مامانا خیلییی ناراحتم
خیلی کلافم
بچه هارو هرسری می‌بریم بیرون میاریم همش بی قراری می‌کنند
دخترم حتی برا از خیابون رد شدن میگه بغلم نکن
با جیغ مه بذار خودم از خیابون رد شم خودشو با جیغ از بغلم میندازه پایین بزور میگیرمش.... بعدش هم اومد خونه ..مادرشوهرم از پله ها کمکش کرد رفت بالا داشت کفشش رو خودش درمی‌آورد دید دارم پسرم رو میارم از پله ها بالا برد بدو اومد سمت پله هافتم بریم خونه شروع کرد به گربه .... پسرم رو بردم خونه دخترم رفت نزدیک پله گربه و گریه که بره پایین .بدم بیا خونه گریه نکن اصلا داشت خودشو مینداخت پایین پسرمم هم دید خواهرش گریه می‌کنه شروع کرد ب گریه .... داشتم دیوونه میشدم رفتم با حرص کاستی دخترم رو درآوردم بیارمش خونه گریه هاش بدتر شد ...دلم سوخت همون‌جوری بردم حیاط سه دور از پله ها آوردم بردمش از اونور هم پسرم گربه میکرد که بیاد حیاط.... انقد بهم ریختم😭😭خب خسته بودم میخواستم بیام کاراشون رو کنم.... دخترم رو با حرص برداشتم آوردم خونه کلی عصبانی شدم سرشون گفتم آخرین باره از این در میرین بیرون.....اونا هم کلی گریه میکردن... گفتم کردم میرن بیرون حالشون خوب سه من هربار بعد هربار بیرون رفتن باید بچه هام گریه کنن و من بدتر اعصابم خورد شه... اصلا کادری نیستم که همش دعواشون کنم ولی بعد هربار بیرون بردن برنامشون همینه.... همسرمم نیست تو کاراشون کمکم کنه مادر شوهرم فقط قربون ص قشون می‌ره که گربه نکنن.... یعنی داشتم دیوونه میشدم 😭😭از به طرف هم بخاطر بدغدایی دخترم بهم ریخته بودم .... نزدیک منس هم هستم هورمونام بهم ریختن....یعنی غروب دیوونه خونه بود .... 😐😐😐❤️‍🩹

۹ پاسخ

عزیزم 🥺🥺
درکت میکنم پسر منم همینجوریه برا بیرون رفت مشکل داریم

من با پسرم میرفتم خرید، فروشگاه، نونوایی. انقد باهاش لذت بخش بود
میوه که میخریدم یه موز می‌گرفت دستش که مثلا کمکم کنه

حالا دخترمممم
دیروز فقط رفتم که پول نقد بدم به لبنیاتی چون کارت نکشیده بود

انقد این دختره جیغ زد و بهونه آورد که نگو
رفت جلوی یه املاکی نشست زمین به منم میگفت بشین
آبرومو رو برد
همه اومده بودن بیرون نگامون میکردن
آخرش گوشی املاکی رو گرفتم و زنگیدم شوهرم اومد دنبالم


شبم همه خانوادم رفتن پارک
من و دخترم موندیم خونه چون جنبه نداره
تا یه ذره اخلاقش بهتر نشه هیچ جا نمیبرممم

درکت میکنم هممون یه موقع هایی کم میاریم
ولی توباهاشون حرف بزن
خیلی تاثیرداره واینم بدون یباردوبارتوسرشون نمیره
موقع بازی مثلن ماشین وبیارسمت عروسک بگوخطرناکه عروسک بایددست مامانشوبگیره
خدابهت قوت بده
منم کم میارم دخترم الرژی غذایی داره جدیدنم چیزی نمیخوره😔خییلی عصبی شدم

بچهای منم خیلی گریه میکنن
باید صبوری کنیم
ولی نذاریم با گریه به خواسته شون برسن
مطلقا

اتفاقا بیشتر از قبل ببرشون بیرون یاد میگیرن کم کم

ببین دوقلوهای من تقریبا سه سال و نیمه ان، همچنان همین اشه و همین کاسه، بلایی سرم میارن که احساس میکنم همون لحظه میمیرم، فعلا سنشون کمه با کالسکه ببر بیرون عزیزم، خطرناکه، ازپله هام دستشون بگیرمیفتن خدایی نکرده

حالا منی که سه قلو دارم چی بگم عزیزم
قبل از بچه دار شدن انقد صبور و با حوصله بودم ولی الان نه کوچیک ترین چیز منو انقد عصبی میکنه که حتی با جیغ و داد هم آروم نمیشم همون لحظه اشکامم سرازیر میشه
دخترامم روزا خوبن ولی شبا و موقع خواب خیلی اذیت میکنن ، خیلی زیاد منم که نمیتونم خودمو کنترل کنم سرشون داد میزنم بعد که خوابیدن عذاب وجدان میاد سراغم زار زار گریه میکنم
هرچقد هم سعی میکنم جلوی این رفتارمو بگیرم بازم نمیتونم
واقعا دیگه خیلی خسته شدم ، گاهی وقتا دیگه نمیکشم دوست دارم برای یه مدتی خاموش بشم😪

خسته نباشی واقعا خیلی سخت منم اون طوری هستم کلافه ام برای ماها که چند قلوعه سخت بیرون رفتن من اصلا نمی تونم به تنهایی با بچه ها برم بیرون کسی باید پیشم باشه من زیاد هم نمی رم بیرون چون نمی تونم کنترل شون کنم تو هم سعی کن یا کسی پیشت باشه با هم نرو من همیشه بیرون رفتنی با اینکه همسرم پیشمه بچه ها آنقدر اذیت میکنن می یام خونه به خودم فقط فرش میدم

اینم بگم دیگه با زور اوردمشون خونه زود تلویزیون روشن کردم کارتون گذاشتم براشون ولی قبلش اونقدر گریه کردن دم در ..... یکم گذاشتم جلو تلویزیون نشستن همون‌جوری خودمم رفتم دراز کشیدم که آروم شم 😢بعد بیست دقیقه پاشدم کاراشون رو کنم ....دخترم دنبالم بود دستم رو گذاشته بودم رو چشام..اومد دیدم رو کنار بزنه نذاشتم شروع کرد گریه کنه گذاشتمش رو شکمم یکم بازی کرد ولی معلوم بود فهمیده ناراحتم ....هیچی نگفت و پاشد رفت ....

سوال های مرتبط