پارت ۲۳۱
ستش تو موهام چنگ شد و لبمو به دندون گرفت و کشید..:امشب..من..تورو..جرت
میدم رها..!
این جمله رو بین نفس نفساش گفت..دلم هری ریخت..!
ازم فاصله گرفت و گفت..:اصال بیا با هم بریم تو اتاقت یه لباس جدید بپوشی..بعدش
کلی خوش میگذرونیم..هووم؟؟
دیگه سردم نبود..!
سنگین پلک زدم و گفتم..:هر چی تو بگی..!
۵ دقیقه بعد...
تو اتاق من بودیم..
رو تختم نشسته بود رو به روی کمدم و راجب هر لباسی یه نظر میداد..
داشتم بین لباسا میگشتم که حضورشو نزدیکم حس کردم..
دستاش رو روی پهلوهام گذاشت و سرش و خم کرد سمت گردنم..:رها بوی بچه
میدی..!
سینم با هر نفسم باال پایین میشد..اروم گفت:امیر مستی؟؟
یه قدم عقب رفت و اومد کنارم وایستاد..خندید و مشغول گشتن تو کمدم
شد..:نه..گذاشتم با تو مست کنم..اوووم..این قرمزه رو بپوش..البته با ازین چیز
سیاها..جوراب زخیما..موهاتم بریز دورت شونه هات سکسیه معلوم نشه..!
لباس رو ازش گرفتم..خب میشد گفت سلیقش خوبه..
بیخیال نشسته بود لبه تخت..
منم شونه باال انداختم و رفتم تو سرویس..لباسو عوض کردم..ساقی که برده بودمم با
اون جوراب نازک عوض کردم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.