۱۲ پاسخ

گلم با بازی بهش بده،براش قصه بگو من پسرم اصلا شربت نمی‌خورد قصه براش میگفتم دگ خورد

عزیزم خیلی سخته بچه مریض باشه خدا کنه دخترت هر چه سریع تر خوب خوب شه
من خودم از سه سالگی انسولین تزریق میکردن برام تا الان ک خودم میزنم خیلی دردناکه ولی چاره چیه باید برا بهتر شدنش هر کاری کنی حتی اگه گریه و جیغ میزنه

وقتی لازمه اصلا خودتو ناراحت نکن بذار گریه کنه بده بخوره بعدش بغلش کن ارومشش کن هی تکرار کن بگو

مام دوسال این مشکلشو داشتیم الان دیکه میخوره بعدش اب میدم

عزیزم پسر منم تف میکن با قطره چکان میدم چون با سرنگ هم نمی‌خورد ولی با قطره چکان میخوره امتحان کن ببین جواب میده

منیر دارو میخوایی بهش بدی بده دست خودش بگو برای بزرگ شدنت بخورش دیگه داری بزرگ میشی باید خودت بخوری بریز توی یه لیوان کوچیک تشویقش کن بخوره

من میترسونمش میگم اگه نخوری بزور میدم میگم بهش میذارم لای پام به زور میریزم حلقتا،،اما اگه خودت بخوری آروم آروم میدم یواش یواش نرم میشه میخوره باسرنگ میریزم دهنش میگم قورت بده زود ،،مثلا میگم بخور بابا ببینه چقد قوی ای میخوری، ،یا عروسکاش تشویق کن،،مثلا بگو اگه اینو نخوری ببرم دکتر بدمزه ترشو بهت میده ها

ببین باهاش حرف بزن توضیح بده .

منیر جان براش پیدا کردی دارو رو ؟

خب تو همون آب بریز با لیوان بده

بریزداخل آبمیوه پاکتی خالی با نی بخوره چند سالشون بچه هات چه بیماری داره

عزیزم گولش بزن بازی بازی بدش بخوره
اگه نمیخوره مجبوری به زور بدی
عذاب وجدان نداشته باش چون بخاطر سلامتی خودشه

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
بعد از یک سال و نیم کاردرمانی و گفتار درمانی و انواع و اقسام دکتر و دارو. به این نتیجه رسیدم که واقعا دخترم اتیسم داره به هر دری زدم به هر ریسمانی چنگ انداختم که دخترم بهتر بشه نمیخواستم اصلا قبول کنم دخترم اتیسمه اما انگار واقعا همینطوره چون همه علایمشو داره بچه هایی بودن که وضعشون از دختر من خیلی بدتر بود اما با کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر شدن اما دختر من لاک‌پشتی داره پیشرفت میکنه الان اونا کاملا خوب شدن اما دختر خیلی باهاشون فرق داره یه مدته کلاسلس خلاقیت و مادر و کودکم میبرم. اما فرق خاصی نکرده میبینم نه دخترم خیلی با بقیه فرق داره. ارتباطش ضعیفه. دوس داره تنها بازی کنه اصلا نمیتونه با کسی دوست بشه یا بازی کنه. کلام رو داره اماحرف زدنش با بقیه فرق داره نمیتونه چیزی رو تعریف کنه. احساسات رو درک نمیکنه و خیلی از مشکلات ریز و درشت دیگه. امروز تو کلاس بازی یخ کنی انجام میدادن کن به زور یکم دخترم رو بردم که بازی کنه اما باز فرار رد رفت سراغ کار خودش. اصلاً بازی کردن بلد نیس انقد دخترم رو بردم و آوردم کلاسای مختلف تو جمع. اما امروز دیدم چقدر خسته شدم. فهمیدم بیخود دارم درجا میزنم انگار دخترم قرار نیس دیگه یه بچه عادی باشه باید اینو قبول کنم اما چ کنم نمیتونم جیگرم کبابه. اگه خدایی نکرده زبونم لال دخترم رو از دست میدادم هم همینقدر ناراحت میشدم. با تمام وجودم خستم از زندگی. هیچوقت حتی یه درصد هم فک نمیکردم یه روزی برسه خدا منو با بچم امتحان کنه. منی که انقد ضعیفم تو این مورد گاهی میگم کاش هیچ وقت بچه دار نمی‌شدم که الان بخوام این همه غم بخورم
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
تا حالا شده بچتون پیش بقيه بد ضایعتون کنه. امروز صب رفتم سرکار. پسرمم چون دادگاه نداشتم فقط تو دفتر یکم کار بود با خودم بردم. همکارم صبونه با خودش عدسی آورده بود من پسرم هیچوقت عدسی نمی‌خورد ینی همیشه درست میکنم از خدام بوده فقط یه قاشق بخوره فقط مزه کنه ببینه چه جوریه اصلا حتی طعمشم امتحان نکرده. خیلی خوش خوراکه اما عدسی اصلا نمیخوره. بعد این همکارم بهمون تعارف کرد من چون تازه صبونه خورده بودم گفتم ممنون نمی‌خورم. گفت به پسرت بده منم گفتم ممنون اصلا عدسی دوس نداره هیچوقت نمیخوره. بعد یهو پسرم گفت میخورم. منم گفتم لابد همین طوری یه چیزی گفته بچس نمیفهمه. گفتم نمیخوره الکی میگه فقط حیف میل میکنه. همکارم گفت حالا بزار یکم براش بریزم ببینم میخوره یا نه. تو کاسه کوچیک براش ریخت پسرم با چنان اشتهایی می‌خورد انگار از قحطی برگشته😳😥. حالا منو نگو جلو همکارم ضایع شد فک کزد الکی گفتم دوس نداره با خودم گفتم حتما فک میکنه من از غذاشش چندشم میشه دیگه بهش گفتم بخدا هیچوقت نمی‌خورد نمیدونم حتما برا شما خیلی خوشمزست. از خجالتم گفتم برا منم بریز بخورم. که فک نکنه یه وقت چندشم شده. تو عمرم اینجور ضایع نشده بودم😤