشه ان شالله و زود زود برگرده پیشت

خیلی سخته
دختر منم ۲۱ روز بستری بود
هر روز فقط اشک میریختم
انشالله زود مرخص میشه میاد پیشت
اما زود زود برو سر بزن

عزیزم دلیل زایمانت چی بود
چی شد که اورژانسی زایمانت کردن
منم طول سرویکس ام پایینه

اعتراض میکردی بهشون چقدر بی مسولیتن

عزیزم چند کیلو بود؟

عزیزدلمم
فکرای اینجوری نکن فداتشم خدا بزرگه بزرگ میشه زود ب زود بهش سر بزن

وای عزیزم چه حال بدی بودی اونموقع 😢انشالله زود خوب شه بیاری خونه جلو چشمت باشه

عزیزم 😥😥 خدا به دل همه مادرا کمک کنه
ایشالله به زودی و دل خوش بچتو بغل میگیری میاری خونه 🥹🥹

بمون پیشش

عزیزم خیلییی سخته ولی خدا خیلی مهربونه تا اینجا رسونده حفظش کرده از این به بعد هم حفظش میکنه
ایشالله زودی بیاد خونه پیش خودت باشه دیگه

خدا خودش نگه میداره عزیزم،توکلت به خدا باشه،،،علت زایمان زودرس چی بوده عزیزم؟

نذر شیر برای حضرت علی اصغر کن
به زودی سالم و صحیح بیاد خونه

چند هفته زایمان کردی عزیزم

مقالات مرتبط

خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن

سوال های مرتبط

مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 ۵ ماهگی
امروز تو تراس داشتم لباسای ارادو پهن می‌کرد تو کریر رو تخت بود اصلا فکر نمیکردم خطرناک باشه یه هو دیدم جیغ زد افتاده بود پایین تخت انقد ترسیدم بلندش کردم یه کم گریه کرد آروم شد بعد خوابید خودم عمدا پوشک شو باز کردم بیدارش کردم الانم مشکلی نداره نه سرش قرمز شده نه جاییش ولی یه لحظه از ذهنم پاک نمیشه
نگاش ک می‌کنم احساس شرمندگی و بی لیاقت بودن دارم
خلاصه ک خیلی روز بدی بود
نیازی نیس ببرمش دکتر ؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۲ ماهگی
#زایمان پارت سوم: زنگ زدن ب دکتر اومد بالا سرم باز شرح حال پرسید و بهش گفتم ک سرکلاژم و گفت اول باید سرکلاژت رو باز کنیم بعد بری سنو ببینیم بچت هنوز بریچه یا سفالیک چون بهشون گفتم بار اخری بریچ بود و من چقدر اون لحظه دعا کردم ک بچم بریچ باشه ک سزارین کنم خلاصه منو بردن سنو دادم از شانس گندم دوباره بچه سفالیک شده بود😭😭
منو اوردن ک سرکلاژم رو باز کنن وووای ک چقدر دردم گرفت بی مروت دستشو تا ته کرده بود اون تو و هی میچرخوند ک گره نخ رو پیدا کنه و قیچی هم تو دستش بود ک من هرلحظه امکان داشت بیهوش بشم از ترس و از درد ک دیدم گفت دستم ب نخ نمیرسه و اسم یه وسیله گفت ک برن براش بیارن ک با اون باز کنه 😖😖😖
تا پرستار بره دستگاه رو بیاره من کلی گریه کردم و التماس دکتر کردم ک منو سزارین کنن چون واقعا بزرگ ترین آرزوم این بود ک سزارین کنم 🥺🥺
اینو بگم اونجایی ک با امبولانس رفتم بیمارستان مادر شوهرم اومده بود بام و نزاشت شوهرم بیاد و شوهرم رفت دنبال مادرم ک باهم بیان.
دکتره ک انگار از خداش بود گفت چرا میخای سز کنی گفتم میترسم و کلی بدم میاد ک اونم بعد کلی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن قبول کرد منو سز کنه😍😍😍😍
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۴ ماهگی
از عصر میخواستم برم سرویس وقت نمیکردم الان رفتم سرویس خب بخاطر بخیه ها نمیتونم زود از سرویس بیام بیرون دیدم شوهرم داره بچه رو میخوابونه تقریبا خواب بود رفتم سرویس یهو دیدم شوهرم داره با صدای بلند صدام میزنه فکر کردم توهم زدم دیدم دوباره صدام زد با دو رفتم تو خونه دیدم بچم رو دستشه از سر تا پاشو رو پتو و تشکشو بالا اورده اینقدر زیاد که حتی از دماغش هم در اومده بود ، همین که رفتم با صدای بلند دعوام کرد گفتم خب چیکار کنم خودمم درد دارم داد زد گفت اگه درد داری و نمیتونی خب برو خونه مامانت بمون که یکی کنارت باشه بچه رو برداشتم اب زدم صورتشو شستم و گرفتمش تو بغلم تا اروم بشه بعد لباسشو عوض کنم و با گریه ش گریه کردم ، شوهرم اومد پیشم گفت چیه خب گفتم هیچی گفت خیلی ترسیدم تا حالا اینجوری ندیده بودمش و وایساد توضیح داد که چطوری بوده منم هیچی نگفتم فقط گریه میکردم ، بعدش رفتم سرویس نوار بهداشتی گذاشتم و اومدم دیدم گرفته تو بغلش داره خوابش میکنه رفتم ازش بگیرم گفت خب داره میخوابه دیگه گفتم میخوام بچمو بغل کنم خودم میخوابونم بعد دید من چقد ترسیدم بهم میخندید و شوخی میکرد
خیلی سخته بچه داری واقعا سخته ، هرچی هم بشه مقصر مادر میشه
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان برهان👶🏻🩵 مامان برهان👶🏻🩵 ۲ ماهگی
خانومااااا بگین چیشدددد دیشببب😑🥲

ساعت نزدیک چهار بود پسرم بیدار شد شیر دادم بهش بعد دستشویی داشتم😂😐شوهرمو بیدار کردم گفتم حواست ب بچه باشه تا من میرم سرویس و میام (بچه رو کنارش خوابوندم) گفت باشه
من رفتم و ی ۵_۶ دقیقه ای نشستم و اومدم تو اتاق دیدم بچم نیس فقط صدای خس خس میاد
نگا کردم دیدم کل پتو رو با دست و پا زدن آورده تو صورتش و آقا خواب هفت پادشاه میبینه اصلا خبر نداره بچه تو چ وضعیته
تا بچه رو دیدم داد زدم پتو رو از رو صورتش برداشتم کامل خیس عرق بود بچه و نفس نفس میزد تا دیدمش گریه ام گرفت
وقتی شوهرمو دعوا کردم فقط ی لحظه سرشو بلند کرد نگا کرد و خوابید😐😑😂
عین خیالشم نبود بسکه گیج خواب بود
حالا صب براش تعریف می‌کنم میگه من خبر ندارم 😂
من چیکار کنم با این حجم از سنگینی خوابش😥😑😂
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
تجربه زایمان 2

سوند ک وصل کردن با نخت بردنم اتاق عمل دکترمو دیدم یکم اروم شدم گفتن بشین دستاتو بزار رو زانوهات بیحسی بزنیم که اصلا درد نداشت هیچی متوجه نشدم یهو پاهام داغ شد و گفتن دراز بکش پرده کشیدن یهو یه تنگی نفس اومد سراغم حس میکردم دارم میمیرم قادر ب حرف زدن نبودم یهو حالت تهوع گرفتن اوق میزدم اما بالا نیوردم بیشتر استرس داشتم شاید برای اون بود این حالتم یهو صدا بچم اومد همه چی اوکی شد بچه ک بدنیا اومد بردنم تو رسکاوری خودم درخواست پمپ درد کردم بهم زدن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین ۱ ماهگی
دخترم ب دنیا اومد گفتن ریه اش یکم اب داره بردنش گذاشتن تودستگاه 😭 من موقع ریکاوری بهم ارامش بخش زده بود دیدم دخترم نیس انقدر گریه کردم بی قراری کردم 😭 دعاکنید توروخدااین شبا برای دخترمن .سزارین شدم دکترم گفت بهم گفتم نبرن با اکسیژن حل میشد اون یکیا بردن گفت نگران نباش موقع ترخیصت ببرش .ترسیدم ریه ای ک اب داره خطرناکه؟
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان پندار مامان پندار ۵ ماهگی
خانما الان از بیمارستان پیش پسرم برگشتم خونه پرستارش گفت خداروشکر سطح اکسیژنش ب ۲۵ درصد رسیده ینی از ۱۰۰ ب ۲۵ درصد رسیده گفت امروز دارین چندساعت یبار اکسیژنشو جدا میکنیم خداروشکر تاالان افت نداشته فردا ب احتمال زیاد کلا اکسیژنشو از دماغش جدا میکنه غیر مستقیم‌بهش اکسیژن میدن چشماشو بعداز ۷ روز دیدم چشمای مشکی بزور داشت بازشون می‌کرد برای اولین بار قربونش برم دعا کنید فردا اکسیژن رو از دماغش جدا کنن
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان هیراد💙 مامان هیراد💙 ۱ ماهگی
سلام..بجای تجربه زایمان میخام از قوی بودن پسرم بگم..از پسری ک توی ۳۶هفته دنیا اومد(سزاجبازی ب دلیل کاهش حرکت)فقط ی لحظه صورت قشنگشو دیدم و بعد رفت توی دستگاه چون اکسیژنش توی شکمم کم شده بود..بعد از عمل رفتم ببینمش دیدم کل دست و پاهاش انژکت وصل بود توی دماغ و دهنش لوله وصل بود روی سرش دستگاه بود..من با دیدنش تو این وضع از پا در اومدم هزار بار مردمو زنده شدم..اونجا تموم شدم ولی پسرم مقاومت کرد خوب شد از اون دستگاه لعنتی بیرون اومد..فرداش دچار زردی شد امروز ۸روزه درگیره زردی و دستگاه بود تا امشب از دستگاه بیرون اومد..میخام بگم قوی ترین پسری ک دیدم هیرادم هست‌ک با همه سختیها جنگید تا بشه امید مادرش..این پسر جوری قوی بودنشو بهم ثابت کرد که من در برابرش زانو زدم..الهی شکر ک الان حالش خوبه پیشمه..🥹💙
مشاهده ۲۲ پاسخ دیگر
مامان بردیا مامان بردیا ۱ ماهگی
بچم پنجشنبه ک بدنیا اومد زردیش رو ۷ بود آوردیم خونه دو روز گذاشتیم زیر دستگاه با عرق هم شستمش امروز رفتیم آزمایش زردیش دو برابر شده چیکار کنم ؟؟دارم میمیرم اصلا نمیخوام تو بیمارستان بستری بشه خیلی ریزه بچه من😭
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آرسام🥹❤️ مامان آرسام🥹❤️ ۱ ماهگی
پارت چهارم
بعدش حین عمل واسم ماسک اکسیژن گذاشتن چون یکم فشارم افت کرد و نفس تنگی داشتم یکم هم حالت تهوع داشتم ک تا اینو گفتم سریع یه چی تزریق کرد آروم شدم یه حالت خواب آلودگی داشتم دکتر بخیه های داخل رو زد و بخیه هام هم لیزری هست اصلن نیاز ب کشیدن نداره بعدش بچه رو بردنش لباس تنش کنن آزمایشی چیزی بگیرن منم منتقل کردن ب ریکاوری یه ساعتی اونجا بودم ۶ بار ماساژ شکم دادن یکم خاب رفتم این وسط بعدش حس بدنم برگشت دردی نداشتم فقط یکم درد پریودی داشتم ک اونم بخاطر این هست ک رحم داره جم میشه و ب حالت اول برمیگرده بره سر جاش ولی یکی بود سزارین بود ناله می‌کرد درد داشت ولی من فقط یکم درد پریودی داشتم بعد اومدن منو منتقل کنن ب بخش از این تخت ب اون تخت فقط دستمو گرفتن خودم حرکت کردم و جابه جا شدم یکم زیر دلم درد میکرد ولی تحمل داشتم. و درد شدید نبود راستی میخاستم پمپ درد بگیرم ولی وقتی تو ریکاوری بودم دیدم درد هام اصلن در اون حد نیس ک بخام پمپ بگیرم و اینا نظر دکترم هم همین بود و گفت هزینه اضافی نکن (پولش اصلن واسم مهم نبود چون ۲ تومن بود ) دکترم گفت با سیافت و قرص کاملا دردت تحمل میشه و یکم درد پریودی داری فقط منم بی حسی ک رفت دیدم درد کم دارم دیگه درخاست پمپ درد نکردم ولی اگه تحمل درد پریودی رو هم ندارید پمپ درد بگیرید ک دیگه اصلن هیج دردی حالیتون نشه😂 منتقل شدم ب بخش زیر انداز انداختن رو تخت واسم اونجا هم فقط دستمو گرفتن من خودم جابه جا شدم دروغ نگم یکم زیر دلم تیر کشید و یکم جای بخیه هام میسوخت موقه جابه جایی چون زخمم تازه بود واسه همون ولی تحمل کردم ساعت ۱۰ عمل شدم گفتن تا ساعت ۴ هیچی نخور زیر سرا بالش نزار
منم رعایت کردم
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۴ ماهگی
پارت دوم
خلاصه رفتم رو تخت زایمان هر لحظه دردا بیشتر میشدن
دکترم ساعت 11 و نیم رسید اومد معاینه کرد تو همون حین میگفت زور بزن سرش بیاد کلی زور زدم
دکترم گفت بچه سرش بد اومده تو لگن انقدر اومدن معاینه ات کردن و تو هم خودت و سفت کردی بچه رفته بالا بعدش هم که دیگه کیسه آبم کل آبش رو به اتمام بود برای همین دکترم گفت وقت نیست دیگه ببرنش برای سزارین اونجا خیلی حالم بد شد کلی گریه کردم که انقدر درد طبیعی کشیدم آخرم رفتم سزارین و دودرده شدم
تا برسم به اتاق عمل مردم و زنده شدم از درد فقط میلرزیدم دیگه رفتم اتاق عمل و اومدن بی حسی بهم زدن و دراز کشیدن سوند رو هم وصل کردن بعد بی حسی دیگه بعد چند دقیقه صدای پسر کوچولومو شنیدم بعدش هم آوردنش تا ببینمش
خیلی حس خوبی داشت همون جا ماساژ رحمی رو هم انجام دادن
فقط من چون دیشبش یکم غذا خورده بودم و صبح هم یکم آب خوردم موقع زایمان استفراغ کردم
....
مامان الوین🥺❤ مامان الوین🥺❤ ۱ ماهگی
واقعا شوهرم درک نمیکنم جاش یا جدا میکنه میره ی جا دیگ دور از منو بچم میخوابع یا میاد کنار بچع میگ میخام پیش بچم باشم یعنی نیا پیشم تو امشبم ک رفتم کنارش خاستم بخابم زیر ی پتو. بودیم مثلا دیدم ی پتو دیگ ک اونور بود انداخت رو خودش منم قعر کردم جدا شدم یعنی چی همش از من فرار میکنه دیگ دلم دارع میترکه از دستش دلیل کاراشو نمیفهمم حالم خیلی بده💔😭
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان رُز کوچولو🩷🧿 مامان رُز کوچولو🩷🧿 روزهای ابتدایی تولد
یهو دیدم دکتر وندا یکی از بهترین دکترای یاسوج و استاد همه دکترا ک من زیر نظرشون بودم گفت فوری باید سزارین بشه و طبیعی نمیتونه خلاصه فقط میدونم از تررررررس داشتم میمیرم تو ۵ دیقه هنه چی اتفاق افتاد یهو خودمو تو اتاق عمل دیدم حتی همسرم امضا نکرده و رضایت نداده منو عمل کردن.منو بردن اتاق عمل و ی آقای جوون اومد و منو بردن رو ی تخت دیگه و اون تخته خیلیییی باریک و کوچیک بود و وسطش خالی منو نشوندن رو تخت و ی سری چیزا بهم وصل کردن و اصلا بهم آرامش ندادن آقایی ک اومد برا بی حسی گفتم منو حای دختر خودت بدون و بهم آرامش بده گفتم بی حسی درد داره گفت اره خیلی ک من استرسم بیشتر شد و فقط اون پسر جوونه بهم آرامش میداد میگف نه خلاصه گفتن صاف بشین و سرتو بده پایین و اون پسره هم شونه هامو گرف و دکتر بی حسی اومد و هی ضد عفونی کرد ولی واقعا اصلا نفهمیدم کی بی‌حسی زد واقعا درد نداشت ولی وقتی ک اون موادش میرف داخل میفهمیدی و ی دردی داشت و دردشم از انژیوکت رو دست کمتره یهو دیدم دوتر بی حسی به شدت منو هل دادن جلو و درازم کردن ک لباسم کارامل رف بالا و کل بدنم معلوم شد و خجالت کشیدم.خلاصه ی پرده زدن جلوم و شروع کردن به ضد عفونی ک من کامل حس داشتم و می‌فهمیدم ولی پاهام داغ شد هی میگفتم دکتر من بی حس نیستم توروخدا نزنی دردم بگیره میگف نه عزیزم فعلا ضد عفونی منم کامل حس داشتم و هرکاری میکردن رو می‌فهمیدم ک گفتم دکتر من هنوز حس دارم یهو دوتر گف نترس شروع نشده ک یهو صدای دخترم اومد و من زدم زیر گریه و دخترم و نیاوردن ببینم چون مدفوع کرده بود و ی کم ازش خورده بود خلاصه من ۲ ساعت اتاق عمل بودم و دیگه تموم شد بعدش رفتم ریکاوری و ماساژ شکمی اولی تو اتاق عمل بود و دومی تو ریکاوری و بعدش تو بخش ک واقعا درد داشتتتت
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان محمد🐥وتوراهی🤰 مامان محمد🐥وتوراهی🤰 روزهای ابتدایی تولد
4️⃣تجربه زایمان طبیعی4️⃣

ماما گف پاهاتو بلند کن بزار رو دسته تخت ولی من قدرت نداشتم پاهامو تکون بدم انگار ک بیحس بودن با بی حالی گفتم ن می ت ونم
ک خانمی ک نظافتچی بود کمک کرد پاهامو گذاشتم رو دسته تخت ماما گف هر وقت بهت گفتم فشار بده هروقتم گفتم نفس بکش یهو گف اروم فشار بده منم فشار دادم تا موقعی ک گف نفس بکش نفس کشیدم همینجوری هی فشار میدادم هی نفس میکشیدم درد انقباض نداشتم دیگه فقط حس فشار و سوزش واژن داشتم حس میکردم ک واژنم داره میسوزه و باز میشه ماما ژل ریخت رو واژنم ک لیز بخوره و ضد عفونی هم ریخت ک سر راحت بیاد بیرون فشار دادم و فشار دادم تا ک سر بچه اومد بیرون ی نگاه انداختم دیدم سرشو و فشار قوی تری دادم ک بقیه بدنشم اومد بیرون و گذاشتنش رو شکمم و از حال رفتم دیگه نمیتونستم نگاه کنم یا حرفی بزنم صدام در نمیومد
مامان جوجولات🍬🍫 مامان جوجولات🍬🍫 ۴ ماهگی
چشامو ک باز کردم نزدیک ۱۱بود
یکم ک فک کردم دیدم تو اتاق عمل نیستم و از ناله های تخت کناریم ک یه اقا بود متوجه شدم تو ریکاوریم
پرسیدم پسرم کو ک یه خانم پرستا از پشت میز اومد بیرون و گفت اینجاست یه تخت نوزاد پایین پام از تکون خورد پتو متوجه میشدم ک پسرم بیداره و یکی دوبارم گریه کرد آوردش یکم شیرش دادم البته همه کارو خودش کرد بعدم منو بردن بیرون و از روی تخت جا به جام کردن و رفتیم بیرون میلرزیدم همراهیامو دیدم محمدم ک بازم بغض داشت و تو گوشم گفت مامان یزدان من مرسی😍
دیگه رفتیم تو بخش و از همسرجان خواستن کمک کنه بازم جا ب جایی تخت و بعدم پرستار بخش اومد با یزدان و آموزش شیردهی و چقد پرسنل عالی بودن همه مهربون همه صبور واقعا از بیمارستان ناجا همچین انتظاری نداشتم و نگران بودم تو انتخاب بیمارستان از همون اول ک رفتم برای تشکیل پرونده چقد باهام حرف زدن شوخی کردن تا لحظه ای ک مرخص شدم فقط دونفر اون وسط اعصاب نداشتن🤣ک از اونجایی ک منم پاچه گیرم پاچه ی اونارو گرفتم و دیگه کاری ب کارم نداشتن🤣
مشاهده ۱ پاسخ دیگر