امشب دوباره همون داستان همیشگی
پوشکشو عوض کردم، چراغارو خاموش کردم، لالایی گفتم، شیرشو دادم...
بعد دوباره صدای:
آآآآبببب...
آب دادم بهش وباز: ماما بابا ایخابم؛ ترجمه، مامان پیش بابا میخوابم
گزاشتمش کنارهمسرم
دو دقیقه بعد ماما بببگل =بغل
و منه خسته که از صبح سرپا بودم خونرو تمیزکردم ناهارو شام پختم مهمونامو راه انداختم همون تایم مهمونی هم سلما کلا چسبیده بود به من و خوابش میومد اما چون خونه شلوغ بود نمیخوابید یا ام با پسرخالش و دختر دوستم دعواش درمیومد و هیییی گریه میکرد نمیدونستم چای بریزم سلمارو آروم کنم جلوی پسرخالشو بگیرم خونرو نترکونه
یا گولشون بزنم که وسط روضه کمتر جیغ بزنن
تا شب موقع خوابوندن سلما صبور بودم بعد یکم صدام بلند شد بعد یکم اخم کردم و بهش توپیدم که بسهههههه دیگه بگیر بخواب دیونم کردی
اون خوابید و من موندم و دلتنگی و عذاب وجدان
دستشو بوسیدم موهاشو ناز کردم بغضم گرفت سلما کاش میشد بهت بفهمونم مامان گاهی خسته میشه منو ببخش که ظرف روانم کوچیکه
مامان خیلی دوستت داره دختر نازم ولی گاهی پرده ی عادت نمیزاره نعمت های خدارو ببینه ببخش اگه گاهی خوابم،آسایشم و به لبخند تو ترجیح میدم و سرت داد میزنم
تو هنوز خیلی کوچولویی، مامانتم روحش کوچولوعه کنارتو دارم بزرگ میشم
قول میدم هر روز بهتر از دیروز باشم برات....
تو قلب منی سلما🫀

تصویر
۱۵ پاسخ

عشقم من خیلی ادم مقیدی ام
خیلی برای امام حسین احترام قائلم خیلی قلبی دوسشون دارم
ولی به نظرت واجبه با بچه ی کوچیک روضه انداختن تو خونه؟
هم بچه رو عذاب بدی هم خودتو؟

همیناست که اجر روضه تو هزار برار میکنه
با صدتا سختی بازم پاش موندی
ایول واقعا امام حسین نگهدار سلماجان باشه

وای زهرا
جانا
سخن از جانب ما میگویی💔

قبول باشه عزیزم
امام حسین نگهداره سلما جان باشه انشاءالله

دقیقامنم گاهی کم میارم سربچم دادمیزنم🥺🥺

دقیقا حال منو گفتی🥲

دیونه گریم گرفت که 😭😭😭

جاااانم دقیقااااااااا گاهی پرده عادت نمیزاره نعمتای خدارو ببینیم وچقد خوب سطر سطرشو‌توصیف کردی

اخ چ قشنگ
چشام اشکی شد🥹
خدا حفظش کنه برات

من امسال نذریمو تنهایی پختم و بردم شیرخوارگان پخش کردم نه به دوست و آشنا دادم نه به همسایه ها .گاهی لازمه عادت‌ها رو عوض کنیم به خاطر آرامش خودمون

حرفهای دلمو زدی🥺
منم هروقت پسرم می‌خوابه عذاب وجدان میگیرم و گریه میکنم 🥲

منم امروز سه بار داد زدم چون خیلی اذیتم کرده امروز

آخرش خیلی خوب بود دقیق ان منم
خدا بهمون یه صبر عظیم بده ان شالله

چ قشنگ گفتی🥰

خدا ببخشه

سوال های مرتبط

مامان سَلما مامان سَلما ۱ سالگی
ما تقریبا سه ماهیه با سلما جونی میریم پیاده روی عصرا یا صبح ها
غالبا عصرامیریم که سلما بچه هارم ببینه بماند که من بشدت اذیت میشم خاکی میشم هر روز چادرمو بایدبشورم بس که تو پارک دنبال سلما میدوام و میبرمش بالای سرسره میارم پایین اما خب بنظرم بعدش نشاط روحی داریم هم من که حس مامان خوبی بودن بهم دست میده هم سلما چون انرژیش تخلیه میشه بازی میکنه بازی و دیگ تو چهارچوب حوصله سربر خونه نیس
زمستون که همش میچسبید بهم و گریه میکرد نمیزاشت من اشپزی کنم یادرس بخونم خیلی عذاب وجدان میگرفتم باهاش بازی میکردما ولی ددر دوست داشت میرفتیم خونه مامانم یا طبقه پایین خونه مادرشوهرم اما بجای خوش گذشتن فقط باید مواظب میبودم مادربزرگا دور از چشمم هله هوله ندن به بچه 😮‍💨
خلاصه که هم من لاغرترشدم هم سلما خوشحاله اگه این اخیر و که بخاطر دندوناش نق نقو شده فاکتور بگیریم
شماهم پارک رفتنو جدی بگیرید خیلی خوبه خوراکیای سالم و میوه هم ببرید اگه خواهری دوستی هم دارین باخودتون همراه کنید من با دوتااز دوستام میرم اکثرا گاهی هم تنها😍✌🏻


این دمپایی هارم خواهرشوهرم برای سلماخریده سلما خیلی دوسش داره اما براش بزرگه
مامان آوینا مامان آوینا ۱ سالگی
سلام به همگی.خواستم از تجربه ای که از قطع شیر بدست آوردم براتون بگم،من یکباره شیر رو قطع نکردم،بعد از واکسن ۱۸ماهگی شروع کردم،،کم کم وعده های شیر شو کم کردم ،تا ۱۹ماهگیش دیگه کلا فقط میخواست بخوابه میخورد،،،عادت کرده بود که تو روز نخوره،،،اینم بگم دختر من عادت داشت تو روز بینهایت شیر بخوره،،،تقریبا سه هفته س که شیر شبشم کلا قطع کردم یکی ،قشنگ سیرش کردم،اب بهش دادم گذاشتمش تو گهوارش و گفتم بیا تابت بدم،(به گهواره میگه تاب)برقا رو خاموش کردم و چراغ خواب و روشن کردم لالایی خواندم براش،،،چشماش سنگین شد خوابش برد تا ساعت ۷صبح،بیدار شده بود گرسنه ش بود،،فقط گریه میکرد توی خواب ،وقتی بیدار شد دید من بیدارم گف آب...بردمش بیرون بهش آب دادم.. تقریباً یه لیوان آب خودم ،گفتم تخمه مرغ میخوری گفت آره براش آبپز کردم اونم خورد بهدش آب جوش و نباتم بهش دادم...قشنگ سیر سیر شد گذاشتمش تو گهواره دوباره و خوابید...آسون نبود ولی سختم نبود..بعضی وقتا بهونه ی شیر و میکرد دیگه نمی‌دونستم چیکار کنم باباش میبرد میچرخوندش،،،اینم بگم لباس پوشیده بپوشید خیلی بهتره کمتر دلشون میخواد😄🤭
امیدوارم مفید بوده باشه🌹
مامان 🤴پادشاه ماه🌜 مامان 🤴پادشاه ماه🌜 ۱ سالگی
آیهان جانم پسر عزیزم مامان خیلی بلد نیست خوب حرف بزنه یا بنویسه ،، ولی سعی میکنم تمام چیزایی که تو دلمه رو بگم ،، مامانی وقتی خدا تورو تو دل من آفرید از همون اول عاشقت شدم همیشه سپازگذار خدا بودم که تو رو به من داد ولی همیشه گفتم اول خدا بعد تو چون نمیخوام بیشتر از خدا کسی دیگه ای رو دوست داشته باشم تو شدی تمام زندگی من یه صفا و رنگ دیگه ای به زندگیمون دادی مامان افسردگیش خوب شد روحیش عالی شد ،،چقدر روزا تند میگذرن افسوس که مامان نمیتونه زمان رو نگه داره تا از بزرگ شدن تو بیشتر لذت ببره ولی سعی کردم از بزرگ شدنت بیشترین لذت رو ببرم از هر لحظه اش چون میدونم خیلی زود داری بزرگ میشی حتی همیشه کارامو رها کردم اول با تو بازی کردم با جونو دل بهت شیر دادم🥺🥺 همیشه موقع شیر خوردن صورت قشنگتو نگاه کردم چقدر
قشنگ بود شیر خوردنت میدونستم اون لحظه ها خیلی زود تموم میشن ،، خیلی دوست داشتم این لذتو تا دوسالگیت بکنم اما مامانی کلیه هاش سنگ داره باید زود تر از شیر بگیرمت تا هم دارو هامو بخورم هم مامان قوی باشم برات 🥺🥺اینطوری برای هر دومون بهتره از دیروز دارم بهت شیر خشک میدم ،، امیدوارم این مرحله و چالش رو هم با کمک خدا به خوبی بگذرونیم 😘😘😘خیلی دوستت دارم .
بمونه به یادگار ۱۴۰۴/۱/۲۸
مامان فرشته کوچولوم مامان فرشته کوچولوم ۱ سالگی
سلام مامانای مهربون
بعداز۲۰ روزتاخیر بخاطر ترس و استرسی که از تجربه های گهواره گرفته بودم دلوزدم به دریا رفتم برای غول هجده ماهگی
صبح رفتیم واکسن رو که زدن فقط موقع زدن واکسن یکم گریه کرد زود هم آروم شد از بهداشت تاخونه ۵ دقیقه راه رفتیم بهش استا دادم دوسه لقمه صبحونه خورد بعدشم‌خوابید وقتی بیدارشد پاش دردمیکرد دستشو میزاشت روپاش و لنگ میزد.اشتهاش یکم کم شده بود ناهارخیلی کم خورد تااینجا تب نکرده بود بازم استا دادم بهش یکم بازی کرد ولی موقع راه رفتن نق میزد درد داشت دوباره خوابید وقتی بیدار شد تبش شروع شد پروفن دادم اماتاثیرنداشت دوباره استا دادم تبش پایین اومد اماهنوزم بیحال بود و نق میزد وپاش دردمیکرد اما جوری نبود که نتونه پاشوتکون بده یا دراز کش باشه چون توگهواره میگفتن که بچه هاشون نمیتونستن پاشونوتکون بدن من فک میکردم خیلی اذیت بشه اماقابل تحمل بود .شب که شد تبش دوباره بالا رفت بااستا هم پایین نیومد براش شیاف گذاشتم تا نزدیک صبح هم بالاسرش بودم و چک میکردم خداروشکر دیگه تب نکرد فقط معلوم بود که درد داره توخواب هم ناله میکرد
روزدوم صبح که بیدارشدیم سرحال تربود تب هم نداشت اما هنوز پاش دردمیکرد و موقع راه رفتن لنگ میزد نزدیک ظهراحساس کردم بدنش داره گرم میشه دوباره استا دادم و خداروشکر تب نکرد غروب هم دوباره بخاطر دردپاش استا دادم که نق زدنش کمترشدخداروشکر تب هم نکرد
روز سوم هم که امروزه خداروشکر سرحاله تب نداره اشتهاش تقریبا مثل قبله شاید درحد دوسه قاشق کمتر بخوره خوابش هم فعلا اوکیه مثل قبله فقط موقع نشستن و بلند شدن دستشو روپاش میزاره معلومه هنوز یکم درد داره
مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید