۸ پاسخ

وای شوهر منم از صب خوابه
بی حال افتاده

باش شوهرت آدمه می‌فهمه برای من ک خدا لعنتش کنس

تو هم خرج کن دیگ چاره دیگ ای نداری

تا میتونی خرج کن

واااایییی😕😕💔👎

پدرشوهر داری؟

وایییی چرازشماپول بگیرن؟

اوتور هیس چهمه

سوال های مرتبط

🌱پریسا🌻🌼 🌱پریسا🌻🌼 قصد بارداری
سلام از دردو دل خواهرانه🥲💔
دوروز پیش مادر شوهرم به شوهرم گفته که چرا پریسا نمیاد شوهرمم گفته که مامان یه کیست داره حالش خوب نیست زیاد کاریش نداشته باش بهش چیزی نگو . مادر شوعرمم گفته مادر چرا بچه نمیارین اونم شاید خوب شد .شوعرمم گفته که مامانمندخودم با دکتر حرف زدم دکتر گفتع اغلب خانما دارن هیچ مشکلیم نیست . منظور برا بارداری و.. وقتی هم که فهمیدن من ب خاطر ضد بارداری هایی مه با سن کم خوردم سینم توده داره باز هم همین حرفا رو میگفتن .
من هیچوقت حرفمو پنهون نمیکنم چون تو شهر میبنن میرم سونو اینا بعضی میگم میرم چکاب میگن میخوای باردار شی میگم کیست دارم دکتر گفته مثلا فلان زمان خوب تحت نظرم باز میگن بچه بیار من کم هنوز چند ماهم مونده دوسال بشه .
نمیدونم چرا فکر میکنن نازایی چیزی هستم هزار تا هم دکتر رفتم هم پیش شوهرم هم پیش خواهر شوهرم مه ثلبت کنم بابا ول کنید من نازا نیستم .
شوهرمم میگه مامانم نگران بود واقعا ازت که دیروز اون حرفا رو زد و ب من گفت بوه بیارین منم گفتم مشکلی نیستاما ما بوه نمیخوایم زور نکنین هر وقت بخوایم میاریم .
خیلی ناراحتم ب نظرتون باید درجوابشون چیکارکنم .همه پیلع کردن چرا بچه نمیارم تو محلمون هرمی میبیه میگه چرا بچه نمیاری🥲
بهنظرتون چطوری رفتار کنم باهاشون؟
مامان شدم مامان شدم هفته هشتم بارداری
مامان فسقلی مامان فسقلی هفته پانزدهم بارداری
خب بزارید جواب سوالاتونو اینجا بدم
من هشت ماهه اقدامم
تنبلی دارم ولی قرص خاصی نخوردم اکثرا مکمل بودن
بیشتر تحرک بدنی و اصلاح سبک داشتم و خدا هم خواست 🥲
قرصایی که می‌خوردم :
متفورمین ، فولیک اسید ، ویتامین دی ، ویتامین ای ، قرص صفرا طب سنتی ، قرص خون طب سنتی
کلا هم یبار تو عمرم سونو رفتم اونم برا تشخیص همین تنبلی بود
دوبار هم دکتر رفتم
چهار روز مونده به موعدم گفتم بیبی چک بزنم
تایپکامو ببینید می‌خونید که این ماه بعد مدت ها ترشح سفیده تخم مرغ داشتم قبلا کیت تخمک مثبت میشد ولی ترشح تخم مرغی نداشتم
بعد دیگه گفتم بیبی چک بزنم مثبت بشه و اینا خیلی خوب میشه
آقا من زدم و باز منفی شد و خیلی خورد تو ذوقم به شوهرم هم نگفتم
بعد از سوم اردیبهشت سینه هام وحشتناک دردناک شد و جوری که سوتینم میبینم و می‌بندم یکم درد میگیره اون موقع خیلی بد بود تا ۲۴ ساعت
الانم هست ولی کمتر شده یکم :)
دلم از دیشب دل‌درد پریودی گرفتم در حدی که نوار بهداشتی گذاشتم ولی پریود نشدم یجوری که بزور صاف راه میرفتم دیشب از درد به زور خوابیدم
الانم امشب گفتم دیگه باید بزنم معلوم بشه
اولش اصلا هیچ خطی نیفتاد و با خودم گفتم نه تنها مثبت نیس بلکه منفیه ( شوهرم سر کار بود زنگ زده بود داشتیم حرف می‌زدیم ) که یهو گفتم برم اینو بندازم دور
که دیدم مثبت شده 🥹🥲🥲
حیف زدم که دیگه لو رفت چی شده و قضیه غافلگیری بهم خورد 😁😐
دیگه همین
سارینا سارینا قصد بارداری
عزیزانی که سقط داشتید بیاید باهم درد دل کنیم بعد از سه ماه امروز جوری بهم ریختم تا رسیدم خونه و تنها شدم با صدای بلند گریه کردم.
امروز دعوت بودم خونه مادرشوهرم اون از ما پول می‌خواست هرچی بهش میگم شماره کارت بده قبول نمی‌کرد خیلی اصرار کردم أخرش گفت ببین بچم برام عزیزه نمی‌خوام بگیرم توام درک کن یه بچه سه ماهه داشتی چقدر برات عزیز بوده منم همونه برام.
ببین به حساب خودش می‌خواست که این پولو نگیره منم از حرفش بدم نیومد ولی بغض گلومو گرفت.
از اونور دخترشو و دختر همسایه رو می‌بره مدرسه، حالا زن همسایه باردار شده مادر شوهرمم یجا بوده نتونسته بره دنبالشون به زن همسایه گفته برو بچه هارو بیار و شرمنده درک میکنم بارداری و اینا، بعد به من گفت فلانی باردار شده و همین قضیه رو هم تعریف کرد. بخدا حسم از حسادت نیست ولی چون موضوعو تعریف کرد و اینا ریختم به هم و هی بغضام بیشتر و بیشتر شدن تا همین الان که منو رسوند خونمون و یکم نشست و رفت نتونستم گریه کنم وقتی رفت با صدای بلند گریه کردم تا آروم شم ولی بازم نشد گفتم با شما درد دل کنم شاید آرومتر شدم.