۲۴ پاسخ

روزی ک خاستم مرخص شم ی کم سردرد داشتم پرستار فشارمو گرفت گفت فشارت خوبه سردرد هم از عوارض بی حسیه کم کم از بین میره..
اما وقتی مرخص شدم سردردم هی بیشتر و بیشتر شد و حالت تهوع هم بهش اضافه شد منم زخمم تازه بود بالا میاوردم خیلی شکمم درد میگرفت سردردم هی شدید تر شد اما من فک میکردم عادیه ولی تو برگه های بیمارستان نوشته بود درصورت سردرد شدید برگرید ب زایشگاه..خدا رو شکر مادرم و خواهر بزرگم پیشم بودن و از بچه هام نگهداری میکردن و کمک حالم بودن وگرنه نمیدونم چی بسرم میومد چند بار هم گفتن برو بیمارستان اما من میگفتم نه عادیه اونجا کاری نمیکنن..
اما بعد از سه روز ک دم مرگ بودم و توانی برام نمونده بود با چشمای پف کردع و حالت تهوع شدید سردرد شدید رفتم بیمارستان و فورا بستریم کردن فشارم ۱۵بود و داروهای ضد تشنج بهم وصل کردن گفتن کسایی ک شرایط تو رو دارن یعنی سزارینی و خونریزی و سردرد و فشار بالا خطر تشنج دارن.. ..
و خدا رو شکر با کلی سرم و دارو و..کم کم بهتر شدم و بعد از دو روز مرخص شدم..
اما بعد از ترخیص حالت تهوع داشتم تا سه روز و مثل مرده متحرک بودم بخاطر خونی ک ازم رفته بود وحال بدی ک داشتم.. و الان حالم خدا رو شکر خیلی بهتره تونستم بیام گهواره

وای عزیزم خداروشکر که الان خوبی ...
چقدر سخت گذشته بهت انشاالله سلامت باشی همیشه 🤲
قدم نو رسیدت مبارک 💐💐

انشاالله بهتر بشی عزیزم و نینی مبارکت

کجا بودی دختر قدم نو رسیده مبارک همش منتظر پیام هات بودم پیام هات برام نمیومد

وای عزیزم خیلی ناراحت شدم
خداروشکر که الان بهتری
قدم نو رسیده ات هم پر برکت باشه ♥

وای بگردم برات
خداروشکر به خیر گذشت
خرما و چیزای تقویتی خوب خوردی؟؟؟

وای خدا
سرگیجه اولین روز زایمان طبیعیه نه سه روز بعد زایمان

عزیزم خداروشکر که الان سلامتی و کنار نی نی قشنگت هستی قدمش براتون مبارک و پر خیر و برکت باشه
منم این یکی سزارینم خیلی خونریزی داشتم حتی لخته های بزرگ بزرگ زیر بود میومدن عوض میکردن حین عمل هم مثل شما تنگی نفس و حالت تهوع شدید داشتم اما با دارو تو سرمم کنترل کردن تو ریکاوری هم تا یکساعت لرز شدید داشتم بخاطر خونریزی بود

اون درد کتف متاسفانه مال آمپول سزارینه خواهرمم اینطوری شده بود

عزیزم من خیلی تو فکرتون بودم تقریبا بیشتر روزا میومدم صفحه تون ببینم چیشدین
خداروشکر که بخیر گذشته و سلامتید
منم بعد سز فشارم رفت روی 15 شروع کردم داد زدن چون اتاق هم شلوغ بود و بغلی تو ساعت غیرملاقات 5تا ملاقاتی داشت... هروقت یادم میوفنه حالم بد میشه
ان شاء الله که همیشه تنتون سلامت باشه و خوشحالم کنار اومدین باهاش

مبارکتون باشه عزیز .حالا خدارو شکر به خیرت گذشت ان شاالله بهترشین
کاش خانم ها بفهمن سزارین به نفع شون نیست عوارض اش خیلی فرض کن هفت لایه میبرند تا به بچه برسند

عزیز دلم

آخی چقدرررر یاد خاطرات خودم افتادم!
منم عین شما تو اتاق عمل خونریزی و حالت تهوع شدید داشتم
بعدم اوردنم تو ریکاوری شدیدا میلرزیدم
و بعدش هم تا دو روز شونه درد شدید داشتم🙈
خداروشکر که بخیر گذشت
چقدر سختی کشیدی🙈
قدم نو رسیده هم مبارک🌹

مبارکه عزیزم دیگه بخیر گذشت این مهمه الان خودتو نی نی صحیح سالمید

خودت رو تقویت کن دختر

ای فدات مبارک عزیز دلم
خیلی سختی کشیدی درکت میکنم
دلت تا همیشع خوش

عزیزدلم چه روزای سختی رو پشت سر گذروندی

خداروشکر که تموم شد و بخیر گذشته و الان کنار بچه هات صحیح و سالمی🥰
ان شاءلله حضرت زهرا(س)یار و یاورتون باشه همیشه❤️
قدم کوچولوت پرخیر و برکت باشه💕🌱

خداروشکر به خیر گذشته.چقدر اذیت شدی...

عکس بچه تو بزار

خدا بخیر کرده به سلامتی ان شاالله

بسلامتی که زایمان کردین
قبلش مشکل فشار داشتین؟

چقد اذیت شدی عزیزم🥲بخدا هم زایمان طبیعی سخته هم سزارین همش شانسی هست

خدارو شکر که بهتری عزیزم، پاقدم نینیتم مبارک باشه.

ای وای عزیزم بگردم الهی چقدر سختی کشیدییی
باز خداروشکر الان خوبی 🥲🩵

سوال های مرتبط

مامان سیدطاها مامان سیدطاها ۵ ماهگی
خانما من سزارین شدم حالم خیلی بده تو اتاق عمل شکنجه شدم آمپول بیحسی هیچی نفهمیدم ولی وقتی زدن از بالا تا پایین بدنم گز گز کرد خوابیدم تنگی نفس گرفتم لرز میکردم حالم بد شد بعد احساس کردم دارن شکمم میبرن درد احساس نمیکردم ولی خیلی فشار میاوردن بهم بعد بچم افقی خوابیده بود دکترم داد میزد در نمیاد بچه وای چرا درنمیاد یه آقایی صدا زد گفت در نمیاد خسته شدم بیا اونم اومد چندین بار از شکمم فشار اوردن که بچه دربیارن با بیحسی درش میفهمیدم نفسم درنمیومد حالم واقعا بد بود گردنم انگار خشک شده بود افتضاح بودم بچم به زور بدنیا آوردن بچه نفس بندش اومد داشتم میدیم بهش اکسیژن زد میگفتم چی شد بچم از یه طرف درد داشتم لرز میکردم از یه طرف هم داشتم میمیردم از ترس پشتشو زدن به زور نفس کشید و جیغ کشید میخاستیم مثلا عکس بگیریم ولی بچه رو زودی بردن ان اس سیو که نفسش خوب بشه یه دونه آزمایش گرفتن اگه خوب باشه بدن پیشم تو رو خدا مامانا دعا کنید خوب باشه بدن پیش خودم تو دستگاه نمونه
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ ماهگی
بعد گفتن این دکتر بیهوشیه
گفت ک دستاتو رو زانو بزار
گفتم درد داره؟ گفتن ک دردش از انژیوکت بیشتر نیس وکمترا
تا کمرمو پتادین زد اصلااا حس نکردم درد نداش فقط بعد دو دقیقه هی انگشاتمو تکون میدادم
بشون گفتم عمل نکنید هنوز حس میکنم😂
گذش باز تکون میدادم دراز کشیدم انگشتمو تکون میدادم
بعد گفتم عمل نکن. پاتوببر بالا نتونستم گف ک گولت زدیم حالا😂خندیدن
پردرو جلوم کشیدن نگید ک گوشام سنگین شدن نفسم گرف
حالت تهوع شدید گرفتم بش گفتم خااانم با ناله
نمیتونم
نفسم گرف اکسیژن گذاش بش گفتم نمیتونم خفه شدم بعد دکترم بش گف از دور بزار واسش
بعد گفتم تهوع دارم خیلی
دیگه میخاست دارو بزنه ک بالا اوردم
ولی خدایش حالم بد شد
بعد نمیدونم چی تزریق کرد ک حالم خیلی بهتر شد
ک یهو کتفم و قفسه سینه استخونش درد گرف
ک میخاستم فشار بدم گفتن ننن مواظب باش
از دردش ناله میکردم
ک فشار دادن شکموو گفتن میخان بچه رو بیارن بیرون
ک تا صداشو شنیدم. دنیارو ب من دادن گریه کردم
دس پرستار دادن ک جیغ میزد
بش گفتم بیارش ب من بده بوسش کنم گف الان
میارم هی میگفتم مواظبش باش
مامان آرتیا💙 مامان آرتیا💙 ۳ ماهگی
منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم بهتون
از اون جایی ک بچه من خودش با پای خودش نیومد با نامه دکتر بستری شدم کلا از اول ۱ سانت بودم تا ی روز بعد هرچی قرص و آمپول فشار فایده نداشت
بالاخره با کلی سختی ی سرم قوی دیگه بهم زدن انقباضات من هز شب شروع شد و هر چه رفته رفته بیشتر شد صبح دیگه واقعا زیادی درد داشتم خیلیی زیاد ک گفتن تازه ۲ سانت شده بعد چند ساعت ۳ سانت من دیگه اصلا طاقت نداشتم از درد زیاد ک گفتم اپیدوال بزنن
اونو ک زدن یعنی واقعا همه ی دردام رف ک میگن اپیدورال ۷۰ الی ۸۰ درصد خوب میکنه مال من کلا منو آروم کرد و گیج شدم بعد ۱ ساعتی ۶ سانت اینا شدم بعد چند ساعتم ۱۰ سانت شدم ک واقعا دردم خیلیی داشت اونم فشار ب مثانه و مقعدم فقط شدید بود ک فقط می‌ریخت ازم
و اصلا نمیذاشتن برم دستشویی و واقعا اذیت شدم ولی بعدش رفتم فهمیدم ک سربچه تو مثانمه و فشار میاد به همه جام بالاخره دکترم اومد و معاینه کرد و سر بچه جلو جلو بود بالاخره با هر زوری و ببخشید مدفوع و ادرار خجالت رو گذاشتم کنار و فقط ب بیرون اومدن بچه فکر میکردم ک بالاخره پسرم اومد و اون لحظه دنیارو بهم دادن بعدش دیگه هیچ درد نداشتم انگار ن انگار ک زایمان کردم و راحت بودم
ولی خوب درد داره باید ببینی آستانه دردتو ببینی چقدره
مامان آرتا🐣🩵 مامان آرتا🐣🩵 ۴ ماهگی
پارت۴

مشاور بیهوشی اومد بالای سرم و ازم سوال پرسید ک راجب سابقه عمل و حساسیت دارویی و مشکلات حین بارداری مثل دیابت و...بود(من حین بارداری هیچ مشکلی نداشتم و حساسیت دارویی هم نداشتم و قبلا هم سابقه ۳تاعمل داشتم و اولین بارم نبوداما بدنم نسبت ب سزارین خیلی بد واکنش نشون داد)و بعد از اون ی اقایی ک یکم مسن تر بود اومد ودکتر بیهوشی بود و گفت ک اگه اماده ای شروع کنیم و منم گفتم مشکلی نیست اما از درون داشتم از استرس منفجر میشدم و حالت تهوع شدید داشتم ولی ب روی خودم نمیووردم مشاور بیهوشیه اومد روبروم و گفت دستاتو بده ب من و هرجا حس درد داشتی دستای منو فشار بده بعد دکتر شروع کرد ب زدن امپول اما من اصلا هیچ دردی حس نکردم ک حتی مشاور بیهوشیم گف خداروشکر معلومه درد نداشتی یا آستانه دردت بالاست و گفتم هردو اما سرم یدفعه سنگین شد و دوس داشتم بالا بیارم انگار ی چیزی رو دلم مونده بود و بعد کمکم کرد دراز بکشم همون حین پارچه ی آبی رنگ بین بالاتنه و پایین تنم رد کردن و دستام و تو جایگاه مخصوص گذاشتن ی لحظه بدنم سرد شد و ازم راجب بی حس شدن پاهام سوال میپرسیدن اما من انگار ک کلا سرم واسه خودم نبود انقد ک حالم بدشده بود و نفسم بالا نمیومد و مشاور بیهوشی مدام ازم سوال میپرسید نمیتونستم جواب بدم میگفت نفس عمیق بکشم ولی نمیتونستم حرف بزنم دکترم اومده بود داخل اتاق و داشتن بهش میگفتن ک حالش خوب نیست و بعدش سریع بهم اکسیژن وصل کردن و بعد دوس دیقه یکم بهتر شدم و نفسم بهتر شد اما قلبم تند میزد و تهوع داشتم و دکترم بهم گف ک نگران نباش اتفاقی نمیوفته فقط نفس عمیق بکش و استرستو دور کن...
مامان نازگل مامان نازگل ۱ ماهگی
دیگه بلاخره بستریم کردن یه امپول فشار زدن تو سرم ولی خیلی کندش کرده بودن ولی زود درش اوردن بعدش پرستار اومد گفت بگیر بخاب تا صب


دیگه من خابمم نبرد صب پرستار های دیگه اومدن یه امپول فشار ریختن تو سرمم ولی بازم دردم نبومد تا شب ک شد دوباره امپول فشار زدن پشرفت نکردم فقط دوسانت بودم


باز یه پرستار دیگه اومد بش گفتم خون ریزی کردم برام معاینه تحریکی انجام داد شدم دوسانت نیمی بعدش رفت یه پرستار دیگه اومد شیاف گذاشت برام


بعدش گفت ک بیاد پایین یه کمی قر بده تا بچه بیاد پایین

خلاصه یه کمی ورزش کردم نتونستم بیشتر ادامه بدم رفتم دراز کشیدم ولی خیلی فشار دسشویی اومده بود بم

دوباره دکترو صدا زدم گفتم خون ریزی شدید دارم اومد معاینه تحرکی کرد کیسع ابمو پاره کرد گفت امشب زایمان میکنی


بعدش دردام داشت شروع میشد اینقدر درد کشیدم تنها چیزی ک ارومم میکرد ذکر گفتن بود سوره انشقاق زیاد خوندم ولی دردام غیر قابل تحمل بود هی خدمو دلداری میدادم میگفتم چیزی نیس صبور باش بعدش هی بچه خودشو سفت میکرد فشار از کمرم به باسنم شروع میشد اینقدر شدید بود ک حس مدفوع داشتم


خلاصه دوباره اومدن معاینه ام کردن گفتن هشت سانتی وقت زاییدنته اینقدر خوشحال شدم ولی همش حس مدفوع داشتم زور میمومد اونجا خیلی شدید دکترا رفتن من ک درد داشتم حس مدفوع داشتم اونجا نتوستم کنترل کنم پرستار گفت مدفوع کن این نشانه زایمان ک بچه فشار میاره بعدش دکترو صدا زدم گفتم بیایید من دارم میمیرم اومدم بم گفت چن تا زور محکم بزن از پشت هی میگفت از پشت بزن میزدم ولی میگفت این کافی نیست باید زیاد بزنی وگرنه بچه خفه میشه اینجوری گفت زور هام بیشتر شد ک پایین وازنم برش زد همین این طرف هم اون طرف بعدش بچه رو بیرون کردن
مامان 🤰(صَنَم)👶 مامان 🤰(صَنَم)👶 ۳ ماهگی
خوب تجربه من از زایمان.....
از اولش اگه بخوام بگم که سردرد بودم ک از خواب بیدار شدم بعد ی ساعت خوب شدم اما بهداشت ک زنگ زدم گفت حتما بری بیمارستان فشارت بگیری. منم تا رفتم دیدم فشارم 16 سریع بستری کردن منو و گفتن باید زایمان کنی.. دیگه خلاصه قرص زیرزبونی گذاشتن بعد 1 ساعت دردام شروع شد چند ساعتی درد داشتم باز آروم شد دوباره گذاشتن قرص.. ورزش با توپ انجام می‌دادم و میگفتن روی تخت ب صورت سجده بشین.... دوباره دردام شروع شد واقعا درداش سخت بود خوبیش این بود ک مامانم میتونست بیاد پیشم... میومد کمرم ماساژ میدادخیلی خوب بود...ساعت 11نیم بستری شده بودم... بعد امپول فشار زدن دردام دیگه شدید تر وشدید شد.... خیلی درداش واقعا سخت و بود برام تحملش خیلی خیلی سخت بود..... ولی سعی می‌کردم موقع دادم نفس عمیق بکشم ک خوب بهم کمک زیادی میکردم بتونم تحمل کنم یا تا شروع می‌شد دردام میشمردم از 1 تا 10 و نفس عمیق میکشیدم... ساعت 1 درد و زور های ک بچه دیگه قرار بدنیا بیاد شروع شد تا ساعت 1:53ک ب دنیا اومد شیرین تر و لذت بخش ترین قسمت واقعا هرکی ک زایمان سزارین انجام دادم این لحظه شیرین ب دنیا اومدن بچه رو از دست داده کل دردات فراموشت میشه وای هرچی بگم کم گفتم از اول لحظه بیاد ماندنی... با تموم دردای ک میکشی🥰🥰