رمانه؟
پارت ۱۱۴
عجب روز اروم و معمولی گذروندم..
با فکر به خنده هامون با امیر تو درمانگاه..
غم تموم وجودمو گرفت..
چه زود از دماغمون درومد..
اروم بلند شدم و درحالی که یکم میلنگیدم از بابا دور شدم..
رفتم باال و بی هیچ فکری از قبل..در اتاق امیر رو باز کردم..
داشت رو تختی رو میچپوند تو نایلن..
نگاهش رو بدنم چرخید و با صدای گرفته گفت..:خوبی؟
بینیمو باال کشیدم.
_اره خوبم..
رفتم سمتش و کمک کردم به گذاشتن رو تختی تو نایلن..
اروم گفتم..:میری؟
اخم کرد..:با این فضاحت جای موندنه اینجا؟؟
خدای من باورم نمیشه با این سنم مجبور شدم جواب پس بدم..!
اینهمه سال جون نکندم که حاال ازم حساب بکشن و بعدم بگن از خونشون برم..
اروم گفتم..:اونی که باید بره منم...
_رها دقیق که فکر میکنم میبینم واقعا به تو دهنی احتیاج داری..!چرا خفه نمیشی
واقعا؟؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.