پارت ۱۱۷
گذاشتش تو راهرو صدای دادشو شنیدم..:گلی من دارم میرممم..گلی..من دارم
میرم..بس کن...تموم شد..من برمیگردم کویت مثل تموم این سالها..سکته داری
میکنی..چته؟؟خجالت نمیکشی؟؟رها از گل پاک تره..به خداوندی خداا..یک بار
دیگه..فقط یک بار دیگه روش اسم بزاری اونوقت ..قید منم بزن..!
صدای بلند بابا اومد..:چه خبره..اینجا چه خبره؟؟..
ضعف بهم چیره شد باز..
زانوهام تا شد و اروم نشستم رو زمین..
برام صداشون اهمیت نداشت..
تا قبل تر از اینها..فکر میکردم گریه واقعی اونه که صدامو بندازم تو سرمو عررر بزنم
اما..!
بزار بگم برات..
اون گریه ای واقعیه..که سکوت کنی..اشک هات روون شه رو صورتت..
استاد مودب پور توی رکسانا نوشته بود..
''همیشه بی صدا گریه کردم چون یاد گرفتم صدای گریه هام هیچکس رو ناراحت
نمیکنه..برا کسی مهم نیست..فقط باعث میشه خودم بیشتر غصه بخورم..''
حاال میفهمیدم که این گریه..گریه واقعیه..
نمیدونم چقدر گذشت..اما با اومدن امیر تو اتاق و بستن در..به خودم اومدم..
خیره نگاهم کرد..
به در تکیه داد و دستاش رو پشتش گذاشت..
سرش رو هم تکیه داده بود و از زیر چشم نگام میکرد..

۱ پاسخ

پارت ۱۱۸
تموم شد..
دست کشیدم به اشکام..
نمیدونستم باید چیکار کنم..
_خوبی؟؟
غمگین همونطور که رو زمین نشسته بودم به لبه تخت تکیه دادم..
زانوهام و جمع کردم و دستام و روشون گذاشتم..
_خوب؟اره..خوووب ام..!
سایش روم افتاد و بعد کنارم مثل خودم نشست و گفت..:نباید برمیگشتم..!
اب دهنمو قورت دادم..
_من برم همه چی درست میشه..!
اخم تو کالمشو حس کردم..:کجا بری یه دختر تک و تنهاا..
کنایه زدم..:گرگ زاده ام..باالخره منم دختر اون فاحشم..
_هیییسسس...!
_با نگفتنش..حقیقت عوض نمیشه..
صداش گرفته بود..:از کجا میدونی حقیقته؟؟
چونم لرزید..:اقا بزرگ گفت من حالل زادم..گفت مامانم اونقدرام زن بدی نبوده..با
بابام محرم بودن..
صدای نفس عمیقش دلم و لرزوند..:پس دیگه از چی ناراحتی؟؟
_شاید واسه دلخوشیم گفته..

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۱۵
بغ کردم و با رفتاری که واقعا دست خودم نبود نایلون و از دستش کشیدم و پرت
کردم رو زمین..پا کوبیدم و مثل بچه ها زدم زیر گریه دقیقا یه بچه..بچه ای که باباش
میخواد بره ماموریت و این نمیزاره..
با مشت بی جون زدم به سینش و نق زدم..:نروو..نروو..!امیر..!
کشیده شدم تو بغلش..!
اب دماغمو کشیدم باال..
با صدای خیلی ضایه و داغونم از گریه که کامال عوض شده بود نق زدم تو بغلش..:تو
این خونه فقط تو با من بد نیستی..!
من تنهایی از پسشون بر نمیام..ـ
صدای قورت دادن اب دهنش رو شنیدم..
_ارووم رها..
_نمیییخواااام!_نمیرم بمیرم که رهااا
دستشو تو کمرم کشید..جمع شدن نفسش رو برای شروع یه جمله حس کردم که در
به شدت باز شد..!
سریع از امیر فاصله گرفتم..
هیکل نقلی و تقریبا تپل مامان گلی با اون دامن تا زیر زانوش و بلیز معمولی تنش..
تیپی که همیشه تو خونه میزد بین در ظاهر شد..
نفس نفس میزد..:چه غلطی میکنیییین؟؟
چه غلطیییی میکنین؟؟بی ابروهاا ..دختره عوضی چرا مثه بختک افتادی رو پسرم..
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۰۷
تو حموم خوردم زمین..االن..بدنم درد میکنه..
استخون لگن و ارنج و ستون فقراتم..
رو برگه یه چیزایی نوشت و گفت..:برات عکس نوشتم بنداز ببینم استخونات مشکلی
دارن یا نه..
هرچند تشخصیم یه کوفتگی سادست..هیچیت نیست بیخود خودتو لوس کردی..
چشمام گرد شد و اروم گفتم:ممنون..
نسخه رو داد دستم..
_طبقه پایین زیر همکف..عکسبرداری داره..
با لبخند سرتکون دادم اومدم بلند شم..
امیر اخم کرد..:به خانوم دکتر بگو دیگه چت شد؟؟چرا هولی بری؟؟..
دکتر بد تر از امیر اخم کرد..رو به من گفت..:نکنه این جای حموم بوده؟؟
اول منظورش و نفهمیدم..با بدتر شدن اخم امیر فهمیدم فکر کرده امیر منو زده..
هول گفتم..:نه اون نکرده ..!
خودم از ایهام جملم تو دلم خندیدم..
دکتر با اخم بدتر با چشم امیر رو نشون داد و گفت..:پس چه مشکل دیگه ایی داری
که میگه؟؟
صدتا رنگ عوض کردم از خجالت..جلو امیر اخه..
انقد من و من کردم که صدای کالفه امیر اومد..:حدود ۳ 4 دقیقه بد زمین خوردنش
بردمش تو اتاق شروع به خونریزی کرد..
اخمای دکتر باز شد و پرسید..:حامله که نیستی؟؟
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۰۲
ب دهنشو با صدا قورت داد و گفت..:گریه نکن..جاییت شکسته؟؟
میتونی وایسی؟؟رها..
بینیمو باال کشیدم و با درد گفتم..:همه جام درد میکنه..
زیر دلم شروع به تیر کشیدن کرد...
نفسم بند اومده بود از درد..
عاجزانه نگام کرد و گفت..:امم ..خجالت نکش خب..
نگات نمیکنم..رومو بر میگردونم تو حوله رو درست حسابی بپوش که بتونم کمکت
کنم بعد دردت اگر زیاد بود میبرمت دکتر..باشه؟؟
بین فین فین کردنم سرمو به عالمت مثبت تکون دادم..
بلند شد پشت به من وایستاد..
با کلی ای و اوی دستامو از استینای حوله رد کردم و کمر بندشو بستم..
به تنم زار میزد.
دوخت سر شونش رو ارنجم بود..
سرشو یکم چرخوند و گفت..:پوشیدی؟؟..
دردناک گفتم ..:اره..
برگشت و سعی کرد لبخند بزنه..:سنگین که نیستی؟؟
خم شد و دستاشو از زیر کمرم و زانوهام رد کرد..
با دست حوله رو روی رونام نگه داشتم..
مسخره بود که با خودم فکر کردم خدارو شکر تازه شیو کردم و پاهام مو نداره؟؟
به سختی از در سرویس بیرون اومد و اروم گذاشتم رو تختش..
مامان قندروزهای تلخ💙 مامان قندروزهای تلخ💙 ۴ ماهگی
تجربه ی ختنه به روش بخیه:
من خیلی راضی بودم بچها
از بیشتر کسایی که ختنه کردن پرسیدم اکثرا گفتن بخیه راحتر از حلقه اس
لیزری هم میگن عالی تره
میران که همون لحظه که ختنه شد فقط گریه کرد.
اونم بخاطر آمپول بی حسی بوده احتمالا چون دکترش تست بی حسی رو روش انجام داده بود و عالی بود ۴ تا بخسه داشت ک من فقط یکیشو بیرون دیدم ۳ تای دیگه داخل بودن ک بعد یک هفته دیدمشون که افتادن
مدام پماد تتراساکلین زدم و روزی تقریبا دو بار توی آب ولرم ب مدت ۱۰ دقیقه میذاشتم هربار که میرفتم بشورمش با صابون میشستمش
ولی میران چون پوستش بد بود دیر افتادن بخیه هاش
وگرنه که دیگه اصلا دردی نداشت خیلی راضی بودم
۲۸ روز تقریبا گذشته بود که یکی از بخیه هاش اصلا نمیوفتاد
چون گره داشت باید اونو با دست باز میکردم میکشیدم که میترسیدم
زن داییم که چندتا بچه داشت و تو این کار خبره بود کمک کرد و درش آوردیم اصلا نه گریه کرد نه خون اومد .تو این مدت هم اصلا نه ورم کرد نه قرمز شد ...فقط یه هاله زرد رنگ زیر پوستش درومد که اونم از پماد بود موقع شستوشو درومد
خداروشکر این مرحله به خوبی گذشت
مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۳ ماهگی
بلخره منم جرعت کردم پسرمو بردم ختنه کردم(لیزری و بخیه)
نه راحت بود نه سخت…اولش بچم موقه امپول بی حسی زدن گریه کرد بعدش ک بیحس شد اروم شد حتی موقه عمل هم اغو اغو میکزد با دکترا…خداروشکر موقه اصلا اصلا حس نکرد و بازی میکرد البته من در اومدم بیرون از پشت در داشتم چوش‌میدادم چون واقعا حالم خراب بود وقتی بتادین و زدن میخواست کارشو شروع کنه گفتم میرم بیرون..خلاصهعکلش تموم شد و رفتم برداشتمش بغلم کم کم گریش شروع شد و افتضاح گریه میکرد سیاه میشد..قطره پاراکیدشو دادم تا تاثیرشو بزاره کلی گریه کرد و اروم نمیشد هی پاهاشو تکون میداد و گریه میکرد…ماشین که حرکت کرد خیلی گذشت تا اروم شد…رسیدیم خونه یکم گذشت چنان گریه ای کرد که دو بار سیاه شد…فک کنم جیش کرد واسه همین…خلاصه الان اروم گرفته خوابیده…ینی یه بار خیلی سنگین از رو دوشم برداشته شدا بخدا…پیرم از وقتی ۴۰ روزش بود میخواستم ببرم ختنه و هر سری هم پشیمون میشدم ولی این بار دل و زدم به دریا و بردمش…بهترین تصمیم بود واقعا اگ بزرگ تر میشد خیلی سخت ترم میشد براش…خوب شد که بردم دکتر بعد عمل گفت این پوست دورش خیلی تنگ بوده…
ولی‌دیگه راحت شدم😮‍💨
پسرم دودولش جیجی شد مبارکش باشه😍🥰😂
مامان سپهر مامان سپهر ۳ ماهگی
مادرشدهرم بعد از دو ماه پسرمو دید اخه تو یه شهر زندگی نمیکنیم. دستای بچه رو چسبوند به هم، پاهاشم چسبوند به هم، بعد بلندش کرد. من دلم نیومد نگاه کنم رومو کردم اون ور یهو صدای جیغ پسرم بلند شد و گریه کرد. آخه این چه کاریه؟ بقیه بهش توپیدن که چیکار میکنی بچه هنوز خیلی کوچیکه. منم گفتم ما باهاش از این کارا نمیکنیم. دوباره گذاشتش رو زمین از این دست قلش میداد روی اون دست. چندین بار این کارو کرده بود که مثلا قل خوردن یاد بگیره. اخه چه عجله ای داری زن خب خودش یاد میگیره هرموقع وقتش شد. این سری نمیدونم چی شد یهو پسرم دوباره جیغ کشید. نمیدونم دستش گیر کرده بود زیرش یا چی! دیگه این کارو نکرد و تا اخر شب باهاش ملایم برخورد کرد. شوهرم میگفت تا مامانم اومده، تو بچه رو بذار اینجا برو بخواب. منم به زور رفتم ولی اینقدر دلم شور میزد نتونستم و اومدم بیرون گفتم من تا بچه ام بغلم نباشه خوابم نمیبره.
بعدا اگر همین پسر من شیطون بشه اینا میگن وااای چقدر شیطونه از بس که باهاش بازی های ناجور میکنید اینجوری میشه. باهاش بازی نکنید که اروم بشه. کارای خودشونو نمیبینن.
خلاصه ادم از کسی که فکرشو نمیکنه ضربه میخوره. قبلا خیلی ملایم تر بود. این دم کرده رازیونه هم اینقدر اصرار کردن و دم کردن براش، بهش دادم. که بچه ام اسهال شد. خدارشکر زود رفع شد چون پسرم شکمش کار نکرده بود‌. سریع به شدهرم گفتم اینفاکول بخر که به داد بچم برسم