وای چقد باحال 😂😂😂😂😂
پارت ۲۶۲
باالخره جو خونه رو عادی میدیدم..
بابا دود پیپش رو فووت کرد و گفت..:حتما دست جمعی یه شمال بریم..
امیر گفت..:بزارید عید دیگه..من هفته اول و در خدمت خونوادم..!
دلم میخواست بگم هفته دوم رو کدوم گوری تشریف دارید؟؟
اما حیف..حیف تو جمع بودیم..!
اقا بزرگ اخم کرد..:هفته دوم کجایی؟؟
امیر هم جدی شد..:باید برگردم کویت..کارام اونجا مونده..
دلم هری ریخت پایین..!
بابا گفت..:فکر میکردیم موندگاری..ماشین خریدی..!خونه تیرداد میمونی اینجا وسیله
خریدی گذاشتی..!
باز بی اهمیت به بزرگ تر ها سیگار پشت گوشش رو برداشت و روشن کرد..:نگفتم که
میرم بمونم..یه سر بزنم..ببینم اوضاع دفتر چطوره..
گلوش رو صاف کرد..
همه اخم کرده بودن..
ادامه داد..:اول سالی مشتریای دفترم زیاد میشن..خیلیاشون فقط به اعتبار اسم من
میان ..باید برم..
بابا اخم کرد..:داللی تو شان توعه؟؟تو یه محتشمی..اعتبار خونوادگیت برات کافی
نیست؟؟اینهمه ملک و امالک و پست مدیریتی که اینجا افتاده بعد تو حمالی واسه یه
مشت ادم که انگشت کوچیکه ما هم نمیشن رو ترجیح میدی؟؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.