۴ پاسخ

بهتر توفه میخای بری تو جمعشون

اصن محلش نده

بیس چتری/بیس چاری

دیروز/پیروز

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من دخترم تولد تاحالا نگرفتم براش کسی و دعوت کنم حتی پدر مادرامون رو



دوست داشتم امسال بگیرم همه رو دعوت کنم چند ماه قبلم برنامه مو گفتم


و مثلا باجاری و خواهرم دربارش حرف میزدیم شوهرم ی روز عصبانی شد ک‌ چخبره همش میگی تولد تولد ی کار میخوای بکنی صد بار دربارش حرف میزنی
منم گفتم من حرف میزنم توام بیا بگو من این بودجه رو دارم حالا چ ده نفر چ پنجاه نفر و من با بودجه تو دعوت میکنم
من همش حرف میزنم تو چیزی نمیگی
بعد گفت من نه پول دارم نه پول میدم نه برام مهمه
منم لج کردم گفتم کاری نمیکنم هرکاری میکنی خودت بکن
(دخترمم ذوق تولدشو داره)
الان پسفردا تولدشه ب دخترم گفتم ب بابا بگو برات تولد میگیره
اونم برگشت گفت مامان میگیره گفتم من کار ندارم تو گفتی کار نکن
دیگه برگشت یکم فحش داد و گفت میخوای منو عصبانی کنی
من نه بلدم نه کاری میکنم

خیلی ناراحت شدم از دستش
اینکه من یکسره تکرار میکردم رفته بود رو مخش اون روز برخورد کرد
از ی طرف دلم میخواد کاری نکنم تا ضایع بشه و ناراحتی دخترمو ببینه آلان کاری کنم میگه این همه من غر زدم و لج کردم الکی بوده همش
از ی طرف میگم اهمیت ندم برم تدارک ببینم
نمیدونم کدومش درسته
مامان شکوفه گیلاس 🍒 مامان شکوفه گیلاس 🍒 ۴ سالگی
خانما خیلی دلم گرفته میشه کمکم کنید😔



شوهرم خیلی تو تربیت بچه با من ناهماهنگه چیکار کنم فکر می‌کنه من کلفت و پرستار بچشم
ی بار جلو بچه منو زد رفت خونه مادرم قهر مردم اومد دنبالم گفت دیگه این کارو نمیکنم دوباره الان باز جلو بچه بهم میگه حق نداری دعواش کنی در صورتی که خودش دعواش می‌کنه دیشب بچه ازیت میکرد زد رو دست بچه
من چیزی نگفتم ولی اگه من این کارو کرده بودم اینجا کربلا میشد
همش بچه رو علیه من می‌کنه بچه اصلا سمت من نمیاد
یا اینکه من کل ۲۴ساعتم وقف این بچس همش دارم نقاشی میکشم کتاب میخونم کاردستی درست میکنم بازی میکنم
بهش میگم بیا بریم مشاوره میگه مشاور فقط پول میگیره حرف تو سر من نمیره من همینم ک هستم
منم بهش گفتم یا کیای بریم مشاوره یا زنگ میزنم ب بابام همه چیو میگم بچه رو می زارم پیشت ول میکنم میرم
الان من چیکار کنم ؟؟
توروخدا کمکم کنید کم آوردم داره ی کاری می‌کنه از بچم بدم اومده تروخدا قضاوتم نکنید راه حل بهم بدید من هیچکس ندارم خواهش میکنم
بنظرتون جلو خودش زنگ بزنم ب بابام؟؟
نگید تو آرامش باهاش حرف بزن زدم دیشب نشد حالم ازش دیگه بهم میخوره
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
مامانا شرایطمو میگم به من بگین من چه کاری بکنم درسته ، پسرم ۴ سالشه ، حرف زدنش در حد جملات ۶ کلمه ای هست ،شعر میخونه نقاشی در حد آدمک ، رنگ آمیزی هنوز درست انجام نمیده ، رنگا رو بلده حیوونا و میوه ها رو بلده اشکال هندسی رو بلده ، وقتی با هم سناش مقایسه اش میکنم میبینم عقب تر از هم سناش هست ، بردمش گفتار درمانی اونجا حالم خوب بود گفتم کم کم راه میوفته شرایط بهتر میشه اما گفتار درمانش هر سری یه چیزی میگفت یه بار میگفت نقص توجه داره یه بار میگفت بی بی دیجیتال یه بلر میگفت مشکل ارتباطی داره و ....آخرشم منو فرستاد پیش همکارش که کاردرمان حسی حرکتی هست پسرم اصلا توجه بهش نمیکرد میزفت بلزی میکرد میگفت نگاه دستور پذیزی نداره در صورتی که پسر من تو خونه هر کاری بگم انجام و گفت پسرت علائم اوتیسم داره ، اون روز من مرگ رو جلو چشمام دیدم ده سال پیش داداش بیست سالمو از دست دادم اون روز برام سخت تر از از دست دادن برادرم بود فقط خدا میدونه چی کشیدم همون روز بردمش پیش فوق تخصص روان پزشکی کودک چند تا سوال ازش پرسید جواب داد صداش کرد جواب داد گفتم گفتاردرمانش گفته توجه اش پایینه گفت براش دارو مینویسم واسه توجه اش گفتم پسر من مشکلش چیه ؟ گفت یکم مشکل ارتباطی داره ارتباط برقرار میکنه اما ضعیف ( پسرم با کسایی که میشناسه خیلی صمیمی هست ولی از غریبه ها خجالت میکشه ) گفتم بهم گفتن اوتیسم گفت نه نگران نباش یکم بی بی دیجیتال شده اونم با چند جلسه کاردرمانی راه میوفته ، ولی من از اون روز دیگه اون آدم سابق نشدم روی حرکات پسرم حساس شدم الان بپر بپر میکنه میگم نکنه اتیسم داره ، دیگه اونجا نبردمش فقط تو خانه رشد انلاین کاردرمانی و گفتار گرفتم ، مهدم ثبت نامش کردم