۲ پاسخ

درخواست میدید

صبح بخیر

سوال های مرتبط

امیرعلی آسمونی امیرعلی آسمونی قصد بارداری
امیرعلیِ نازنینم…
پسر کوچکم…
امروز می‌شد سه‌ماهگی‌ات،
سه ماهی که قرار بود با لبخندهای کوچکت جهانم را تازه کنی.
من نشستم،با دلی که هزار تکه شده، و تقویمی که هنوز
بی‌خبر از دل مادر است و تاریخ‌ها را بی‌رحمانه جلو می‌برد.
چند روز دیگر روز مادر است…
روزی که همیشه آرزو داشتم
تو در آغوشم باشی، نفس‌های گرم و نوزادانه‌ات به قلبم تکیه دهد
و من آرام بگویم: «بالاخره مادر شدم…»
امیرعلیِ عزیزم…
دوست داشتم امسال روز مادر بوی موهای تو را بدهد،
نه بوی اشک من😭😭😭😭😭😭
اما امسال
سهمم از مادر بودن
یک آسمان غم است و یک اسم:
امیرعلی…
و حسرتی که مثل بغضی در سینه‌ام لانه کرده.
قصور بود. سهل‌انگاری بود. کسانی که باید محافظ جانت می‌بودند، نبودند.و کوتاهیِ آن‌ها رؤیاهای مادرت را برید.
من تا آخرین روزی که در این دنیا نفس می‌کشم،
نمی‌بخشمشان.
مادری که فرزندش را به خاطر بی‌مسئولیتیِ دیگران از دست بدهد، بخشش را از قاموسِ دلش حذف می‌کند.
اما بدان پسرم…
هرچند آغوشت را از من گرفتند، مادر بودنت را
هیچ‌کس و هیچ اشتباهی نمی‌تواند از دلم پاک کند.
من هنوز مادرتم… برای همیشه😭😭😭😭😭😭
آرام بخواب امیرعلی عزیزم…
مادرت هنوز، هر شب، نامت را با عشق صدا می‌زند چشم انتظار آمدنت است.
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ایلا ایلا قصد بارداری
دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد
پناه پناه قصد بارداری
هنوز مادر نشدم.، اما میدانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شد
دلم لک زده برای کودکی که جای خالی اش تنها دغدغه زندگی ام شده.و
این روزها تنها خدا می داند و می بیند که مادرانگی هایم را چگونه در تنهایی و خلوتم بروز می دهم.
با کودک نداشته ام راه می روم و حرف می زنم و مدام زیرلب می گویم کی از پیش خدا می آیی؟ ملاقاتت باخدا تمام نشد!
آه نمی دانی اینجا برای نداشتنت هزار راه نرفته را رفتم ولی نشد.
می دانی فرزندم تا پای جان هم برای داشتن ات میروم
تمام گفته ها و ناگفته ها را تحمل کردم تا روزی تورا در آغوش بگیرم.ولی نشده
روز های مادر ک همه ب مادرشان هدیه میدادن، اما من از تو می خواستم خودت را به من هدیه کنی، اما نشد
کاش می امدی چون دیگر طاقت نگاه های سنگین دیگران را ندارم
کاش می امدی و در مقابل دیدگان پدرت سرافرازم کنی
راستش را بخواهی از روی پدرت هم خجالت می کشم.ک انقدر بهش امید دادم
ولی نیامدی و مادر نشدم.
اما هیچ کس نمی داند حس مادرانگی از تمنای وجودم لبریز شده.
هیچ کس نمی داند درونم داغ نداشتنت مثل کوه آتشفشان در حال انفجار است.
فرزند عزیزم، اینجا برای داشتنت دست به هر کاری زدم، هزار درد را تحمل کردم.اما نشد
انصاف نبود کسی را که برایت این همه بی تابی می کرد را بیشتر از این چشم انتظار بگذاری.
من خودم را همین حالا مادر می دانم به خاطر حسی که برای داشتنت از وجودم لبریز شده، به خاطر تمام سختی هایی که برای داشتنت از یک مادر واقعی بیش تر کشیدم، بی منت!!!
اما هیچکس مرا مادر خطاب نمی کند،
می دانی تا تو را نداشته باشم هیچکس مرا مادر به حساب نمی آورد.
عزیزترین آرزوی محالم😢😢.خدایا دلم هر روز شکسته تر میشه صدای دردام گریه هام ب گوشت میرسه؟!
مامان زندگیم مامان زندگیم هفته بیست‌وهفتم بارداری
تحسین، چگونه؟🤔

برای شکل دادن یک رفتار خوب در کودک لازم است از تحسین بجا و مناسب استفاده کرد.
رفتار او را تحسین کنید نه شخصیتش را؛ مثلاً نگویید «چه دختر خوبی بگویید چه کار خوبی کردی»

🪴 کلی گویی نکنید؛ به جای «آفرین عزیزم» بگویید «از این که صبح رختخوابت را جمع کردی خیلی خوشحال شدم ممنونم»
پیشرفت های کوچک او را نیز ستایش کنید؛ اگر بار اول فقط یکی از چند اسباب بازی اش را جمع کرد تعریفش کنید و بگویید «چه خوب کردی که ... بگذار کمکت کنم بقیه را هم جمع کنی»

🪴 خردسالها را بیش تر با آغوش گرفتن بوسیدن و کلمات مهرآمیز و بزرگترها را بیشتر غیر مستقیم تحسین کنید؛ مثلاً با یک لحن آمیخته به شوخی به دخترتان بگویید؛ عجب کدبانوی با سلیقه ای اینجا بوده است. برای تحسین از جمله ها و روش های تکراری استفاده نکنید‌

🪴 بین رفتار پسندیده کودک و تحسین او فاصله نیندازید. بعد از نهادینه شدن رفتار درست تحسین را کمتر و در فواصل طولانی ترانجام دهید ولی هیچ گاه قطع نکنید.