سلام من بعد اسن اتفاقات ضربان قلبم به‌و بالا میره دکتر قلب رفتم دارو میگیرم ،خودم اصلا متوجه استرسم نمیشم وای نگرانی شدید دارم ،اگه راهکاری دارین یا مشکل شما هم هست از تجربیاتتون بگید ممنون

خونمون هم اتیش گرفته بود اصلا نه گریه کردم نه چیزی فقط خداروشکر کردم که خودمون چیزیمون نشده نه بچم نه همسرم نه خودم هر سه تامون سالم سالم سالم بودیم خداروشکر بعد دوروز از آتیش گرفتن خونمون خواهر شوهرم که یکی یدونم بود فوت کرد تو یه ماه دو اتفاق پشت سر هم برامون افتاد اما بازم با اون قلبم که درچه مو باید عوض کنن همه ی این اتفاقات رو گذروندم خداروشکر عوض کردن دریچه ی قلبم دیگه کنسل شد .
ببخشید که همه تون رو به سردرد دراوردم با اتفاقات زندگیم شرمنده برام دعا کنین عزیزان که زایمان راحتی داشته باشم .التماس دعا

والله منم اینطوری میشم بعضی وقتا اما به خودت روحیه بده نگو چرا اینطوری میشم از این حرفا به خودت تلقین نکن اون وقت قلب درد میگیری من الان با این سال 5سال میشه که رماتیسم قلبی دارم و هم باردارم انشاالله 24تیر زایمان میکنم یا زود تر یا دیرتر مشکلم از دریچه ی قلبم هستش چون نمیدونستم باردارم شوهرم میگفت باید سقتش کنی چون جون خودت درمیونه تا اینکه دوباره رفتم پیش دکترم دکترم گفت کاش همه ی مریضای من اینجوری بودن تو به خودت خیلی روحیه میده این باعث شده که قلبت نسبت به قبل خیلی تغییر کنه میتونی هم بچه ت رو نگهداری هم داروهاتو استفاده کنی زایمان طبیعی هم میتونی بکنی الان خداروشکر حالم خوبه بعضی وقتا درد دارم هااا اونم به خاطر تغیررات بدنم هستش که ورم کرده الان به خدا تا حالا درد شدیدی از قلبم نداشتم خداروشکر
حرفم اینه که به خودت اصلا استرس نده اصلا به خودت تلقین نکن به خودت امیدواری و روحیه بده به جنگ اینا هم اصلا فکر نکن طرف ما پادگان المهدی رو زدن من با صداش بیدار شدم اصلا بیخیال بیخیالم که اتفاقی افتاده یا نه از خود تعریف نباشه من انقدر بیخیال و امیدواری و روحیه به خودم دادم هااا الان که من 30سالمه همه فکر میکنن که من 18سالمه باور نمیکنن که 30سالمه ختم کلام بیخیال امیدواری و روحیه بده به خودت همین

من چی بگم قبلاکوه روحرف بودم العاباصدای گوشی میترسم البته حق دارم من خیلی مشکلات داشتم اولش پای پسرم بودبه دنیااومدپاچمبربودشیش ماه گچ جراحی سنگین کفش مخصوص بعددست شوهرم رفت تودستگاه پرس انگشتهاش قطع شدانقدراسترس گرفتم جنگ اومدسرکوچه مادیگه تپش قلبم بالاجنگ عصاب شدیدخودم عزیزم روازدست ندادم خداروشکرولی پابه پای مادرهاوخواهراشون گریه کردم ان شاءالله دیگه اون روزهابرامون تکرارنشه خیلی وحشت ناک بود😭😭😭

من احساس میکنم یه طرف قفسه ی سینم و دستم تند میشه و نفسم به سختی میاد و گاهی احساس میکنم قلبم تند میزنه نمیدونم تپش قلبه یا تنگی نفسه