۱ پاسخ

پارت ۱۹۹
کالفه گفت..:برو رها..نباید میومدم دنبالت..نباید زنگ میزدم بهت..نباید میپرسیدم
کجایی..!
مشتش گره شد و با هر کلمه کوبوند روی فرمون..:نباید..!نباید..!لعنت بهت..!
بغض کردم..اما..تنهاش نمیزاشتم..
نفس نفس میزد..
موهاش بهم ریخته بود..
دلم سوخته بود براش..
شایدم حس قوی تر از اون..
اما مصمم گفتم..:من نمیرم پایین..
سرشو باال گرفت..چشماش کاسه خون شده بود..
ماشینو راه انداخت و پاشو فشرد رو گاز..
ماشین چنان با شدت از جا کنده شد که محکم کوبیده شدم رو صندلی..
غرید ..:به جهنم..
حاال باز عذابم نده توی ماشین پخش میشد..
ترسیده بودم از سرعتش..
از عصبانیتش..
از نگاهش..
قلبم تو دهنم میزد..
زیر لب صلوات میفرستادم..
داشت میرفت سمت جاده قدیم تهران کرج..

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۸۳
با لگد درو باز کردن و سر مامان داد زدن..شوهرررت کوو..!میومدن سمتمون که هول
شدم چنگ زدم به مالفه کهنه لک دار..
پاش که پوتین داشت روی دستم رفت و جیغم بلند شد..یکی از معمورا بهم مشکوک
شد و با دیدن مالفه ای که لک خون داشت..
بردنمون..فرداشم بابام رو گرفتن..
فکر میکردن بهم تجاوز شده..
بردنم پزشکی قانونی ..من از شدت ترس زبونم بند اومده بود..
بینیش رو باال کشید و با نک انگشتاش اشکاش رو گرفت..
_باهام خیلی بد نه..اما تحقیر امیز رفتار کردن..
ازم ازمایش اچ ای وی گرفتن..تست اعتیاد..هر چی که فکرش رو کنی..
بعدم بردنم به اون مرکز..پدر مادرم واسه فروش مواد زندانی شدن..تو خونه هروئین
پیدا کرده بودن..
شبای اول تو مرکز..
درد خماری میکشیدم رها..
مصرف نکرده بودم اما انقدر دود بهم خورده بود که بدنم عادت کرده بود..
تا یکم طعم اسایش چشیدم..۱۸ سالگی رسید و باید میرفتم از اونجا..
بخدا من به همون مرکز هم راضی بودم..
باقیشم که میدونی..
هق هق گریه اش بلند شد..:رها خدا رو شکر کن..تو زندگی خوبی داشتی..گلی خانوم
برات مادری کرد..
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۰۲
ب دهنشو با صدا قورت داد و گفت..:گریه نکن..جاییت شکسته؟؟
میتونی وایسی؟؟رها..
بینیمو باال کشیدم و با درد گفتم..:همه جام درد میکنه..
زیر دلم شروع به تیر کشیدن کرد...
نفسم بند اومده بود از درد..
عاجزانه نگام کرد و گفت..:امم ..خجالت نکش خب..
نگات نمیکنم..رومو بر میگردونم تو حوله رو درست حسابی بپوش که بتونم کمکت
کنم بعد دردت اگر زیاد بود میبرمت دکتر..باشه؟؟
بین فین فین کردنم سرمو به عالمت مثبت تکون دادم..
بلند شد پشت به من وایستاد..
با کلی ای و اوی دستامو از استینای حوله رد کردم و کمر بندشو بستم..
به تنم زار میزد.
دوخت سر شونش رو ارنجم بود..
سرشو یکم چرخوند و گفت..:پوشیدی؟؟..
دردناک گفتم ..:اره..
برگشت و سعی کرد لبخند بزنه..:سنگین که نیستی؟؟
خم شد و دستاشو از زیر کمرم و زانوهام رد کرد..
با دست حوله رو روی رونام نگه داشتم..
مسخره بود که با خودم فکر کردم خدارو شکر تازه شیو کردم و پاهام مو نداره؟؟
به سختی از در سرویس بیرون اومد و اروم گذاشتم رو تختش..