۹ پاسخ

کتک راهکار درستی نیست ،مطمئن باش حتی کتک هم چند وقت دیگ این کتک واسش عادی میشه لجبازتر میشه و تاثیر نداره و کار خودشو انجام میده

خوب کرده باباش درسته با برخورد فیزیکی مخالفم ولی اها لازمه دیگه نمیگه اینجوری برای یبار این دفتر من میمونم رو بسته تموم شده

دختر خواهر منم اینجوری بود خواهرم گذاشت رفت یک هفته دنبالش نرفت الان یک ثانیه هم نمیمونه

من در برابر زور بچه محکم وایمیستم و دخترمم دیگه اون کار تکرار نمیکنه بخدا با زبون اروم کاربرد نذاشت برا من .اونموقع ها مثلا دختر خالمو میدید اشک ک باید با ما بیاد یا بریم خونشون اما ب زور با اشک میبردمش الان نه دیگه میگم بریم فوری میاد

کتک بدترش میکنه میگه من کارخودمومیکنم کتکمم میخورم اینجوری بچه بدترمیشه

پسر من عاشق خونه عمشه نزدیکمونه .اوایل دوسالش اینا وقتی میرفتیم باید بزور میوردمش گریه میکرد که بمونه اونام همه بزرگ بودن درس داشتن نمیشد . من مینشستم تو حیاط تا اون بیاد انقد اخمامو میکردم تو هم تو حیاط منتظر مبموندم تا خودش میومد . یا مثلا راه میفتادم اونم با گریه دنبالم میومد تا خود خونه گریه میکرد اما من کوتا نمیومدم ولی کتک هرگز. الان دیگه تا بلند میشم خدافظی میکنم اونم پامیشه گاهی هم که نوه ها جمعن تایم بهش میدم مثلا ده دقه بیشتر سر تایم پامیشم اونم پامیشه . 😂 عمه هاش اولا طرفش بودن اما روش منو که دیدن دیگه اومدن طرف من 😂

عزیزم هم اینکه محکم جلوش وایستادین خوبه بچه متوجه میشه ک وقتی گفتین نه یعنی نه ‌..
حالا ماهی یکدفعه میتونی مثلا بگی چون پسر خوبی بودی ب حرف مامان وبابا گوش کردی مثلا امشب ک میریم خونه مامانی میتونی اونجا بمونی یا اگه شب دوست نداری بمونه یک روز ببر دوساعت باشه بعد برو دنبالش حالت تشویقی

دخترم ۶سالشه نمیاداصلا خونه چون اینجاکسل کنندست منم حوصلم نمیادباهاش بازی کنم اونجاحیاط داره بچه ها کوچع بازی میکنن عصرامیره کوچه بادخترعمم(خواهرشوهر)نمیاداصلا

بنظر من یه سرگرمی یا خوراکی یا کارتونی که دوس داره براش توی خونه آماده کنید و به این بهونه بیاریدش خونه،حتما براش اجرا کنید که محیط خونه رو بیشتر دوس داشته باشه ولی هرازگاهی هم که بره خونه مادربزرگش ایرادی که نداره

سوال های مرتبط

مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته
مامان دخترام♥️🧡 مامان دخترام♥️🧡 ۴ سالگی
این همه تو این چند سال بچه داری وقت و انرژی گذاشتم برای تربیت درست دخترم
همش مراقب بودم که جلوش دعوا نکنین، سرش داد و بیداد نکنم، خراب کاری کرد فریاد نزنم و ... تا تروما کودکی نداشته باشه، بزرگ که شد راحت زندگی کنه
ولی انگار برعکسههههه انکار خودش برا خودش تروما میسازه
مثلا اون روز کلی غصه میخورد که چرا که مهرسانا دوستم از من بزرگتره! میگفتم چون زودتر دنیا اومده، حالا با بقضضضضض گیر داده چرا تو منو زودتر دنیا نیاوردی
یا یکی از مهمترین دغدغه هایش اینه که چرا خونه ما بالای خونه همسایمون نیس! همش میگه چرا اونا طبقه سومن!!
برعکس که من اصلا آدمی نیستم که بخوام مقایسش کنم یا اصلا در مورد دیگران تو خونه حرف باشه!!
خیلی ناامید شدم
گذاشتمش کلاس موسیقی، تمام همسن هاش یاد گرفتن و با اشتیاق میان کلاس،
دختر من هنوز هیچی بلد نیست
نمیدونم چیکار کنم
واقعا تربیت بچه سخت‌ترین کار دنیاست
چون هیچ نسخه واحدی برا بچه ها وجود نداره، هر بچه ای یه جوره
چند روزی هست گیر داده من خجالتی ام!! چرا خجالتی ام!
منو ببر دکتر بگو دخترم خجالتیه!!
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره