خواهر بزرگم مجرده و خیلی بیش از حد تو امور بچه داری من و شوهرم دخالت میکنه.هربارم میگم بهش مامانم از من ناراحت میشه و همشون کلا با من چپ میشن که چرا اینجور میگی اون خاله هست و طاقت نداره..

مثلا اسباب بازی که من به پسرم گفتم امروز دوتا چیز خریدیم اینو چندروز دیگه یا برا تولدت میخرم رو،خواهرم میره میخره براش.
کار به جایی رسیده پسرم یواشکی بهش میگه من اینو میخوام اونو میخوام.درصورتیکه بخدا تو اتاقش نمیشه راه رفت بسکه اسباب بازی داره و همین خواهرم هم چندین مورد بزرگ و پرجاشو گرفته

مورد دیگه به پسرم گفته باباتو از اتاقش پرت کن بیرون دیوار اتاقتو خراب کن تا اتاقت بزرگ بشه و جا برای اسباب بازی بیشتر بشه. و این حرفو پسرم به پدرش گفت و شوهرمم حق بهش میدم بشدت ناراحت شد

یا مثلا چرا شوهرت با پوریا قلقلک بازی میکنه که باعث شده سر بچه بخوره تو تخت...(بچم خودش اونقد دنبال باباش میره و ول کن نیست میگه بیا ماربازی،،،،انگشتشونو مثل مار میبرن و قلقلک میدن)
هربارم به خواهرم میگم چه حرفایی میزنی تو رابطه پدروپسر...حالا باز برضد من میشن همشون که چرا به ایشون که خاله هستن اینجور اعتراض کردم
همیشه احترام میذارم و راحتش میذارم با بچه باهم باشن اما بعدش با حرفاش و کاراش سنگهای بزرگ میندازه جلو بچه داری و روان من

۸ پاسخ

ببین مورد اول ک گفتی اصلا چ اشکالی داره پسر خودم نوه اول خانوادس کلا خواهر مجردم دانشجو عه هر دفه بیرون بره براش ی چیز میخرید بابام و مامانم م کلا جدا پیر منم تو اتاقش جا نداره
ولی من خوشحال میشیم هیچ وقت ناراحت نشدم از این موضوع
ولی برای اینک درمورد باباش چی گفته اگ شوخی بوده باید حواسش جم‌باسه بچه ها خبر میدن اینو براش توضیح بده ک خاهشا درمورد پدر بچه ها حرف نزن
دیگ خواهرید باهم راحتین میدونبن چجوری کنار بیاین
چون اینو بدون دلسوز تر از خانواده و خواهرت برات هیچ مسی تو دنیا نیس

خواهر بزرگ من دقیقااا همینطوره نسبت به بچه من و خواهرام
و ما کیف میکنیم بچه هامون یه کسیو دارن که رازاشونو میگن بهش خواسته هاشونو مطرح میکنن
از علاقه زیاده ناراحت نباش

یکبار کامل توضیح بده مهم نیست ناراحت بشند اگر متوجه نشد ارتباطت رو کم کن

حق داری عزیزم متاسفانه نزدیکی به خانواده ها اینجور عواقب هم داره فرقی نداره خانواده خودت باشه یا شوهر . خواهر منم خیلی وقتا شوخیای جنسی وچرت وپرت به پسرم میگه 😑 باز میگم خداروشکر ازش دورم سه ماه یه بار میبینیم وگرنه بشدت رو تربیتش تاثیر میذاشت گرچه خیلی خوبه ومهربونه ولی باید آدم تو رفتارش تعادل داشته باشه از الان بچه غرق خرید بشه دیگه بزرگ شد نمیشه توقعاتش مدیریت کرد اونجوری بد تر آسیب میبینه همش میخواد همچی براش فراهم باشه در صورتی که همیشه شرایط فراهم نیست

هرچند خاله هم هست از دوست داشتن زیادیشه

خواهرته عزیزم تو تنهایی و خلوت خودت بهش بگو

بنظر من که حق با شماست بهتره که یطوری با احترام باهاش جدی صحبت کنی و بگی ک حریم زندگیتونو برهم نزنه ... یا اینکه با مادرت صحبت کنی ک بهش بفهمونه

خب اینکه رفتارش نیست رو بهت حق میدم

ولی فک کنم لازمه با یکی که تخصص داره حرف بزنی راه حل مفیدتری بهت بده

ی پیشنهادم دارم مشکلاتتو با جزئیات برا چت جی پی تی بنویس معمولا جوابای خوبب میده کمک کننده‌س

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۵ سالگی
خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔
مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی
میخوام یه درد دل بکنم هرکس دوستداره بخونه وبگه اشتباه از کی بوده.
ما دیروز شله دزرد داشتیم که من امشب سهم خواهرم با مادرشوهرشو وخواهرشوهراش که توی یه یاختمون هستن بردم..اوناهم هرشب خونشون روضه دارن ماهم موندیم تا اخر روضه .بعد موقعه خداحافظی مادرشوهر خواهرم خیلی اصرار کرد که شام بمونیم شام هم قورمه سبزی زیاد درست کرده بودکه من قبول کردم شام موندیم سر شام پسر من که ۱ساله نیمشه با پسر خواهرم که ۴سالشه سر اسباب بازی دعواشون شد پسر خواهرم اون اسباب بازی رو نمیداد پسرمن بازی کنه و هرچی میگفتیم بده اون بچه س نمیداد من وشوهرم چند بار بخاطر اینکه این دوتارو جدا کنیم از سر سفره بلند شدیم پسر وهمون موقعه سر سفره برادرشوهر خواهرم قاطی کرد اون اسباب بازی رو از دسته براد زتدش گرفت پرت کرد بیرون ..خواهرم که اینکار برادرشوهرشو دید مسرشو بغل کرد رفت خونش اینم بگم که پسر خوارمن خیلی خیلی خیلی شیطونه و اصلا حرف سرش نمیره و کلان خرابکاره.خلاصه ما نعهمیدیم غذا چی خوردیم.برادرشوهر خوارم شروع کرد بد گفتن از بچه برادرخودش که شیطونه و ما ایایش از دستشون نداریم و از این حرفا..شوهرم گفت ماهم بخاط اینکه بچه ها با هم نمیسازن ۴ماه اینجا نیومدیم منم گفتم من هروقت میام بجه هامو زود میخوابونم اگر سرو صدا هست برادر زاده خودتونه.خلاصه ما شام خورده نخورده رفتیم بالا خونه خواهرم دیدم خواهرم گریه کرده و داره خط نشون میکشه که سوهرم بیاد یه دعوا راه میاندازم .ماهم یه چایی خوردیم اومدیگ خونه خودمون.الان همس میگم ما نباید شام میموندیم اشتباه از من بوده .خیلی بهم برخورده اعصابم خیلی خورده کلان از رفتنم پشیمون شدم.حالا نظر شما چیه کی مقصره
مامان رایان مامان رایان ۵ سالگی
امروز خیلی خوش گذشت ولی کمی نگران شدم بازم.امروز ۵تا بچه بود همراهمون که اولین بار باهم بیرون میرفتیم. ۴تاش اوکی بود ولی یکی خیلی دست به زن داشت و فحش زبان اونم چه فحشایی میداد و احتماالا دیگه جایی اونا باشند من نمیرم واقع واسه خاطر اون.اما نگران مدرسه شدم اون نیمه دوم بود و ۹ ماه بزرگتر از پسر من ماشالله خیلیم تپل بود قدشم بلند بود از لحاظ قدی باز زیاد فرق نمیکردند ولی وزنی مطمئنم ۱۰ کیلو بیشتر از پسر من بوود.همه بچه هارو با وجود اینکه من کنارشون بودم خلاصه زد و موقع زدنم اصلا رحم نمیکرد هرچی تو دستش بود باهاش میزد در حد اینکه شاید اگه ما نبودیم بچه هارو میتونست آسیب برسون. حتی بکشه.اگه بچه ام با همچین بچه هایی هم مدرسه ای بشه چی باید کرد.چرا آموزش پرورش گیر نمیده به مدارس که قبل ورود از بچه ها و والدین تست سلامت و روان بگیر و خانواده هارو بر اساس سبک‌تربیتی جدا کنه.والا من ۵ سال کل عمر و جون و وقتمو گذاشتم برای تربیت پسرم با کسی که بچه اشو ول کرده تو کوچه پس کوچه تربیت کوچه بازار داره فرق داره .اصلا بحث دفاع از خودم نیست اینجور بچه ها کلا تربیت نشدند که حتی موقع زدن آگاه باشند که چطوری بزنند حداقل بچه مقابل آسیب خاصی نبینه.مقابله باهاشون مثل مقابله با ی ببخشید که اینو میگم در مورد ی بچه مثل مقابله با ی حیوان وحشی رام نشده اس.ی بچه ۵،۶ ساله که نمیدونه چطوری با ی بچه روانی مقابله کنه اون حرفایی که ما یاد دادیم به بچه رو که حالیش نمیشه اونا برای بچه های تربیت شده جواب نه اینا.والا دلیلی که این همه هزینه کردم برای پیش دبستان و مدرسه رایان فقط برای اینکه با همچین بچه هایی شانسش کمتر باشه روبه رو شه🥲
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید