۱۳ پاسخ

گلم با بازی بهش بده،براش قصه بگو من پسرم اصلا شربت نمی‌خورد قصه براش میگفتم دگ خورد

عزیزم خیلی سخته بچه مریض باشه خدا کنه دخترت هر چه سریع تر خوب خوب شه
من خودم از سه سالگی انسولین تزریق میکردن برام تا الان ک خودم میزنم خیلی دردناکه ولی چاره چیه باید برا بهتر شدنش هر کاری کنی حتی اگه گریه و جیغ میزنه

وقتی لازمه اصلا خودتو ناراحت نکن بذار گریه کنه بده بخوره بعدش بغلش کن ارومشش کن هی تکرار کن بگو

مام دوسال این مشکلشو داشتیم الان دیکه میخوره بعدش اب میدم

قبل و بعد دارو یه خوراکی خوب بده مثلا یه گاز شکلات بخوره دهنش طعم اونو بگیره بعد دارو رو بده پشتش بقیه شکلاتو بذار دهنش. یه شکلات یا خوردنی خاص باشه که فقط برای دارو بدی یعنی جایزه خوردن دارو باشه نه مواقع دیگه

عزیزم پسر منم تف میکن با قطره چکان میدم چون با سرنگ هم نمی‌خورد ولی با قطره چکان میخوره امتحان کن ببین جواب میده

منیر دارو میخوایی بهش بدی بده دست خودش بگو برای بزرگ شدنت بخورش دیگه داری بزرگ میشی باید خودت بخوری بریز توی یه لیوان کوچیک تشویقش کن بخوره

من میترسونمش میگم اگه نخوری بزور میدم میگم بهش میذارم لای پام به زور میریزم حلقتا،،اما اگه خودت بخوری آروم آروم میدم یواش یواش نرم میشه میخوره باسرنگ میریزم دهنش میگم قورت بده زود ،،مثلا میگم بخور بابا ببینه چقد قوی ای میخوری، ،یا عروسکاش تشویق کن،،مثلا بگو اگه اینو نخوری ببرم دکتر بدمزه ترشو بهت میده ها

ببین باهاش حرف بزن توضیح بده .

منیر جان براش پیدا کردی دارو رو ؟

خب تو همون آب بریز با لیوان بده

بریزداخل آبمیوه پاکتی خالی با نی بخوره چند سالشون بچه هات چه بیماری داره

عزیزم گولش بزن بازی بازی بدش بخوره
اگه نمیخوره مجبوری به زور بدی
عذاب وجدان نداشته باش چون بخاطر سلامتی خودشه

سوال های مرتبط

مامان گلی مامان گلی ۴ سالگی
مامانا میخوام درد دل کنم....من‌ شوهرم آدم خیلی خوبیه خیلی هم صبور و خوش اخلاقه اصلا هم اهل دوست و رفیق نیست همه چیزش و تفریحش و هرچي که فکر کنید با منو بچه هاشه ولی زیادی بی خیاله اصلا تو هیچ کاری عجله نمیکنه اصلا برای زندگیش تلاش نمیکنه احساساتشو اصلا بروز نمیده من اصلا حرفای عاطفی ازش نمیشنوم هرکاری که میکنم در چشمش هیچه حتی غذا هم که میخوره یه تشکر نمیکنه و همیشه یه ایرادی میگیره هراتفاقی هم بیفته منو مقصر میکنه حتی بچه هم سرما بخوره از چشم من میبینه منم آدم کم طاقتی هستم و همیشه زبون درازی میکنم و میشورمش میزارمش کنار آدمی هم نیست بخواد بحث کنه و دعوا کنه بعد من مدتهاست که ازش دلسرد شدم اونم همینجوریه حس میکنم بعد من یکساله پیش بچه هام میخوابم پیشش نمیخوابم موقعی که رابطه بخواد میاد دنبالم ولی من واقعا مشتاقانه نمیرم بعد الان به حدی رسیدم که کوچکترین کاراش رو مخمه بهش گیر میدم چیکار کنم؟ دیشب بهش گفتم فقط یمدت از خونه برو نیا نیاز دارم فاصله بینمون باشه