۹ پاسخ

تنها نیستی عزیزم
اکثر شوهرا فکر میکنن خانما تو خونه میخورن می‌خوابن🥲🥲🥲🥺

مردا فکر میکنن فقط خودشون کار میکنن زحمت میکشن زنا مفت میخورن میخوابن همیشه طلبکارن

وااااا
میگفتی مگه بچه فقط مال منه؟....
تازه باید الانم کارای خونه رو برات انجام بده

داستان منم هست

خدا بهشون درک بده

از اول همه کارا خودتون کردید بد عادت شدن دیگه

رو ک دادی بش اینجور پرو میشه وقتی میگه بیا کمک بگو بچه نمیذاره و نرو
وتمام 😏😏😏😏

من یک عدد مادر دو بچه یکی سه سال و ۳ماه یکی یکساله
مهمترین تجربم رو بخوام بهت بگم اگر تو دوران بارداری اول و شیردهی به خودت نرسیدی یا کم رسیدی مکمل و تقویتی و غذاهای مقوی کم خوردی سعی کن حتما حتما به خودت برسی
بدنت رو خسته نکن
من الان انقدر پا درد میگیرم که حد نداره یوقتایی میشینم به گریه کردن از پا درد
بچه اولم چون بیمار بود اصلا نه استراحت درست و درمونی داشتم نه تونستم به خودم برسم سه ماه بیمارستان بودم تو شهر غریب و تنها بعدشم چون فکر و ذکرم فقط بچم بود دیگه بیخیال خودم شده بودم که خداخواسته باز باردار شدم
میدونم دوتا بچه داشتن یوقتایی دیگه واقعا وحشتناک میشه ولی باید باید همسرت همراهیت کنه وگرنه کم میاری

همسرمنم اینطوریه،میگه چیکارمیکنی توخونه مگه از صبح😐😕

سوال های مرتبط

مامان nikan مامان nikan ۱۴ ماهگی
قبول دارین جوری که بچه آدم آبروی آدم می‌بره هیچکی نمیتونه همچین گندی بزنه🤣🤣🤣💩
من شوهرم ساعت. 6میره سر کار منم معمولاً از 4و نیم پنج بیدارم که هم برای شوهرم صبحونه آماده کنم و هم برای آقا نیکان
بعد مثلاً اگه سوپ یا حلیم یا عدسی باشه دیگه همون موقع درست میکنم که تا وقتی گل پسر بیدار بشه آماده باشه
بعد هم که بیدار میشه غذا میخوره باز ب فکر ناهارش باید باشم من چون همسرم ناهار نمیاد دیگه فقط برای نیکان ناهار درست میکنم بعد دیگه کار هر روزمه برای عصرانه یا کیک یا پنکیک یا هم آبمیوه میگیرم برای نیکان گاهی اوقات که حوصلم نمیکشه بهش شیرین عسل میدم بعد خلاصه بگم نصف روزم تو اشپزخونه ب سر می‌ره 🤠
بعد خدا نکنه ما ی جا بریم این نیکان ی تیکه نون خشک پیدا کنه چنان اونو میخوره یا وقتی میگیریم دنیا می‌ذاره رو سرش از بس جیغ میزنه بعد همه ی جوری ب من نگاه میکنن بعضی ها هم میگن چرا غذا بهش نمی‌دی یکم گوشی بذار ب بچه برس یعنی اون لحظه دلم میخواد اتیششون بزنم بگم منی که از پنج صبح بیدارم تا بوق سگ پای گازم بعد تو داری ب من میگی غذا درست کنم
بعضی اوقات میشینم گریه میکنم از دستشون
اما اون روز مادرشوهرم گفت نمیتونی برا بچه غذا درست کنی که هر جا میری نون خالی خونه بقیه رو میخوره
بعد منم گفتم اتفاقاً بیشتر از اون چیزی که شما به بچه هات رسیدی من ب بچم میرسم نمی‌خواد نصیحت کنی
ناگفته نمونه هر جا میرم براش خوراکی میبرم با خودم اما نمیخوره🤣🤣😎
شوهرم میگه کون لقشون بزار بگن
مامان گل پسرها و بانو مامان گل پسرها و بانو ۱۳ ماهگی
باز من امدم با یه دل پر از گله 🥲
عصر با همسرم قرار شد شب بیاییم بیرون حالمون بهتر شه😏 ساعت 6ونیم بیدارش کردم تا ۷تو جاش بود من تند تند یه بچها رسیدم گفتم واسم یه کاپوچینو درست کن یکم سرحال شم با هزار مکافات بلند شد گقتم. نمیخواد ولش دیرمیشه من بدم میاد ساعت 8به بعد برم بیرون ساعت 7ونیم بود گفت اوکی بریم من میخواستم کیفو بردارم دیدم رفت تو حموم🤐
اولش با شوخی و خند گفتم بیا بیرون امدیم میری دیروز حموم بودی حالا چند ساعت دیر تر برو طر عین ناباوریم رفت جفت بچها خودشون خراب کردن هم بهار هم شهریار 😮‍💨رسما عصبی شدم رفتم ابگرمکن و خاموش کردم برق حموم هم خاموش کردم رفتم تو اتاق رختخواب هارا پهن کردم بچهارا تمیز کردم گوجه گذاشتم واسعه املت خونه را جارو مردم امد بیرون کلی داد و بیداد کرد منم کم نیاوردم کلی با هم دعوا کردیم این وسط پسرم خیلی رو مخم بود و ابجیشو میزد مجبور شدم بزنمش و دکمه ی من از همینجا خاموش شد همسرم تو حال بود من تو اتاق خواب شهریار داشت گریه میکرد شدید و من نمیتونستم از جام بلند شم اونم فک میکرد بچه پیش منه شاید یه ربع این بچه یه نفس گریه کرد و نیومد نگاه نکرد واقعا با من یا تو تخت داره گریه میکنه خلاصه بچه 20روزه رو به کبودی بود تونستم بلند شم شالمو سرم کنم کلیدو برداشتم امدم از خونه بیرون فقط گفتم دیگه کم اوردم
بخدا کم اوردم
الان میایین میگین خودت خواستی باردار نمیشدی
من گ. و. ه خوردم واقعا حالم خوب نیست کم اوردم زیر این همه فشار پسرم 3سالشه روانیم کرد با کاراش دخترم یکسالشه همش بغل میخواد پسرم کوچیکم کولیک و رفلاکس شدید داره دارم به خودکشیوفکر میکنم ولی بچهامو چیکار کنم یه حموم رفتنش شد جرقع واسعه از هم پاشیدن من