من شوهرم یهویی درجواب به سوالی تندمیشه رفتارش بعد که من ناراحت میشم اصن به روی خودش نمیاره بعد میاد همون شب رابطه ام نیخواد ومن نمیتونم مثل همیشه باهاش گرم باشم میام میگم ازدستت ناراحت بمن تند کردی میگه من تندنکردم میزنه زیرش میگم من ناراحتم ازدستت ازدلم دربیار دلم صاف بشه ازت دوطرفه لذت ببریم میگه توبیخود ناراحتی اخرشم بایه ل ا پ ا یی کارشو کرد پشتشو کرد گرفت خوابید بااینکه من گفتم بااینکه ازدستت ناراحتم اماده ام کارتو بکنی یه طرفه لذت ببری اونم لج کرد اصن نکرد یجور دبگه خاای کرد خودشو بعد پشتشو کرد بهم خوابید الان خداوکیلی حق باکیه
من چطوررفتار کنم ازین ببعد باهاش ؟
فکرکن بالحن بد جوابتو میده بعدشم نیگا من اصن پرخاش نکردم کتمان میکنه میگم ناراحتم میگه بیخود ناراحتی بس کن اصن نمیزاره ازناراحتیم بهش بگم

چیزای که گفتی دقیقا انگار زندگی منو تقصیر کردی و کاملا درست میکنم شوهر منم دعوا راه میندازه بعدش اصلا انگار نه انگار دریغ از یه معذرت خواهی رابطم‌بزور میخواد ندی بیشتر دعوا راه میندازه که سرت معلوم نیست کجا گرمه

مثلا موتور کولرمون سوخته بود اونو عوض ورد ولی باز روشن نشد چون ازکلیدشم جرقه انداخته بود باید برقشم برق کار میاورد درست میکرد بعد دیدم ازبالا که داشت میامد پایین بایکی صحبت میکرد بعد که اومدپایین گفت به پسره گفتم بیاد دوباره گوشیو گرفت دستش زنگ بزنه به یکی بعد من گفتم پس الان پسره داره میاد گفت اه آره دیگه گفتم‌خب چرا اونجوری جواب میدی گفت چون سوالای عجیب غریب میپرسی بعد منم ناراحت شدم سکوت کردم دیدم اهمیتی نداد رفتم مسجد اونجام مراسم بود دیر اومدم زنگ زد گفت بیام دنبالت گفتم خواستی بیا دیدم اصن به روی خودش نمیاره بعد رابطه ام میخواد تتکه رسیدم منم گفتم ازدسست ناراحتم گفت بیخود ناراحتی من تند نکروم کلا زد زیرش گفتم باشه مثل همیشه بیا کارتو بکن یه طرفه لذت ببر توهمیشه بامن کار داشتنی. همونشب باهام بدرفتاری میکنی قبلش انگار من ناراحت بودنی بهت بیشتر میچسبه گفت ببین الان هم تومیخوای هم ممن گفتم من تاغروب میخواستم ازلحظه ای که بی دلیل بهم تندی کردی ازت سرد سدم الان نمیخوام اونم بردلشت ل ا پ ا یی گذاشت خودشو خالی کرد بعد پشتشو کرد بهم خوابید